کلام ناروا و زبان زخم‌ چمران درباره پاکبانان

آقای چمران در پاسخ به پرسش خبرنگاران درباره شغل پاکبانی، گفته: «وقتی کارگران ایرانی کم‌کم بیکار شوند، استقبال می‌کنند».

کلام ناروا و زبان زخم‌ چمران درباره پاکبانان

مسعود شاه حسینی نوشت: در روزگار ما که دور زمانه بر مدار سخن می‌چرخد، هر سخنی را باید به میزان و مقیاس خرد سنجید. سعدی علیه‌الرحمه چه نیکو فرمود: «تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد.» چندروز پیش سخنی از زبان رئیس محترم شورای شهر تهران روان شد که دل هر شنونده‌ای را ریش کرده و هر طرف که سر برمی‌گردانی با سرگشتگی و برآشفتگی در عیب‌اش می‌گویند.

آقای چمران در پاسخ به پرسش خبرنگاران درباره شغل پاکبانی، گفته: «وقتی کارگران ایرانی کم‌کم بیکار شوند، استقبال می‌کنند».  این سخن نه از سر مهر و نرمی، که از روی قهر و بیداد است و چون تیر بر قلب زخم می‌زند و جراحت می‌آورد. ایشان نه‌فقط حرمت پاکبانان را نگاه نداشته، که به سرچشمه امید و عزت‌نفس هزاران انسانی که حرفه و منصب‌شان این شغل است و از این رهگذر رزقی و توشه‌ای سر سفره‌هایشان می‌برند، سنگ کین پرانده است.

گویی آقای چمران در انتظار روزی است که ناداری و پریشانی تنگدستی چنان بر جان مردمان چنگ افکند و بیکاری آن‌سان به گرداب نومیدی فرو بردشان که مضطر و آسیمه به شغلی پناه برند که رغبتی بدان ندارند.باری، این شغل نه از روی ناچاری، که از باب شرافت و درکِ ثمینِ نفیس فهم می‌شود. چه آنکه در نظر فوج‌فوج همان بیکارانی که شب را در اندیشه معاش و درآمد به صبح می‌رسانند، پوشیدن لباس پاکبانی عین عزت و افتخار است و از آن عار و ننگی نمی‌آید.

همو که زشتی‌ها را از کوی و کوچه و خیابان می‌زداید، سزاوارش نیست که گرد بی‌حرمتی بر جامه‌اش بنشیند و غبار آزردگی بر دلش.  نمی‌دانم معرفت زبانی رئیس شورای شهر پایتخت که بار اولش هم نیست، بوی چه چیزی می‌دهد؟. آقای رئیس بر سریر قدرت نشسته و هیچ هم باک ندارد که احوال مردم و تقلایشان برای قوت و قوّت را به چشم غفلت به هیچ انگارد و آسوده و ایمن‌خاطر مثل کسی که نهان‌آگاه و غیب‌دان است، سرنوشت‌شان را حتمیت بخشد و بگوید آخر کار گذرشان به خودمان می‌افتد.

او که باید غمخوار بیکاران و وام‌دار پاکبانان باشد، با بیانی غرا، بی‌واهمه آرزوی بیکاری‌شان را کرده و آرزومندی شغل پاکبانی را عین فضیلت و حسنات پنداشته و بر جایگاه معرفت‌دانی، که هماره در اعاظم سیاست یافت می‌شود، در افشانده است. اگر بر مدار خرد هم درآییم و به نقادی کلام رئیس شورا در ترازوی منطق بپردازیم، از جمیع جهات ناسنجیده‌گویی، نقصان و خرده از آن عیان می‌شود.

این سخن که «چون بیکاری بیشتر شود، استقبال کنند»، سبب را از مسبب درهم‌آمیخته است. چه‌بسا کارگران به‌سبب اندک‌دستمزدی و دشواری کار و نبود حمایت، از این شغل روی برگردانده‌اند. جناب چمران اما ساده‌انگارانه و بی‌دلیل و ‌برهان با حالتی فاتحانه گمان برده که بیکاری و عاطلی، کلید گشایش قفل مشکل است و از سبب‌های دیگر چشم پوشانده است. این پندار، چون کسی است که زخم را تنها با مرهم بی‌حاصل مداوا کند و از ریشه درد غافل ماند. خطای دوم را رئیس شورا آنجا مرتکب شده که عجولانه حکم داده و شتابزده تعمیم. این بیان، مصداق گرفتن نتیجه‌ای کلی از فرضی جزئی است.

رئیس شورا انگاشته که همه کارگران در وقت بیکاری، یکسان رفتار می‌کنند و یک‌جور انتخاب. درحالی‌که هر یک، هنر و مهارتی و رتبه‌ای و شأنی و حرمتی دارند و چنین توقیع کردن، تفاوت‌ها و ناسانی‌های فردی و خواسته‌هایشان را نادیده می‌گیرد. ایشان مسئله را بر سر یک دوراهی برده و مسیر و جهت را هم مشخص کرده و گفته اگر بدین راه بروند، مشکل حل می‌شود؛‌ یعنی دریافت و درایت ایشان به هیچ راه سومی نمی‌رسد؟ آخر چگونه می‌توان شغل پاکبانی را با آنکه می‌دانیم فقط دسترنج دارد و نه مزدی درخور و مکفی، به جوانان پیشنهاد داد و در همان‌سان گمان برد که تنها به‌سبب بی‌بهره بودن از شغل، حرفه، کسب و صناعتی ضرور، آن را پذیرا خواهند شد؟ 

 

مصیبت بزرگ‌تر جایی است که آقای رئیس به‌جای گشایش کار و اصلاح امور به جبر و ناچاری مردمان رضایت داده و بی‌خبر از اوضاع روزگارشان و دشواری زیست‌شان، کلامی پا در هوا بیان کرده است.  از منظر انصاف و اخلاق هم، رئیس شورا گرفتار مغلطه‌ است. در انگاره او فقر و پریشانیِ بی‌شغلی، ابزار اجبار توده‌ به پذیرش کارهای دشوار است. چنین فرض وهم‌آمیزی سوای وهن‌کردن کرامت کارگر، ارزش راستین پیشه پاکبانی را نادیده می‌گیرد و نابرابری و ستم رواداری می‌کند.

سخن جناب چمران، از هر حیث که بنگریم، در استواری منطق سست است و در استحکام نگاه بی‌دوام. چه آنکه هرکه با خوارداشت یک پیشه بلندقدر و عفیف، بذر بی‌اعتمادی و ناامیدی را در دل اجتماعی بکار، سزاوار ملامت است و سرکوفت.  ای‌کاش کسی پیدا شود به گوش‌شان برساند، نگاهداشت احترام و پاسداشت شغل پاکبانی، اقتضای تکلیف و فریضه‌ واجب مسئولیت نیست و از برای آن بازخواست نمی‌شوند. برعکس درشتی‌نکردن و زبان به ناپاکی نگشودن در برابر شغلی بدین‌حد از حرمت، شرط و سامه انسانی است.

منبع: هم میهن
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 2
  • ناشناس

    چه احساساتی
    پس چرا سطل آشغال ها رو آتش میزدید و کار این زحمتکشان رو چند برابر میکردید ؟!
    چرا آرامش کاری رو ازشون سلب کرده بودید
    هم نتان بهت نمیاد دلسوز باشی

    نظرات شما -
    • ناشناس

      خدا شفات بده
      گودرز چه ربطی به شقایق داره؟