ثریا سه بچه دارد و میخواهد از شوهرش جدا شود، او از دلایل این جدایی میگوید
شوهرم بارها رهایم کرد و رفت، طلاق میخواهم
ثریا سه بچه دارد و میخواهد از شوهرش جدا شود. او از دلایل این جدایی میگوید.

*چند سال است ازدواج کردهاید؟
*چرا میخواهید جدا شوید؟
میگفت خسته شده و میرفت. من مدتها از او بیخبر میماندم. بعد برمیگشت و میگفت اشتباه کرده و میخواهد دوباره با من باشد اما چند سال بعد دوباره میرفت و ناپدید میشد.
*کجا میرفت؟
*در این مدت چطوری با بچهها زندگی میکردی؟
آنقدر شوهرم من را ول کرد و رفت که به سر کار رفتم. در یک کارگاه خیاطی کار میکردم. خیاط خوبی شدم و توانستم چرخ زندگی را بچرخانم.
تعمیرکار لوازم خانگی بود. کولر و ماشین لباسشویی و این جور وسایل.
*بچهها وقتی پدرشان میرفت، چیزی نمیگفتند؟
*در تمام این مدت با خیاطی زندگی را میگذراندی؟
بله. لباس مجلسی میدوزم.
بله، یکی دو بار رفتم. مشاور گفت شوهرت هم باید باشد اما شوهرم نیامد. من هم دیگر نرفتم.
*بچهها بزرگ هستند؟
*چرا این بار تصمیم به طلاق گرفتی؟
چون دوباره یک سال است، رفته و برنگشته. من نمیتوانم اینطوری زندگی کنم.
بله. رفته دهات پدرش. آنجا خانه و باغ ارثیهای دارد و همانجا میماند. من هم دنبالش نمیروم و این بار طلاق میگیرم.
*بچههایت چه نظری دارند؟
مشکل این مشاوره ها اینه وقتی زنان از مشکلاتشون با همسران بی عرضه میگن.بلافاصله میگن همسرت هم باید در مشاوره باشه.
اون همسر اگه آدم بود،زندگی رو درست میکرد تا کار به مشاوره نکشه