مرد معتاد که به جرم سرقت دستگیر شده است، داستان زندگیاش را بازگو کرد.
گویی پدر و مادرم آشیانه خودشان را در مسیر طوفان ساخته بودند چرا که خیلی زود طوفان سهمگین طلاق آشیانه آنها را در هم کوبید و من هم در حالی قربانی این گرد و خاک وحشتناک شدم که اکنون داشتن آشیانهای کوچک برایم یک رویای دست نیافتنی است....
امروز میخواهم از کسی شکایت کنم که جوانیام را به پایش گذاشتم اما اکنون فقط باید با تصویر خیانتی زندگی کنم که همه وجودم را به درد آورده است چراکه ...
تا کنون چندبار از خانه فرار کرده ام و هر بار فریب افرادی را خوردم که در فضای مجازی با آن ها آشنا شده بودم اما این بار با مردی آشنا شده ام که قول داده است مرا خوشبخت کند! با وجود این، وقتی ماجرا را با پدر و مادرم در میان گذاشتم باز هم مخالفت ها و سر و صدا ها بلند شد تا جایی که دوباره از خانه فرار کردم و ...
زنی که در خانه مادرشوهر زندگی تلخی دارد، داستان زندگی خود را بازگو کرد.
لحظه ای که در محاصره پلیس قرار گرفتیم، قصد سرقت یک دستگاه موتورسیکلت را داشتیم اما من که سمت شلوغ خیابان قرار داشتم بلافاصله از تاریکی شب استفاده کردم و زمانی که نیروهای انتظامی برای دستگیری همدستم وارد عمل شده بودند خودم را داخل کوچه ای فرعی انداختم و متواری شدم اما ...
دیگر از این وضعیت زجرآور خسته شدهام. از اینکه من فقط پای بساط مواد مخدر لمیدهام و مادرم برای تامین هزینههای اعتیاد من و مخارج زندگی کار میکند از خودم شرم دارم ولی نمی توانم از منجلاب مواد افیونی رها شوم این بود که به خاطر مادرم به کلانتری آمدم تا ...
هیچ گاه باورم نمی شد این گونه طعمه ای برای یک شیاد کثیف شوم که در فضای مجازی لانه داشت. اگر چه ریشه زندگی فلاکت بارم به آشنایی با زن جوانی باز می گردد که به خاطر خودنمایی های دروغین، تصاویری از زندگی رویایی اش را در فضای مجازی منتشرش می کرد و من هم برای همین چشم و هم چشمی های زنانه فریب خوردم و از همسرم طلاق گرفتم اما بعد از آن هنگامی در دام یک وکیل قلابی افتادم که فهمیدم شیاد هزارچهره فضای مجازی بود و ...
دختر ۱۶ ساله ای که با موهای رنگی و پوشش نامتعارف وارد مرکز انتظامی شده بود تا از یک مزاحم خیابانی شکایت کند، با بیان اینکه به خاطر خیانتهای پدر و مادرم به یکدیگر، حتی از ازدواج هم میترسم، درباره سرگذشت تاسفبار خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گلشهر توضیح داد.
زن ۲۸ ساله با بیان اینکه من یک زن معمولی با چهره ای خسته هستم که دیگر لبخندی روی لبهایم نمینشیند، سرگذشتش را برای کارشناس اجتماعی کلانتری شفا بازگو کرد.