آنقدر در مضیقه بود که برای او فرشته نجات بودیم. هنوز هم به من میگوید که آمدن شما در آن شب من را آنقدر خوشحال کرد…
قرص سیانوری که در جیبم داشتم را در دهان گذاشتم اما آنها فهمیدند و شیلنگ آب را با فشار در دهانم گذاشتند. بعد هم مرا به…