پسری مادرش را برای رسیدن به دختر مورد علاقهاش کشت
جوانی که در پی عشقی نافرجام مادرش را به قتل رسانده است، در دادگاه حاضر و با درخواست قصاص از سوی برادرش روبهرو شد.

متهم شش ماه قبل با وارد کردن ضرباتی به مادرش او را کشت تا بتواند طلاهایش را به سرقت ببرد.
شش ماه قبل ماموران با تماس تلفنی مردی جوان در جریان قتل زنی میانسال قرار گرفتند. این مرد به ماموران گفت: من هر روز با مادرم تماس میگیرم. روز حادثه وقتی زنگ زدم و جواب نداد، نگران شدم به خانهاش رفتم و متوجه شدم مادرم کشته شده است.
این مرد انگشت اتهام را به سوی برادرش به نام شروین نشانه گرفت و گفت: ساعاتی قبل از اینکه جسد مادرم را پیدا کنم، شروین با من تماس گرفت و گفت میخواهد من را ببیند. سر قرار حاضر شدم. شروین در حالی که گریه میکرد، گفت، من نه برای تو برادر خوبی و نه برای مادرمان پسر خوبی بودم.
درخواست دارم من را حلال کنی. شروین اعتیاد دارد. من فکر کردم شاید میخواهد خودکشی کند، یا برای همیشه برود. رفتارش عجیب بود. سعی کردم منصرفش کنم اما نشد و او رفت.
این مرد ادامه داد: به مغازه خودم رفتم. خیلی فکرم مشغول بود. با مادرم تماس گرفتم که به او بگویم شروین حالش خوب نیست. مادرم جواب نداد. مدتی بعد دوباره تماس گرفتم. باز هم جواب نداد. خیلی نگران شدم. به خانه مادرم رفتم و با جسد او روبهرو شدم.
خراشهای روی دست مقتول نشان میداد که او قصد مقاومت داشته اما نتوانسته است. ضرباتی که به سر و صورتش وارد شده بود هم حکایت از درگیری شدیدی داشت. به این ترتیب، ماموران به دنبال شروین رفتند و بعد از چند روز او را بازداشت کردند.
شروین به قتل مادرش اعتراف کرد و گفت: من مادرم را کشتم، چون عاشق دختری بودم که همه وجودم در عشق او معنا پیدا میکرد.
با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست، پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در جلسه رسیدگی کیفرخواست علیه متهم خوانده شد.
سپس برادر او به عنوان ولی دم در جایگاه قرار گرفت و خواستار قصاص شد. وقتی نوبت به متهم رسید، اتهام قتل مادرش را قبول کرد و گفت: من این اتهام را قبول دارم ولی در حالت عادی نبودم. ما دو برادر بودیم.
پدرمان وقتی که ما بچه بودیم ترکمان کرد و با مادرمان زندگی میکردیم. پدرمان اعتیاد داشت. برادر بزرگم خودش را از بدبختی بیرون کشید و من معتاد شدم. به شیشه اعتیاد داشتم. وضعیت روحیام خیلی به هم ریخته بود. با دختری به نام رزا آشنا شدم.
عاشق رزا شده بودم. همه وجودم از عشق این دختر پر شده بود. مدتی که از ارتباط ما گذشت، فهمیدم این دختر با مردهای دیگر هم رابطه دارد. انقدر عاشقش بودم که نتوانستم او را ول کنم. فکر میکردم اگر پول خرج او بکنم و نیازهایش را برآورده کنم با من میماند و دست از خیانت کردن برمیدارد. هرچه پول درمیآوردم خرج این دختر میکردم و مواد میکشیدم.
همه پولم را خرج کردم و دیگر چیزی برایم نمانده بود. رزا هر روز چیز جدیدی از من میخواست او اینطوری برای من جا انداخته بود که اگر خواستههایش را برآورده نکنم، من را ترک میکند و من از این موضوع خیلی میترسیدم. تا اینکه روز حادثه تصمیم گرفتم طلاهای مادرم را بدزدم با پول آن میتوانستم مدت بیشتری رزا را پیش خودم نگه دارم.
متهم گفت: با پول طلاها، هم میتوانستم برای خودم مواد تهیه و هم میتوانستم برای رزا پول خرج کنم. به سمت مادرم رفتم، اول بالش روی سرش گذاشتم که او را خفه کنم و بعد هم دیگر نفهمیدم چه شد و ضرباتی به او زدم. من از کرده خودم به شدت پشیمان هستم و امیدوارم برادرم من را حلال کند.
در پایان، هیات قضات برای تصمیمگیری وارد شور شدند.
برای کسانی که حوصله ندارند کل متن را بخوانند. خلاصهاش اینه:
من مادرم را کشتم، چون عاشق دختری بودم که همه وجودم در عشق او معنا پیدا میکرد. همه وجودم از عشق این دختر پر شده بود. مدتی که از ارتباط ما گذشت، فهمیدم این دختر با مردهای دیگر هم رابطه دارد. انقدر عاشقش بودم که نتوانستم او را ول کنم. فکر میکردم اگر پول خرج او بکنم و نیازهایش را برآورده کنم با من میماند و دست از خیانت کردن برمیدارد. هرچه پول درمیآوردم خرج این دختر میکردم و مواد میکشیدم. همه پولم را خرج کردم و دیگر چیزی برایم نمانده بود. رزا هر روز چیز جدیدی از من میخواست او اینطوری برای من جا انداخته بود که اگر خواستههایش را برآورده نکنم، من را ترک میکند و من از این موضوع خیلی میترسیدم. تا اینکه روز حادثه تصمیم گرفتم طلاهای مادرم را بدزدم با پول آن میتوانستم مدت بیشتری رزا را پیش خودم نگه دارم.