محمدرضا عارف؛ بازتعریفی نهادی از یک سیاستمدار نادر

اکنون، با گذشت دقیقاً یک سال از انتصاب عارف به معاونت اولی در دولت دکتر پزشکیان (۷ مرداد ۱۴۰۳)، می‌توان گفت: عارف بار دیگر نقشی تاریخی برای نهادینه‌سازی سیاست‌ورزی تخصص‌محور، اخلاقی و ساختارمند ایفا می‌کند

محمدرضا عارف؛ بازتعریفی نهادی از یک سیاستمدار نادر

عباس پازوکی نوشتدر ادبیات علوم سیاسی، دستیابی به تعادل میان سه قلمرو «علم»، «قدرت» و «اخلاق سیاسی»، یکی از پیچیده‌ترین پروژه‌های سیاست‌ورزی مدرن است. محمدرضا عارف از معدود چهره‌هایی است که این تعادل را نه با تکیه بر تاکتیک‌های رسانه‌ای، بلکه در ساختار شخصیت و سلوک حرفه‌ای خود تثبیت کرده است.

این یادداشت به مناسبت یک‌سالگی انتصاب او به عنوان معاون اول دولت چهاردهم نگاشته می‌شود؛ نه برای تجلیل شخصی، بلکه برای بازخوانی تجربه‌ای از سیاست‌ورزی پایدار، نخبگانی و اخلاق‌محور در زمانه‌ای که سیاست بیش از هر زمان دیگر در معرض فرسایش نهادی است.

عارف در ساختاری به مراتب پیچیده‌تر از مسیرهای رایج، به سطوح عالی تصمیم‌سازی در نظام سیاسی ایران راه یافت؛ در جایی  که در آن انتصاب اغلب بر استحقاق غلبه دارد. او با اخذ کارشناسی ارشد و دکترای مهندسی برق ـ مخابرات از دانشگاه استنفورد با رتبه ممتاز، در یکی از رقابتی‌ترین دوره‌های پذیرش، هویتی علمی برای خود ساخت  به گونه ای که نظریه «عارف‌نتورک» تا امروز نیز در معتبرترین دانشگاه‌های فنی جهان تدریس می‌شود.

پس از بازگشت، او مسیر ترفیع نهادی را از بسترهای تخصصی طی کرد: عضویت در هیئت علمی دانشگاه شریف، ریاست دانشگاه تهران، وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات، ریاست سازمان برنامه و بودجه، و در نهایت معاون اولی دولت اصلاحات. این پیوستگی ساختاری، نه‌تنها وجه ممیزه کارنامه او با بسیاری از بازیگران سیاسی است، بلکه منبع مشروعیت و هویت نخبگانی او در سیاست ایران به‌شمار می‌آید.

در دوران معاون اولی عارف در دولت سید محمد خاتمی، کشور شاهد یکی از معدود دوره‌های رشد اقتصادی بالای ۷ درصد بود. اما آنچه عارف را به نمونه‌ای متفاوت بدل می‌کند، نه فقط این کارنامه مدیریتی، بلکه الگوی کنش‌گری او در وضعیت‌های عدم تعادل سیاسی است.

در انتخابات ۱۳۹۲، با وجود پایگاه اجتماعی و دانشگاهی قابل توجه، با هدف اجتناب از تشتت جریان میانه‌رو، داوطلبانه از صحنه رقابت کنار رفت. این تصمیم که بدون دریافت هیچ امتیاز سیاسی اتخاذ شد، از منظر تحلیل سیاست تطبیقی، نمونه‌ای از خروج راهبردی برای حفظ انسجام نهادی تلقی می‌شود؛ کناره‌گیری داوطلبانه برای حفظ انسجام جبهه اصلاحات، نه کناره‌گیری ناشی از حذف یا مصالحه شخصی.

در مجلس دهم نیز، با وجود رأی بی‌سابقه در تهران، از منازعه بر سر کسب عنوان ریاست مجلس عبور کرد وقتی که برخی از هم‌فهرستان او میثاق‌نامه انتخاباتی را نقض کردند، او هزینه سکوت و انسجام را به‌جای بهره‌برداری از سرمایه سیاسی‌اش پرداخت. پاسخ آن عهدشکنان اما ، اتهام «آقای سکوت» بود؛ برچسبی برای انحراف افکار عمومی از خیانت برخی مدعیان و مشروعیت‌زدایی از نخبگان کم‌هیاهو.

با این حال، عارف در همان دوره، بدون حضور پررنگ رسانه‌ای، در مهار برخی از افراط‌گراترین طرح‌های مجلس از جمله طرح صیانت ، نقش‌آفرین بود و در سکوت، با وساطت‌های مؤثر، زمینه آزادی یا کاهش محکومیت برخی زندانیان سیاسی را فراهم آورد. اما هیچ‌گاه نپذیرفت این اقدامات ابزاری تبلیغاتی شوند: «کنش مؤثر، اگر به نمایش تبدیل شود، تکرارپذیر نخواهد بود.»

حتی در شرایط امروز، با وجود مسئولیت اجرایی سطح بالا، او همچنان به آموزش و پژوهش متعهد مانده است. جلسات منظم هفتگی‌اش با دانشجویان ارشد و دکتری، نه‌تنها نشانه‌ای از استمرار علمی، بلکه حفظ پیوند نهادی او با جامعه نخبگانی است؛ پیوندی که برای بازیگران تکنوکرات در سیاست مدرن، مبنای مشروعیت و عمق عملکردی محسوب می‌شود.

عارف نه بازیگر بحران است، نه برساخته رسانه. در چارچوب تحلیلی نوربرت الیاس، او را می‌توان مصداق سیاستمداری دانست که در پی «تنظیم بلندمدت روابط اجتماعی» است؛ سیاستمداری با عقلانیت بلندمدت، نه تاکتیک‌گرای روزمره.

از این منظر، جای شگفتی نیست اگر بخشی از ساختار قدرت که به سیاست به‌مثابه نمایش و رسانه‌سازی می‌نگرد، با سبک آرام و نهادگرا‌ی او بیگانه باشد. اما همان‌ها نمی‌دانند که در لحظه بحران نیز، همان سیاستمدار آرام، چقدر آماده و ساختارمند عمل می‌کند.

در شامگاه ۲۳ خرداد، تنها چند ساعت پس از حمله نظامی اسرائیل به خاک ایران، عارف در قامت معاون اول، تماس با وزرا را آغاز کرد. ساعت ۷ صبح روز بعد، برنامه اضطراری دولت برای شرایط جنگی آماده و روی میز بود و دولت، جمعه‌ای سخت را با انضباط کامل و سناریونویسی دقیق سپری کرد؛ بی‌آنکه در آن روز فضای داخلی دچار خلأ یا سردرگمی شود. آنچه از نظر افکار عمومی آرام گذشت، در واقع حاصل «پشت‌صحنه‌ای دقیق، بی‌هیاهو، و آماده» بود.

اکنون، با گذشت دقیقاً یک سال از انتصاب عارف به معاونت اولی در دولت دکتر پزشکیان (۷ مرداد ۱۴۰۳)، می‌توان گفت: عارف بار دیگر نقشی تاریخی برای نهادینه‌سازی سیاست‌ورزی تخصص‌محور، اخلاقی و ساختارمند ایفا می‌کند. فرصتی برای بازخوانی «سیاست بدون عوام‌فریبی»، «قدرت بدون نمایش»، و «مسئولیت بدون سودجویی فردی».

و پرسش کلیدی همچنان پابرجاست:

آیا سپهر سیاسی ایران، پس از دهه‌ای از افراط، هیجان‌زدگی و تخریب نخبگان، می‌تواند بار دیگر با صدای آرامِ سیاستمداری نهادگرا، به مسیر عقلانیت بازگردد؟

شاید پاسخ این پرسش را، مسعود پزشکیان، یک سال پیش، در ۷ مرداد ۱۴۰۳، با انتخابی دقیق داده باشد.

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 2
  • ابوالفضل

    خخخخخخ سلطان قلبها

  • ناشناس

    بود و نبودش برای ملت تفاوتی نمی کند. او برای بقای خود و جیب خود کار می کند و نه برای مردم. در واقع فردی که بتواند با همه حاکمان و دولت‌ها کار کند به درد مردم نمی خورد.