مصایب مادر مجرد بودن

سحر یکی از چند مادر مجردی است که از قضاوت دیگران می‌گوید و از توانایی‌های خودش که چطور توانسته از .پس همه چیز بربیاید. گفو گو با او را بخوانید

مصایب مادر مجرد بودن

یک انتخاب است؛ انتخابی است که می‌دانی سخت است و با همه باید بجنگی؛ با خودت، با خانواده‌ات، با جامعه‌ات، با همه کسانی که نمی‌توانند بپذیرند که تو بچه‌ای را به فرزندخواندگی قبول کنی؛ تویی که یک زن تنهایی، ازدواج نکرده‌ای و می‌خواهی مادر باشی. قبل از هر چیز باید با خودت کنار بیایی که می‌توانی این مسئولیت سنگین را قبول کنی؛ اینکه به‌تنهایی بچه‌ای را بزرگ کنی. اما سخت‌تر از آن، قانع‌کردن دیگران است. زنی که مسئولیت بچه‌ای را به‌عهده‌ می‌گیرد این توان را در خودش می‌بیند ولی بیشتر از اینکه خودش و امکاناتش را برای این پذیرش آماده کند، باید برای بقیه وقت بگذارد. از سال1392 قانون، این اجازه را داده است که زنان مجرد هم بتوانند فرزند‌خوانده داشته باشند اما به‌نظر می‌رسد جامعه چندان آماده پذیرش این اتفاق نیست. کافی است زن مجرد باشی و در خانواده زمزمه کنی که می‌خواهی مسئولیت بچه‌ای را به‌عهده بگیری، واکنش‌هایی که از اطرافیان می‌بینی، دشواری راه را نشانت می‌دهد. یکی از شرط‌های سازمان بهزیستی برای دادن مسئولیت بچه به مادر مجرد، مستقل بودن او است؛ اینکه زن درآمد کافی داشته باشد و جدا از خانواده زندگی کند. همین داشتن زندگی مستقل و خارج از خانواده، قابل پذیرش برای همه خانواده‌ها نیست. همین شرایط است که مادران مجرد را خاص می‌کند. سحر یکی از این زنان است. او از شرایطی که یک مادر مجرد دارد، صحبت می‌کند.

بچه‌دارشدن پروسه پیچیده‌ای است و سختی‌های خاصی برای مادر دارد. برای کسی که به یکباره مادر یک بچه چند‌ساله می‌شود که قبلا جای دیگری تربیت شده و به‌احتمال زیاد آسیب‌هایی دیده، این سختی‌ها چندین برابر می‌شود.
برای کسی هم که 4،3 تا بچه دارد، وقتی می‌خواهد یک بچه دیگر وارد زندگی‌اش شود، همین ماجرا تکرار می‌شود. هر بچه‌ای خصوصیات اخلاقی خودش را دارد و متفاوت از بچه‌های دیگر است. اینکه کی ناراحت می‌شود و کی عصبانی، در طول زمان مشخص می‌شود. هیچ مادری از اول نمی‌تواند رفتارهای بچه‌اش را درک کند؛ اینکه چه می‌خواهد و چرا این رفتار را دارد. خیلی فرق نمی‌کند بچه مال خودت باشد یا یکی دیگر آن را به دنیا آورده باشد، هر بچه‌ای هویت مستقل خودش و رفتار‌های غیرپیش‌بینی شده دارد. یکی از مسائل این است که می‌گویند چون برای ما پروسه 9‌ماه بارداری وجود نداشته و پدر و مادر بچه مشخص نیستند، ایده‌ای هم وجود ندارد که گفته شود فلان رفتارش شبیه کدام فرد در فامیل است. در خانواده‌ها همیشه این هست که اگر بچه عصبانی شود، می‌گویند این رفتارش به پدرش رفته‌، یا این رفتارش شبیه مادرش است و یا شبیه خاله و عمه‌اش است. به هر حال در تربیت هر بچه‌ای ممکن است مسائلی پیش بیاید. چه‌ کسی که مادر اصلی بچه است، چه مادرهایی شبیه من، برای تربیت از بقیه کمک می‌گیرند. از دوستان و مشاور مشورت می‌گیریم. بعضی از رفتارها را می‌بینیم که در بعضی از سن‌ها در همه بچه‌ها تکرار می‌شود بدون اینکه ربطی به خانواده داشته باشد. اینها مهم نیست، بعضی از قضاوت‌هاست که آزاردهنده است؛ مثلا بچه جیغ می‌زند بقیه می‌گویند این هم حتما مادرش اینطوری بوده و جیغ می‌زده. اینکه بچه را نشناسی ماجرای مهمی نیست. آدم باید خودش را آماده کند. طبیعی است که دلیل بعضی از رفتارها را ندانی. می‌شود از مشاور کمک گرفت یا در سایت‌ها کلی مطلب در مورد رفتار با بچه‌ها خواند. به مرور دست‌ات می‌آید که بچه چه موقع بیشتر عصبانی می‌شود و چه خوشحالش می‌کند.

طبیعی است که دلیل بعضی از رفتارها را ندانی. می‌شود از مشاور کمک گرفت یا در سایت‌ها کلی مطلب در مورد رفتار با بچه‌ها خواند. به مرور دست‌ات می‌آید که بچه چه موقع بیشتر عصبانی می‌شود و چه خوشحالش می‌کند


نکته‌ای که در مورد این بچه‌ها وجود دارد، این است که قبلا جاهای دیگر بوده‌اند؛ در یک خانواده دیگر و مراکز بهزیستی. اینکه بخواهی او را طبق خواسته خودت تربیت کنی، سخت نیست؟
تربیتی که شده به این بستگی دارد که چه مدتی را در مراکز بهزیستی گذرانده. اینکه تا سن مدرسه آنجا بوده باشد یا بزرگ‌تر باشد، فرق می‌کند. به هر حال هر بچه‌ای که در این مراکز بوده ممکن است، رفتارهایی داشته باشد که درست نباشد. تغییرش زمان‌بر است ولی کار سختی نیست. بعضی‌ها می‌گویند بچه رفتاری را که یاد گرفت تا آخر همانطور می‌ماند و نمی‌شود تغییرش داد ولی اینطور نیست. ما خودمان هم نگاه کنیم، می‌بینیم در 20 و30‌سالگی رفتارهای دیگری داشته‌ایم و در این مدت نگاه و رفتار خودمان را تغییر داده‌ایم.
قضاوت‌هایی که می‌شود، همین که مثلا یکی می‌گوید جیغ زدن بچه به مادرش رفته، یا مدام بخواهند بچه را تحلیل کنند و یا مادر بودن تو را زیرسؤال ببرند، به هر حال همه نمی‌پذیرند که یک زن مجرد بچه داشته باشد، اینها آزارت نمی‌دهد؟
همه اینها بستگی به این دارد که خودت را چقدر آماده کرده باشی و نگاه خودت به ماجرا چه باشد. زنان مجردی که مسئولیت بچه‌ای را قبول می‌کنند، زنانی هستند که مستقل زندگی می‌کنند و با خانواده زندگی نمی‌کنند. این شرط بهزیستی برای دادن مسئولیت بچه به یک زن مجرد است. این جدا بودن از خانواده قضاوت‌ها را کمتر می‌کند اما با این حال باید آنها را هم در جریان بگذاری و آماده‌شان کنی. در بعضی از موارد که زن مجرد بچه را به سرپرستی می‌گیرد، بچه را مخفی می‌کند اما در این مورد نمی‌شود مخفی‌کاری کرد. آدم‌ها از قبل می‌دانند که می‌خواهی چه‌کار کنی؛ با آنها صحبت کرده‌ای یا اینکه تلاش‌ات را در این پروسه دیده‌اند. مهم است که خانواده‌ات همراهت باشند. درست است که با آنها زندگی نمی‌کنی ولی قبل از پذیرش بچه باید توانسته باشی، ذهنیت آنها را تغییر بدهی.
چرا این تغییر ذهنیت مهم است؟
به زنان مجرد بچه یکی،دو ساله نمی‌دهند و می‌گویند اولویت با خانواده‌هاست. بچه‌هایی را می‌دهند که در سن مدرسه هستند، شاید هم بزرگ‌تر. بچه هفت‌ساله از خانواده تصوری دارد. می‌داند در خانواده باید پدر و مادر هر دو باشند. او وارد خانواده‌‌ای می‌شود که فقط یک مادر هست. در کل در خانواده‌های تک‌والدی که مادر طلاق گرفته یا پدر فوت کرده، بچه‌ها کمتر احساس امنیت می‌کنند و یکی از اساسی‌ترین کارها این است که بتوانی این احساس امنیت را به بچه بدهی. این حس را فقط خودت به تنهایی نمی‌توانی به بچه بدهی و باید در خانواده این حس را پیدا کند. یکی از نگرانی‌های اصلی این بچه‌ها این است که اگر تو فوت کردی، چه‌کسی از او نگهداری می‌کند؟ به خانواده قبلی برمی‌گردد یا مجبور می‌شود به بهزیستی برود؟ تو باید رابطه قوی با خانواده داشته باشی تا این اطمینان را پیدا کند که اگر مشکلی پیش بیاید، خانواده‌ات از او نگهداری می‌کند. توصیه‌ام به همه زنان مجرد این است که از قبل روی ذهن خانواده کار کنند. درست است که شما مستقل هستی اما وقتی بچه می‌آید، به خانواده‌ و روابط خانوادگی بیشتر احتیاج پیدا می‌کنی. سفر کاری می‌روی، خودت مریض می‌شوی یا بچه مریض می‌شود. رابطه من و خانواده‌ام که بعد از آمدن بچه خیلی صمیمی‌تر شد.
راضی کردن خانواده که سخت بوده و این عیان است. شما از بعدش بگویید که بچه آمد. خانواده او را راحت پذیرفت؟
اصلا سخت نبود. همه‌‌چیز بستگی به‌خودت دارد و نگاهی که به بچه داری. خوشبختانه دختر من دوست‌داشتنی است و همه اعضای خانواده خیلی زود با او ارتباط گرفتند و خیلی هم دوستش دارند. نوع رفتار بقیه با او هم باز به‌خودت بستگی دارد. اگر نگاه خودت از سر دلسوزی باشد و مدام بگویی آخی طفلکی شرایط سختی داشته و من باید این کار را بکنم و نکنم و این را به خانواده القا کنی، موجود لوس و غیرقابل‌تربیتی را بار می‌آوری که بیشتر به او ضربه می‌زنی. باید از خانواده بخواهی که رفتار قاطع با او داشته باشند. باید این حس را داشته باشیم که او هم مثل دیگر بچه‌های خانواده است.
قبل از اینکه بچه بیاید پیش مشاور می‌رفتید؟
هم قبلش این کار را کرده بودم و هم بعدش. در این مورد هم این نکته را بگویم که مشاوران خود بهزیستی بهتر از بقیه مشاوران می‌توانند کمک کنند. آنها مدام با خانواده‌هایی ارتباط دارند که بچه‌ای را به فرزندخواندگی قبول کرده‌اند و مشکلات و مسائل آنها را بهتر می‌توانند درک کنند و خدمات بهتری می‌دهند. در یک مورد من از یکی از مشاوران بنام کمک گرفتم که وضعیت را سخت‌تر کرد و مشکل حل نشد. به ‌خود بهزیستی رفتم و مشکل حل شد. به هر حال آنها تجربه بیشتری دارند.
نگران نیستی که دخترت بزرگ شود و بخواهد به خانواده قبلی‌اش برگردد؟
شاید این حرفی که می‌زنم شعارگونه به‌نظر بیاید ولی همیشه دلم می‌خواهد که بدانم مادر دخترم کیست و به او کمک کنم. به هر حال می‌دانم زندگی سختی داشته و دارد، دوست دارم کمک کنم که شرایطش بهتر شود. اینکه من امروز به‌خاطر داشتن دخترم خوشحالم، به‌خاطر سختی‌ای است که به یک زن دیگر تحمیل شده. من به ماجرا نگاه دیگری دارم. یکی، دو بار در این مورد با دخترم صحبت کرده‌ام. به او گفته‌ام که هر وقت 18سالت شد می‌توانی بروی و مادرت را ببینی. می‌گوید که نمی‌خواهم این کار را بکنم. شاید خودخواهی باشد ولی اگر قرار باشد که به خانواده قبلی‌اش برگردد، دلم نمی‌خواهد که قبل از 18سالگی‌اش این اتفاق بیفتد. با این حال اگر خودش خواست من کاری نمی‌توانم بکنم. من از لحاظ عاطفی و مالی دارم سرمایه‌گذاری می‌کنم اما همیشه این نگرانی هست که او را از دست بدهم. یک‌درصد هم احتمال دارد خانواده‌اش پیدا شود. خانواده دخترم بدسرپرست بوده‌اند و اگر شرایط‌شان تغییر و صلاحیتشان را دادگاه تأیید کند، من باید از قانون تمکین کنم.

باید توان مدیریت را داشته باشی. با حرف زدن مشکلی حل نمی‌شود بچه باید در زندگی واقعی ببیند که تو هم برایش مادری و هم پدر. موقع اثاث‌کشی، در مسافرت، در انجام کارهای اداری و... باید ببیند که تو تنهایی می‌توانی همه کارها را انجام بدهی


در زندگی شما فردی به نام پدر وجود ندارد، جای او را چطور پر می‌کنی؟
من به‌عنوان مادر مجرد، سعی می‌کنم از هر نظر مستقل باشم. من دلم می‌خواست بچه داشته باشم اما برای رسیدن به این خواسته‌ام نمی‌خواستم به هر ازدواجی تن بدهم. وقتی در خانه بچه می‌بیند که هر کاری را خودت می‌توانی انجام بدهی، همه مشکلات را خودت حل می‌کنی، خلئی حس نمی‌کند. بچه از برخورد تو هم الگو می‌گیرد. در خیلی از خانواده‌ها حضور پدر فقط به‌عنوان منبع مالی است و پدر فرصت نمی‌کند با بچه وقت‌بگذراند و خانه برایش خوابگاه است. باید توان مدیریت را داشته باشی. با حرف زدن مشکلی حل نمی‌شود بچه باید در زندگی واقعی ببیند که تو هم برایش مادری و هم پدر. موقع اثاث‌کشی، در مسافرت، در انجام کارهای اداری و... باید ببیند که تو تنهایی می‌توانی همه کارها را انجام بدهی. فعلا که گلایه‌ای از نبود پدر نداشته است.
به ازدواج فکر می‌کنی و اینکه شرایط دخترت بعد از ازدواج چه می‌شود؟
من این حرف را فقط در مورد خودم می‌گویم، برای من هیچ وقت قضاوت هیچ‌کس مهم نبوده. من به بچه علاقه دارم ولی ازدواج اولویتم نبوده. در جلسه‌های مشاوره هم گفته می‌شد که فرزندخواندگی مانع ازدواج می‌شود و این حرف برایم عجیب بود. چرا باید مانع شود؟ زن عاقل و بالغی مسئولیت یک بچه را قبول کرده؛ کاری که در آن هیچ اجباری نبوده. این بچه نه حاصل ازدواج اجباری است و نه نتیجه بارداری اجباری. این انتخاب من بوده، پس من توانایی بالایی دارم که این مسئولیت را قبول کرده‌ام و این خودش یک امتیاز است. در دهه‌های اخیر نرخ طلاق زیادشده، مادرهایی هستند که به‌خاطر ازدواج مجدد قید حضانت بچه را می‌زنند تا بچه مانع زندگی‌شان نباشد. مردی که می‌خواهد با من زندگی کند، باید انتخاب من را هم بپذیرد. امکان ندارد که من به‌خاطر ازدواج بچه‌ام را کنار بگذارم. دختر من بخشی از زندگی من، نه، همه زندگی من است.
به‌نظر می‌رسد زنی که بدون هیچ اجباری و در شرایط سختی مسئولیت یک بچه را قبول می‌کند، مادر بهتری است؟
مادری که خودش انتخاب کرده بچه‌دار شود، از روی علاقه‌اش نه از روی اجبار، چه حالا خودش باردار شده باشد و چه اینکه مسئولیت بچه‌ای را پذیرفته باشد، مادر بهتری است. نمی‌خواهم بگویم کار من ارزشمند است، انتخاب من آگاهانه است. با همه سختی‌هایی که بوده، من بچه‌ای دارم و از بودن او لذت می‌برم. همیشه وقتی مادرانی را که حوصله بچه‌هایشان را ندارند، می‌بینم، می‌گویم کسی زورتان کرده بودید بچه‌دار شوید؟ باید برای بچه وقت بگذاری تا بازی کند، از نظر فکری به ‌او ایده بدهی، بیرون ببری و... . همه اینها پروسه‌هایی زمان‌بر و احتمالا خسته‌کننده است. شاید در یک خانواده که پدر حضور دارد، انتظار است که او هم کمک بدهد وقتی که این انتظار برآورده نمی‌شود، حس بدی برای یک مادر ایجاد می‌شود ولی تکلیف ما از اول روشن است؛ اینکه همه مسئولیت بچه با خودمان است.
دخترت با این موضوع کنار آمده که فقط یک والد داشته باشد؟
بچه حق دارد تعریف خودش را از ماجرا داشته باشد و نباید ایرادی به او گرفت. دختر من سال اولی که به مدرسه رفت، درباره پدرش دروغ گفته بود. متأسفانه هنوز هم روز اولی که بچه‌ها به مدرسه می‌روند درباره پدر و مادرهایشان سؤال می‌کنند. وقتی درباره پدر دخترم پرسیده بودند، او گفته بود که من و پدرش از هم جدا شده‌ایم. باید اجازه بدهیم بچه‌ها روایت خودشان را داشته باشند و با آنها برخورد نکنیم.

منبع: روزنامه همشهری

66

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها