مددکار اجتماعی
  • پدرم مردی خشن بود که بیشتر اوقات خودش را پای بساط مواد مخدر می گذراند و مادرم نیز گویی محکوم بود تا در آشپزخانه منزل حبس شود. در این میان مشاجره و کتک کاری های پدر و مادرم به یک سریال تلخ و تکراری تبدیل شده بود که باید ...

  • وقتی آن پسر مرا با خودش به افغانستان برد و در آن جا با هم ازدواج کردیم، تازه فهمیدم که شوهرم مردی خلافکار است و روحیه خشنی دارد تا جایی که مدام مرا کتک می زد و با سیم داغ می کرد. با وجود این، زمانی که به مشهد بازگشتیم...

  • وقتی از ازدواج پنهانی شوهرم آگاه شدم دیگر نتوانستم به این زندگی حقارت آمیز ادامه بدهم این بود که از او طلاق گرفتم و در حالی که در رویای انتقام از همسرم به سر می بردم با جوان18 ساله ای ازدواج کردم که ...

  • هنگامی که مقابل دبیرستان دخترانه،عاشق حمیرا شدم، او 4 ماه از من بزرگ تر بود ولی این موضوع هیچ اهمیتی نداشت چرا که تقریبا هم سن و سال بودیم و بسیار این سن را برای ازدواج مناسب می دانستم اما بعد از 9 سال که از ازدواجم می گذرد زمانی به طرز وحشتناکی غافلگیر شدم...

  • با آن که بارها در رسانه ها ماجرای کلاهبرداری با رسیدهای جعلی را دیده بودم اما نمی دانم چرا هنگام معامله با یک جوان ناشناس توجهی به این موضوع نکردم و اموالم را از دست دادم.

  • کودک خردسالی بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و من هم ترک تحصیل کردم اما همواره در آرزوهایم به یک زندگی رویایی می اندیشیدم تا این که مادرم مرا به جوانی 30 ساله شوهر داد و ...

  • پسرم که دچار بیماری های روانی است بعد از آن که با ترغیب یکی از دوستانش به طلاهای من دستبرد زد، به شدت دچار ناراحتی های روحی شد تا جایی که از بیمارستان با من تماس گرفتند و خودکشی پسرم را اطلاع دادند ...

  • وقتی مادرم به هوش آمد و آن پسر را در خانه دید، به شدت عصبانی شد. او مرا کتک زد و جوانی را که به او علاقه مند بودم نیز از خانه بیرون انداخت . به همین خاطر رفتارهای مادرم نسبت به من تغییر کرد تا زمانی که آن ماجرای عجیب سرقت رخ داد ...

  • بعد از آن که از همسرم طلاق گرفتم آن قدر در مسیر خلافکاری و رفیق بازی حرکت کردم تا این که در مرداب الکل و اعتیاد افتادم و ...

  • از شوهرم طلاق گرفته بودم که مردی مرا برای پرستاری از کودکانش استخدام کرد اما خیلی زود فهمیدم که من قربانی خیانت آشکار همسر آن مرد هستم چراکه …