تاوان سنگین طلاق برای زن جوان
اکنون که ۴ سال از ازدواج با همسر دومم میگذرد و باید به خاطرکلاهبرداریهای او سالها پشت میلههای زندان بمانم، تازه می فهمم که همه این بدبختی ها،تاوان وحشتناک غرور و بلندپروازی هایی است که برای طلاق نسنجیده از شوهر اولم می پردازم چرا که ...

زن ۳۲ ساله که به اتهام کلاهبرداری های گسترده از طریق صدور چک های بلامحل دستگیر شده است،درحالی که قطرات اشک چهره اش را پوشانده بود، به بیان سرگذشت تاسف بار خود پرداخت و گفت:۱۶ساله بودم که زندگی مشترکم را با «کاظم»شروع کردم.
او جوشکار اسکلت ساختمانی بود و درآمد خوبی داشت. دوسال بعد وقتی اولین پسرم به دنیا آمد، روزگار من نیز رنگ خوشبختی به خود گرفت چرا که دلخوش به شیرین زبانی ها و عشق مادرانه پسرم بودم و از لحظات زندگی لذت می بردم اما طولی نکشید که ورق برگشت و ناسازگاری های اخلاقی و مشاجره های لفظی با شوهرم روزهای خوش زندگی ام را فرو ریخت.
«کاظم»نه تنها به مصرف مشروبات الکلی و موادمخدر سنتی آلوده شده بود بلکه پرخاشگری می کرد و خستگی های ناشی از کارش را بهانه قرارمی داد تا به تفریح و گشت وگذار نرویم. احساس می کردم «کاظم»بیش از حد به من بی توجهی می کند و من از دیگران در زندگی عقب افتاده ام. بعد از به دنیا آمدن دختر و پسر دیگرم، این گونه ناملایمات و احساسات عاطفی تاثربرانگیز در وجودم شدت گرفت تا حدی که من هم ابراز محبت و عشق و علاقه ام را کنار گذاشتم و به درگیری های لفظی و حتی فیزیکی دامن زدم. مدتی بود که با یک زن مطلقه آشنا شده بودم و تحت تاثیر وسوسه های شیطانی او تصور می کردم اگر از کاظم طلاق بگیرم به یک زندگی رویایی می رسم و آزادانه برای خودم تصمیم می گیرم.
به تفریح و خوشگذرانی می روم و طوری فرزندانم را تربیت می کنم که هرکدام از آن ها به موقعیت های اجتماعی ارزشمندی دست یابند. خلاصه این افکار پوچ مرا به سوی دادگستری کشاند و در ۲۸ سالگی تقاضای طلاق دادم. «کاظم»وقتی متوجه شد که دیگر ماجرای طلاق خیلی جدی است، به التماس افتاد. اشک ریزان خواهش می کرد تا زندگی مشترکمان را نابود نکنم و سرنوشت و آینده فرزندانمان را به بازی نگیرم اما من غرق در غرور وبلندپروازی بودم و با تحریک های شیطانی «زلیخا» از خواسته هایم کوتاه نمی آمدم.
بالاخره همه حق و حقوق قانونی خودم را به «کاظم»بخشیدم تا فقط سرپرستی فرزندانم را به عهده بگیرم! همه این ماجراها در حالی اتفاق افتاد که من درگیر چرب زبانی و برخوردهای مودبانه و مهربانی های مردی شده بودم که در دفتر وکیل مشغول کار بود. «عزت» طوری وانمود می کرد که انگار ملک و املاک زیادی دارد و با وکیلش در امور وکالت شریک است. «عزت»از نظر ظاهری نیز بسیار خوش قیافه و شیک پوش بود و به همین دلیل خیلی زود من هم به او دل باختم و این گونه آشنایی ما به خواستگاری و ازدواج انجامید. اما هنوز یک ماه از ثبت عقد موقتمان در محضر ازدواج نگذشته بود که آن روی سکه نمایان شد. «عزت»نه تنها مردی کم سواد و آس وپاس بود بلکه به خاطر همین رفتارهای ناعاقلانه از دفتر آن وکیل اخراج شد. حالا بیکاری وبی پولی طوری روح و روانش را به هم ریخته بود که با وجود قول وقرارهای مردانه اش برای مراقبت و حمایت کامل از فرزندانم، به توهین و بی مهری رو آورده بود و موجب رنجش و نگرانی های فرزندانم می شد.
در این شرایط «عزت»تصمیم گرفت با خرید چنددستگاه و ابزارهای تولید ظروف پلاستیکی، یک کارگاه بزرگ تولیدی راه اندازی کند. به همین دلیل مرا به بانک برد و برایم دسته چک گرفت تا بتواند کسب وکاری دست وپا کند و من هم ضامن تسهیلات بانکی اش شوم. از سوی دیگر من هم که خیالم راحت بود حداقل چنددستگاه و لوازم تولید، پشتوانه صدور چک هایم است، فقط مبالغ ده ها و صدها میلیون ریالی را امضا می کردم ولی خیلی زود ماموران انتظامی به سراغم آمدند و با حکم جلبی که شاکیان و طلبکاران در دست داشتند، مرا دستگیر کردند. وقتی مقابل افسران تحقیق قرارگرفتم تازه فهمیدم که شوهرم به خاطر کلاهبرداری تحت تعقیب است و او نه تنها هیچ دستگاهی برای تولید نخریده است بلکه همه چک ها با امضای مرا در بازار خرج کرده و من اکنون با شاکیانی روبه رو هستم که صدها میلیون تومان از چک ها را برگشت زده اند. اما ای کاش درباره طلاق از شوهرم سنجیده تر عمل می کردم تا چنین تاوان وحشتناکی را نمی پرداختم.
درحالی که تحقیقات تخصصی عوامل انتظامی با دستور ویژه سرهنگ آرش ایرانمنش (رئیس کلانتری شهرک فراجای مشهد)برای ریشه یابی کلاهبرداری های گسترده ادامه داشت، بررسی های کارشناسی و روان شناختی نیز برای رهایی زن جوان از این وضعیت تاسف باردردایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.