شلیک به قلب معشوقه اشرف/ شایعات عاشقانه و پایان یک سیاستمدار
عبدالحسین هژیر با صورتی غرق در خون روی زمین افتاده است. امامی پس از شلیک گلولهها با کلت، چند ضربه نیز به صورت هژیر زده بود. هژیر را بهسرعت به بیمارستان شماره ۲ ارتش منتقل میکنند.چه زود ستاره اقبال هژیر رو به خاموشی رفت.

ناگهان صدای صلوات جمعیت بلند میشود و فریاد عزاداران خبر از ورود دستهها میدهد. لحظهای بعد، چراغهای شبستان یکباره خاموش میشوند. فریاد مردی میانسال بلند میشود:«یا خدا! آقای هژیر رو زدند! یا خدا!»
جمعه، ۱۳ آبان ۱۳۲۸، برابر با ۱۲ محرم ۱۳۶۹ هجری قمری
شیخ محمدتقی فلسفی بالای منبر مسجد سپهسالار در بهارستان، در حال ایراد خطابه به مناسبت عزاداری امام حسین (ع) و یارانش است. ساعت حدود ۴ بعدازظهر است و جمعیت انبوهی در شبستان مسجد گرد آمدهاند. همه منتظر ورود دستههای عزاداری هستند. این آخرین روزی است که دستهها اجازه دارند به خیابان بیایند.
حسین امامی با چشمان سبز و چهرهای عرقکرده اما مصمم، به دیواری تکیه داده است. پشت آن دیوار، عبدالحسین هژیر، وزیر دربار، نشسته است. به دلیل نور کم آسمان، همه چراغهای شبستان روشن هستند. اکثر مردم دست بر چشم گذاشتهاند و اشکی برای سالار شهیدان میریزند. اما در این میان، حسین امامی با اضطرابی پنهان به نقطهای روی دیوار روبهرو خیره شده است. او میداند که در آن سوی دیوار، هژیر حضور دارد. نگاهی به ساعتش میاندازد. با این روشنایی، نزدیک شدن به هدف عاقلانه به نظر نمیرسد، اما میداند که بهزودی دستههای عزاداری وارد صحن مسجد میشوند و ازدحام ایجاد خواهد شد. باید کاملاً حواسش را جمع کند، هرچند بارها نقشهاش را در ذهن مرور کرده است.
ناگهان صدای صلوات جمعیت بلند میشود و فریاد عزاداران خبر از ورود دستهها میدهد. لحظهای بعد، چراغهای شبستان یکباره خاموش میشوند. بعدها گفته شد که علامتهای عزاداری به سیمهای برق برخورد کرده و باعث قطعی شده است. همهمهای در مسجد برپا میشود. در این میان، فریاد مردی میانسال بلند میشود:«یا خدا! آقای هژیر رو زدند! یا خدا!»
جمعیت به سمت صدا هجوم میبرند. حسین امامی، که دستانش از پشت توسط مرد کوتاهقدی به نام قهرمان مختاری گرفته شده، کاملاً مستأصل به نظر میرسد. سرهنگ آروین، مأمور اداره کل شهربانی، نیز به کمک مختاری آمده است. در کنار آنها، عبدالحسین هژیر با صورتی غرق در خون روی زمین افتاده است. امامی پس از شلیک گلولهها با کلت، چند ضربه نیز به صورت هژیر زده بود. هژیر را بهسرعت به بیمارستان شماره ۲ ارتش منتقل میکنند.چه زود ستاره اقبال هژیر رو به خاموشی رفت.
حسین امامی را در حجره خیاطی کنار مسجد سپهسالار تحتالحفظ نگه داشتهاند. به طرز عجیبی، اضطرابش فروکش کرده است. او کار خود را انجام داده و بعید میداند هژیر زنده بماند. حالا اتفاقات چند روز گذشته را در ذهنش مرور میکند:
جمعه، ۲۲ مهر ۱۳۲۸، جلوی درب کاخ مرمردکتر مصدق در برابر انبوه جمعیت ایستاده و بر سر عبدالحسین هژیر فریاد میزند:«هژیر! تو شرف داری؟ انتخابات آزاد است؟»و ضربهای محکم به سینه او میزند. هژیر که از ضربه عقب رفته، دوباره پیش میآید. مصدق بار دیگر به سینهاش میکوبد و همان جمله را تکرار میکند:«هژیر! تو شرف داری؟ انتخابات آزاد است؟»
هژیر تلاش میکند مصدق را آرام کند و از او میخواهد اسامی ۲۰ نفر از معترضان به تقلب در انتخابات مجلس شانزدهم را که قصد تحصن در کاخ مرمر دارند، بنویسد تا نزد شاه ببرد و نظر او را جویا شود. با موافقت شاه، ۲۰ نفر که هسته اولیه جبهه ملی را تشکیل میدادند، از جمله دکتر مصدق، دکتر بقایی، حسین فاطمی، عبدالقدیر آزاد و کریم سنجابی، به مدت چهار روز در دربار تحصن کردند تا شاه را وادار کنند به دلیل تقلب گسترده، انتخابات را تکرار کند. اما شاه زیر بار نرفت و تحصن ظاهراً بینتیجه پایان یافت.
چند روز بعد، انتخابات به پایان رسید و هیچکدام از نامزدهای جبهه ملی از تهران به مجلس راه نیافتند. اما حسین امامی که در مسجد سپهسالار از نزدیک شاهد جابهجایی و دستکاری صندوقهای رأی بود، تصمیم نهایی خود را گرفت: عبدالحسین هژیر، مسئول این تقلب، باید کشته شود.
بیمارستان شماره ۲ ارتش، غروب ۱۳ آبان
تلاشهای اولیه پزشکان در بیمارستان ارتش امیدوارکننده به نظر میرسد و خونریزی هژیر تا حدی کنترل میشود. حدود ساعت ۷ عصر، اشرف پهلوی، که شایعات درباره روابط عاشقانه و غیرعاشقانهاش با هژیر نقل محافل بود، بر بالین هژیر بیهوش حاضر میشود. پروفسور عدل، جراح مشهور، به اشرف میگوید:«والاحضرت، میتوان امیدوار بود.»
اشرف نفس راحتی میکشد. دقایقی بعد، محمدرضا شاه نیز به بیمارستان میرسد. پروفسور عدل همان سخنان را برای شاه تکرار میکند. هنوز یک سال از ترور نافرجام شاه در دانشگاه تهران نگذشته و او بهوضوح نگران وضعیت بغرنج خود و کشور است. سال گذشته، هژیر را با امید حل مسئله نفت با انگلیسیها نخستوزیر کرده بود و هژیر به موفقیتهایی نیز دست یافته بود. اما بدبینی مردم به انگلیسیها چنان شدید بود که تظاهرات گسترده تهران هژیر را ناچار به استعفا کرد.
پس از رفتن شاه، اشرف همچنان بر بالین هژیر میماند. حال هژیر اندکی بهتر شده و پزشکان امیدوارند فردا بتوانند او را جراحی کنند. اشرف با شنیدن این خبر، خیالش تا حدی راحت میشود و با اصرار پزشکان بیمارستان را ترک میکند. اما عمر هژیر به دنیا نبود. در ساعات اولیه صبح شنبه، خونریزی او ناگهان شدت میگیرد و حوالی ساعت ۷ صبح، جان به جانآفرین تسلیم میکند.
شاه که از این حادثه بهشدت خشمگین است، دستور برگزاری دادگاه نظامی را صادر میکند. در آخرین ساعات شنبه ۱۴ آبان، دادگاه نظامی برگزار میشود و بهسرعت حکم اعدام حسین امامی صادر میگردد. سرانجام، در ۱۷ آبان، امامی را در میدان توپخانه به دار میآویزند.
اشرف
فاسد
قاچاقچی