رئیس پیشین انجمن علوم سیاسی ایران و متخصص مسائل قومیتی مطرح کرد؛
آیا جنگ با اسرائیل احتمال تجزیه ایران را افزایش داد؟
مجتبی مقصودی، رئیس پیشین انجمن علوم سیاسی ایران میگوید: هرچند برخی گروهها در ایران به دنبال بزرگنمایی خطر تجزیه کشور هستند اما در شرایط فعلی، صداهای جداییطلبی در مناطق پیرامونی چندان موضوعیت ندارد.

حمله اسرائیل به ایران و جنگ ۱۲ روزه، بحثهای جدی را پیرامون آینده جغرافیای ایران به راه انداخت. گروهی که دل در گرو هویت ملی و میهنی دارند از خطر تجزیه کشور گفتند و در مقابل طرفداران مطالبات قومیتی و هویتی از احتمال پدید آمدن فرصتی برای طرح خواستهها و شاید هم استقلال بیشتر از مرکز و حتی جدایی از ایران سخن گفتند.
در این میان نمونههایی چون عراق بعد از صدام، لیبی بعد از قذافی و سوریه سالهای پایانی بشار اسد از جمله نمونههایی بود که برخی از گروههای سیاسی از آن به عنوان سرنوشت احتمالی ایران بعد از جنگ با اسرائیل یاد میکردند.
اما این نگرانی تا چه اندازه جدی است؟ آیا اساسا ظرفیت بالا گرفتن مطالبات قومی در جهت واگرایی و فاصله گرفتن از ملیگرایی ایرانی در کشور وجود دارد؟ آیا نگرانیهایی که از احتمال تجزیه ایران به مناطق مختلف از سوی برخی مطرح میشود تا چه اندازه با واقعیتهای روی زمین منطبق است؟ و در نهایت اینکه سیاستهای جمهوری اسلامی و ناکامیها، مشکلات اقتصادی، فشار تحریمها و ناکارآمدیها تا چه اندازه میتواند موجب شدتگرفتن مطالبات قومی در جهت واگرایی بیشتر از مرکز شود؟
برای یافتن پاسخ این پرسشها به سراغ یکی از کسانی رفتیم که در این امر از متخصصین است. مجتبی مقصودی، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکز که سالها به صورت تخصصی مطالعاتش بر مسائل قومیتی و هویتی متمرکز بوده معتقد است با وجود مشکلات داخلی، منطقهای و بینالمللی همچنان برخی صداهای تجزیهطلبانه در مناطق قومی کشور جدی نیست. رئیس پیشین انجمن علوم سیاسی ایران همچنین میگوید محرومیتهای ایجاد شده در کشور تنها مختص مناطق پیرامونی نیست و این مشکلات در سراسر کشور احساس میشود. رئیس پیشین انجمن مطالعات صلح ایران در عین حال هشدار میدهد که برای تغییر شرایط و خروج از وضعت فعلی، حاکمیت در جمهوری اسلامی باید به سمت بازنگری اساسی در شیوه حکمرانی و همچنین تعامل خود با نظام بینالملل حرکت کند.
مقصودی در پایان خاطرنشان میسازد که «دیگر نمیتوان گفت ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است؛ چون دیگر این ماهی گران شده و چارهای هم نیست جز اینکه این ماهی را که خودمان باعث گران شدنش شدهایم، بگیریم تا تغییری در شرایط کشور ایجاد شود.
مشروح گفتگو با دکتر مجتبی مقصودی را در ادامه میخوانید:
مساله تمامیت ارضی کشور از جمله مسائلی بوده که به ویژه بعد از جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل بسیار مطرح شده. گروههای مختلفی از دو سر طیف از احتمال تجزیه ایران سخن گفتهاند، گروهی در حمایت از حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی در مناطق مرزی و دستهای هم از سر نگرانی از احتمال تغییر جغرافیای ایران. اما اساسا این موضوع تا چه اندازه میتواند یک دغدغه جدی باشد و با تعوجه به شرایط کنونی، احتمال بروز و ظهور چنین شرایطی تا چه میزان واقعی است؟
نگرانیهای ناشی از تنشهای قومی و هویتی، به لحاظ تاریخی همواره یک نگرانی زمینهای بوده و دستکم در یکصد ساله اخیر در بازههای زمانی مختلف وجود داشته است. در این مدت جامعه نخبگانی و سیاسی،همواره ترس از این داشتند اگر تحولی رخ دهد، شرایط دچار دگرگونی شود، مبادا ما با واگراییهای قومی رو به رو شویم. در نتیجه این نگرانی مربوط به امروز و دیروز نیست و میتوان گفت از زمان مشروطه به بعد با این مساله دست و پنجه نرم کردهایم.
در عین حال باید پذیرفت که تنشهای قومی و مسائل آن چندوجهی، چند سطحی و چند لایهای است و تنها معطوف به یک عامل نیست که بگوییم مثلا مولفه خارجی مهمترین است و با وجود عامل خارجی چنین و چنان خواهد شد؛ ضمن اینکه باید به خاطر داشت که وجود بسترهای زمینه های داخلی لزوما منجر به واگرایی قومی نخواهد شد. همه اینها میتوانند تحت شرایطی تشدید کننده باشند اما طبیعتا برخی عوامل شتابزا بوده و میتوانند در برخی موارد این فرآیند را تسریع کنند.
به باور من، برآورد اینکه تنشهای قومی و هویتی میتواند در شرایط فعلی بروز و ظهور پیدا کند کار دشواری است و مجموعه عوامل باید در کنار هم قرار گیرند اما دستکم فعلا به نظر نمیرسد در جامعه امروز ایران این بسترها همزمان بتوانند وجود داشته باشند. ضمن اینکه ما ملاتهای هویتی و هویت ملی را داریم و به لحاظ تاریخی این تعلق خاطر به هویت ملی همواره مهمترین استحکام بخش به بقا و حیات ملی و تمامیت ارضی کشور بوده است.
در نتیجه با وجود تمام نارضایتیها، ناخرسندیها، دل نگرانیها نسبت به وضع موجود، مشکلات اجتماعی، فرهنگی و عدم مشارکت سیاسی و کاهش چشمگیر آن از سوی جامعه، در عین اینکه نگران کننده است، ولی این باعث نشده که آنها از تعلقات هویت ملی خود دست بکشند. در بزنگاههای تاریخی جامعه ایران نشان داده از آن هویت ملی و تاریخی خود حمایت کرده است.
اما آیا جنگ ۱۲ روزه باعث نشده این مسئله پررنگتر شود؟ برخی معتقند بروز یک عامل خارجی و برخی تحریکهای پس پرده باعث شود ظرفیتهایی که وجود دارد از حالت بالقوه به وضعیت بالفعل در آید و اینها گسترش پیدا کنند. ضمن اینکه ما میدانیم چنین پتانسیلهایی در غرب و شمال غرب کشور، جنوب غرب، جنوب شرق و حتی شمال شرق کشور وجود دارد.
شرایط کشور در اکثر حوزهها وضعیت نامناسبی دارد. از تورم و بیکاری گرفته تا شرایط آب و برق و امثالهم. همزمانی این شرایط بحرانی با درگیری و منازعه خارجی، قطعا بستر بهتری را برای کسانی که به دنبال واگرایی هستند پدید میآورد . ولی به نظر نمیرسد با وجود تمام این شرایط نامناسب، جنگ و درگیری با اسرائیل، موجب افزایش جدی واگرایی قومی شده باشد و شاید هم برعکس؛ جامعه ایران به واسطه ترس و نگرانی مزمن تاریخی و زمینهای اولا با احتیاط رفتار کرد.
البته برخی جناحها ممکن است این موضوع را به نفع خود تعبیر کنند و بگویند جامعه از نظام سیاسی حمایت کرد، اما به نظر من جامعه در واقع موضعگیری نکرد و با نیروهای خارجی همراهی نکرد. اما همزمان در حال و محاسبه بود که هر تحرکی چه اثرات و تبعاتی به همراه خواهد داشت. تمامیت ارضی کشور چه وضعیتی خواهد داشت. در نتیجه من خیلی معتقد نیستم که جنگ و درگیری باعث واگرایی قومی و هویتی شده باشد. اگر استمرار داشت شاید چنین میشد، ولی چون آن جنگ کوتاهمدت بود، جامعه و نیروهای مختلف سیاسی در کشور در حال برآورد بود که آینده کشور به چه سمتی خواهد رفت. این بیم و امیدهایی که وجود داشت جامعه سیاسی را به حرکت جدی وادار نکرد. در نتیجه به نظر من با قاطعیت میتوان گفت که جنگ ۱۲ روزه به افزایش واگرایی قومی منتج نشده است.
به این اشاره کردید که این جنگ کوتاه بود، اما نگرانی و سایه آغاز دوباره یک درگیری بر سر کشور سنگینی میکند و فشارهای سیاسی داخلی، اقتصادی، فشار تحریمها و مسائل بینالمللی هم وجود دارند، اگر درگیری نظامی جدیدی اتفاق بیفتد و وضعیت نابسامان اجتماعی، سیاسی و اقتصادی استمرار یابد، آیا این باعث نخواهد شد، مطالبات قومیتی و هویتی در مناطق مختلف کشور فعال شود؟
جامعه هم مثل من و شماست سبک سنگین میکند، محاسبه میکند که مثلا جنگ، درگیری، حضور یک نیروی خارجی در کشور چه تاثیری خواهد داشت؟ واقعیت این است که حضور اسرائیل در منطقه، در غزه، حمله به قطر، پیامهای مثبتی را به بخشهای ناراضی جامعه نمیرساند.
البته برخی جناحها ممکن است این موضوع را به نفع خود تعبیر کنند و بگویند جامعه از نظام سیاسی حمایت کرد، اما به نظر من جامعه در واقع موضعگیری نکرد و صرفا با نیروهای خارجی همراهی نکرد
در عین اینکه جامعه نارضایتیهای جدی نسبت به وضع موجود دارد و بسیار از شرایط ناخرسند است و حتی ممکن است با تغییر سیاسی در کشور همراه باشد اما نه تا این اندازه که به دولتی دل ببندد که هر روز به یک جا حمله میکند. غزه را ویران کرده، به سوریه حمله میکند، قطر را بمباران میکند، به لبنان حمله میکند و نشان داده دولتی است غیرقابل اعتماد که هیچ مرز و محدودیتی ندارد.
در نتیجه من فکر میکنم حامعه ایران عاقلتر از این باشد که برای تغییر به نیروهای خارجی دل ببندد. تجربه تاریخی ما هم نشان داده که چه بعد از شهریور ۱۳۲۰ و چه بعد از انقلاب ۵۷، در عین اینکه ناخرسندیهای جدی وجود داشت، نیروهای هویت طلب و مناطق مرزی حاضر نشدند که زیر چتر نیروهای خارجی بروند.
با توجه به اینکه تخصص شما مسائل هویتی و قومیتی است، در مناطق مرزی و دور از مرکز، تا چه اندازه صداهای مربوط به جدایی طلبی انعکاس دارند؟ چون به هر حال ما میدانیم و میبینیم که این تمایلات وجود دارند. اما پرسش اصلی این است که آیا این صداها در اکثریت هستند یا خیر؟ وزن آنها در آن جوامع چقدر است؟
اگر واقع بین باشیم سه رویکرد در این خصوص وجود دارد. رویکرد نخست نگاه تقلیلگرایانه است که معمولا از سوی نظامهای سیاسی مطرح میشوند و میگویند ما همه ید واحد با هم همصدا هستیم. این رویکرد طبیعتا تقلیلگرایانه است و تردیدی نیست که ندیدن واقعیتها و نارضایتیهایی که چه در مناطق مرزی و چه در کل کشور وجود دارد واقعبینانه نیست.
در عین اینکه جامعه نارضایتیهای جدی نسبت به وضع موجود دارد و بسیار از شرایط ناخرسند است و حتی ممکن است با تغییر سیاسی در کشور همراه باشد اما نه تا این اندازه که به دولتی [اسرائیل] دل ببندد که هر روز به یک جا حمله میکند.
دومین رویکرد در تقابل با آن قرار میگیرد رویکرد بزرگنمایی است؛ کوچکترین صدا و اعتراضی را اینطور جلوه میدهند که آنها دنبال واگرایی و جداسری هستند که این همه چندان قرین صحت نیست. درست است که شاید یک درگیریهای محدود کوچک رخ دهد، ولی این سراسری نیست.
رویکرد سوم، رویکرد واقعگرایانه است. یعنی ناظر بر نارضایتی فضای عمومی و مناطق قومی است. البته باید به خاطر داشته باشیم که این نارضایتی جنبه عمومی دارد. یعنی اینطور نیست که در تهران رضایت وجود داشته باشد و مثلا در زاهدان و دزفول نارضایتی باشد.
نکته دوم اینکه در مناطق قومی، مرزی و حاشیهای، جنبه و وجهه قومی پیدا میکند و بخشی از نیروهای قومی هم تلاش میکنند اینطور ماجرا را به تصویر بکشند که چون مثلا ما بلوچ، کرد یا ترکمن هستیم این کمبودها و مشکلات مضاعف هستند. یعنی آنها هم به دنبال بهرهبرداری ابزاری از این مساله هستند. واقعیت موجود نارضایتی عمومی در کل کشور است. ولی در عین حال، واگرایی که به سمت تجزیه برود در شرایط فعلی موضوعیت ندارد.
و فکر میکنید این نگاه استمرار هم خواهد داشت؟
اینکه در آینده چه شود را کسی نمیداند؛ واقعیت این است که عالم سیاست مثل صفحه شطرنج است؛ در شطرنج بخشی از بازی بازیگران منوط به بازی طرف مقابل است.
ضمن اینکه معادلات منطقهای و بینالمللی تاثیرگذار هستند. به نظر من بخش زیادی از این برونگرایی و واگرایی متاثر از شرایط منطقهای و بینالمللی است. به این معنا که اگر ما بتوانیم به صورت تعاملی در منطقه رفتار کنیم و از آن روحیه شورشی در سیاست خارجی دست برداریم به نظر من بخشی از مشکلات قابل حل است.
ما بخش زیادی از توان نظامی خود را در مناطق قومی مصروف کردهایم اما اگر سیاست خارجی تعاملگرا داشته باشیم شاید با خیلی کمتر از این میشد چنین مسائلی را مدیریت کرد. اگر مراودات تجاری و اقتصادی گسترده با کشورهای پیرامون و جهان داشته باشیم بسیاری از این مسائل حل و فصل خواهد شد.
در نتیجه ما باید به جای تقابل باید به سمت تعامل با نظام بینالملل حرکت کنیم و این میتواند بسیاری از مسائل قومیتی را حل و فصل کند. باز هم تکرار میکنم واگرایی قومی در شرایط فعلی در کشور جدی نیست، هرچند برخی به دنبال برسازی این موضوع و ارائه تصویری حداکثری از حداقلها هستند.
شرایط امروز کشور با سالهای اخیر تفاوت قابل توجهی کرده است؛ تحولات بعد از ۷ اکتبر باعث شده تا هم به گروههای همپیمان جمهوری اسلامی در منطقه ضربات قابل توجهی وارد شود و هم جنگ ۱۲ روزه و حملات اسرائیل توان ایران را تحت تاثیر قرار داده است. در چنین شرایطی ایران چطور میتواند توان بازدارندگی خود را احیا کند؟
اگر بپذیریم که سیاست یک هنر است، این هنر سیاستمداران است که در میان بنبستها راههای جدیدی را باز کنند و انتخاب کنند. من فکر میکنم با وجود اینکه شرایط بسیار دشوارتر شده اما در عین حال بسته نیست.
با توجه به ظرفیتهای بالقوه و بالفعلی که ایران دارد چه از نظر وسعت سرزمینی، چه به لحاظ نیروی انسانی و سیاستمداران زبده «البته اگر به کار گرفته شوند»، هنوز هم امکان مذاکره، چانهزنی و بده و بستان وجود دارد. عالم سیاست عالم بده و بستان است. اگر فکر کنیم فقط طلبکار هستیم و باید از طرف مقابل دریافت کنیم چنین چیزی نیست. اوکراین، روسیه، چین، همه در تعامل و بده و بستان هستند.
من ده سال پیش از "یالتای منطقهای" صحبت کردم و گفتم که باید با گفتگو با مصر، ترکیه و عربستان سعودی، مسائل منطقهای را حل و فصل کرد. واقعا آن فرصت از دست رفت، با این حال من شرایط امروز را یک انسداد کامل نمیبینم و اعتقادم این است که یک سیاستمدار توانمند، همچنان که در تاریخ داشتیم، میتواند راههای تازهای را جستجو کند.
میگویند ماهی را هر وقت از آب بگیرید گران است، دیگر نمیگویند تازه است، میگویند گران است. ما هم انتخاب دیگری نداریم، این گرانی هم عاملش خودمان هستیم. ای کاش وقتی که این ماهی ارزان بود، آنرا از آب میگرفتیم
ما بعد از اشغال ایران و بعد از اینکه اتحاد جماهیر شوروی از ایران خارج نمیشد احمد قوام السطلنه را داشتیم، محمدعلی فروغی را داشتیم که توانستند مملکت را از آن وضعیت خارج کنند.
در ایران امروز به نظر من از این دست سیاستمدارانی که تعلق خاطر به وطن و کشور دارند و تمامی تلاش خود را میتوانند مصروف خروج از این وضعیت کنند وجود دارد. با این حال نکته کلیدی این است که نظام سیاسی هم باید نشان دهد میخواهد حکمرانی عاقلانهای داشته باشد و از گذشته درس بگیرد. اگر فقط در حد حرف باشد عاقبت ما بهتر از امروز نخواهد بود. اما اگر بپذیریم که اشتباهات استراتژیک زیادی داشتیم و آنها را مبنای درس آموزی برای آینده قرار دهیم، میتوان به تغییر شرایط امیدوار بود.
میگویند ماهی را هر وقت از آب بگیرید گران است، دیگر نمیگویند تازه است، میگویند گران است. ما هم انتخاب دیگری نداریم، این گرانی هم عاملش خودمان هستیم. ای کاش وقتی که این ماهی ارزان بود، آنرا از آب میگرفتیم.
تحلیل بسیار منطقی و عالی بود.
با هر دولت و هر سیاستی هیچ ایرانی راضی به تجزیه ایران نیست ترک -کرد- بلوچ -عرب -لر ودر یک کلمه همه برای ایران عزیز میمیریم