عروس و مادر‌شوهر داماد را به کلانتری کشاندند!

در این‌کار مانده‌ام که چه اختلاف و پدر‌کشتگی بین همسرم و مادر و خواهرم وجود دارد که سایه همدیگر را با تیر می‌زنند.

عروس و مادر‌شوهر داماد را به کلانتری کشاندند!

اما به محض آ‌نکه از هم جدا می‌شوند گلایه‌های اعصاب خرد‌کنشان شروع می‌شود.

با این که چند سال از ازدواجمان می‌گذرد اما این حساسیت‌ها نه تنها ذره‌ای کم نشده، بلکه بیشتر و بغرنج‌تر هم شده است.

آ‌ن‌ها از حدود یک‌ماه قبل به خاطر نظر‌های مادرم درباره نوع چیدمان وسایل خانه ما با هم کدورت داشتند. در این یک‌ماه نه همسرم به خانه پدرم آ‌مد و نه مادر و خواهرم پا به خانه ما گذاشتند.

اعصابم به خاطر این رفتارها‌ی کودکانه به‌هم‌ریخته بود و برای همین هم سعی می‌کردم قاطی حرف‌هایشان نشوم. ولی آ‌خر هم ناخواسته وارد این معرکه‌ شدم.

به خاطر حرف دخترم بود که یک دعوای الکی درست شد و کارمان به کلانتری کشید. ماجرا از این قرار است؛ یک شب کنار همسرم نشسته بودم و مشغول‌خوردن چای و تماشای تلویزیون بودم، دخترم از اتاق بیرون آ‌مد وگفت با گوشی تلفن همراهش در فضای مجازی برای زندگی من و مادرش فال‌بینی کرده است.

من به حرفش توجهی نشان ندادم‌. اما همسرم که حساس شده بود فال را خواند و مثل اسپند روی آ‌تش آ‌شفته و بی‌قرار شد.

در فال مجازی ما آ‌مده بود که خانواده یکی از طرفین این ازدواج از روز اول راضی نبوده‌اند و باید خیلی مراقب باشیم چون بالاخره روزی زهر خودشان را خواهند ریخت.

صورت همسرم گر‌گرفته بود و نمی‌توانست آ‌رامش خودش را حفظ کند. با خنده به او گفتم این حرف‌ها چرند است و نباید به آ‌ن توجه کنی. اما او حاضر نبود کوتاه بیاید. با بد‌و‌بیراه مادرم را به باد ناسزا گرفته بود و باز هم همان گلایه‌های مسخره همیشگی را وسط کشید. می‌گفت پس بگو برای چه مادرت راه می‌رود و از دختر‌خاله‌ات تعریف و تمجید می‌کند، حتما می‌خواهد تو مرا طلاق بدهی و دختر فلانی را برایت بگیرد.

با شنیدن این حرف خنده‌ام گرفت‌. او که خیلی عصبی شده بود به من هم توهین کرد و دیگر نفهمیدم چه شد.

متأسفانه زد‌ و خوردی بینمان در‌گرفت‌. دخترم دور از چشم ما موضوع را به مادر همسرم اطلاع داد. هنوز سر همدیگر داد می‌کشیدیم که مادر و خواهر همسرم سر رسیدند و آ‌تش‌بیار معرکه شدند.

همسرم به کلانتری رفته بود و ما به مرکز مشاوره آ‌رامش پلیس خراسان‌رضوی معرفی شدیم. از کرده خودم پشیمانم‌، نباید از‌‌کور‌ه‌در‌می‌رفتم. ای کاش من و همسرم زودتر به مرکز مشاوره آمده بود‌یم.

نباید می‌گذاشتم کار به اینجا می‌کشید. همسرم حساسیت بیش از اندازه‌ای دارد و مادر و خواهرم نیز توقع و انتظارات بیش‌از‌حدی دارند. آ‌ن‌ها به همدیگر احترام نمی‌گذارند قدر ‌با‌هم‌بودن را نمی‌دانند و مدام از هم گلایه‌مند هستند. امیدوارم این مشکلات که به ظاهر حل‌و‌فصل شود.خنده‌دار به نظر می‌رسد هر‌چه زودتر حل و فصل شود.

منبع: رکنا

728

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها