تابستانی که زیبا شدم | چرا همه دارند درباره این زن حرف میزنند؟ | قدرتمندترین ستاره نسل Z | آنانیا پاندی کیست؟
در دل بالیوود پرزرقوبرق، جایی که نورهای فلاش و شایعات دست در دست هم میرقصند، زنی مثل طوفانی ناگهانی ظاهر شد. زنی که نیامده دل میلیاردها هندی را برد. زنی زاده نسل زد از خانوادهای هنرمند و حرفهای درگوشی بسیار پشت سرش. اما آنانیا پاندی کیست و چرا این روزها همه دارند از او حرف میزنند؟
به گزارش خبر فوری، آنایا پاندی امروز در سینما نقش اینفلوئنسرها، وارثان ثروت و دلشکستگان را بازی میکند؛ و خارج از قاب، نگران پشهها و عاشق لانـا دلری است. او ۲۶ ساله، ساده و خودمانی است، اما درخششی دارد که نمیتوان نادیده گرفت.
خلاصه این گزارش را در ویدئوی زیر ببینید:
یک روز بارانی در بمبئی
روز عکاسی، بمبئی زیر باران غرق شده است. خیابانهای خیس، کارهای صحنه را کُند کرده و همه خسته و بیحوصله به نظر میرسند. اما هنگامی که آنانیا حوالی ساعت چهار بعد از ظهر میرسد (پس از یک رویداد طولانی و ترافیک سنگین) نه خسته است و نه دلزده. او با لباسی زیبا وارد ساختمانی نئوکلاسیک و فرسوده میشود و چنان آراسته است که انگار باران حتی به او نزدیک هم نشده است. با دیدن لباسها، سریع به این فکر میافتد که کدام را میتواند در مراسم بعدی بپوشد و سپس آرام وارد ون گریم میشود؛ جایی که حالوهوا کاملاً تغییر میکند.

خود واقعی آنانیا
در ون، وقتی از او میپرسند «واقعاً کی هستی؟»، با شیطنت به چهرهپردازش نگاه میکند و بعد خودش جواب میدهد: «آدمیام سرحال و عاشق حیوانات. یا ۲۴ ساعت تکان نمیخورم یا ۷۰۰ کار را همزمان انجام میدهم. عاشق خواندنم. الان هم دارم کتاب از دالی آلدرتون را میخوانم و دوباره کل فیلمهای مارول را تماشا میکنم.»
متولد ۱۹۹۸، همزمان با راهاندازی گوگل، آنانیا همیشه روی اینترنت بزرگ شده است. شاید همین باعث شده او «نسل زدترین» ستاره فعلی سینمای هند باشد. از زبان، شوخیها و ارجاعات فرهنگیاش گرفته تا سبک زندگیاش، همه شبیه مخاطبان همنسلش است؛ کسی که کلمه «برو» را زیاد میگوید، عاشق پادکست است، شبهای تقلبی از رستوران رویال چاینا غذای موردعلاقهاش را سفارش میدهد و میتواند هم دختر خونسرد باشد و هم فردی مضطرب.

از «ژن خوب» تا ستارهای واقعی
پس از اولین فیلمش «دانشآموز سال» در سال ۲۰۱۹، برچسب «ژن خوب» مانند سایه به او چسبید. ویدئوی مشهوری از یک میزگرد و پاسخ تند سیدهانت چاتروِدی درباره «امتیاز» او، برای مدتی وجههاش را تحتالشعاع قرار داد. اما پنج سال بعد، آنانیا بدون انکار امتیازاتش، جایگاه خود را با تلاش و هوشمندی ساخته است.
او با لبخند میگوید: «پدرم بازیگر است و من در این صنعت بزرگ شدهام. از این موضوع خجالت نمیکشم. میراثش را ادامه میدهم.» صحبت از برادرش آهان، که تازه بازیگری را شروع کرده، فوراً او را عاطفی میکند. وقتی درباره اولین حضور آهان روی پرده حرف میزند، اشک شوقش را پنهان نمیکند.

رسیدن به بلوغ هنری
رشد واقعی آنانیا زمانی آغاز شد که بهجای تمرکز صرف بر سینمای سنتی، دنیاهای تازهٔ OTT (نسخه تازهتر پخش ویدئویی) را تجربه کرد. نقشهایش در این پلتفرمها (از کارآفرینان جوان تا اینفلوئنسرهای آسیبپذیر) تصویری واقعی از نسل خود را ارائه داد.
فیلم «کجا گم شدیم؟» در سال ۲۰۲۳ نقطه عطف بود. هیجانهای احساسی، پیامهای پشیمانکننده ساعت دو صبح و فروپاشیهای دیجیتال، همه واقعی و قابل لمس بودند. او میگوید: «بالاخره مردم فیلمی دیدند که واقعاً نشان میدهد نسل زد چه شکلی است. نه یک نسخه کاریکاتوری.»
زندگی روزمره دختر امروزی
او در پشت صحنه نیز همانقدر واقعی است. وسط عکاسی، با بالهای بزرگ تزئینی روی پشتش، فقط یک چیز اذیتش میکند: «میشه لطفاً بیلی آیلیش بذارید؟ از پیتبول خسته شدم!» یا وقتی از سریال محبوبش «تابستانی که زیبا شدم» حرف میزند.
کارگردانان میگویند او بهقدری «نسل زدی» است که گاهی رفتارهایش در زندگی واقعی وارد برنامهریزی فیلمبرداری میشود؛ مثلا وقتی در گوشهای نشسته و آنقدر اسکرول میکند تا به «آخر فید» برسد؛ چیزی که حتی کارگردانش تصورش را هم نمیکرد.

دیدگاه متفاوت درباره شهرت
نقطه تمایز آنانیا با نسل قدیم سینمای هند، نگاهش به شهرت است. «نمیخواهم فقط برای پر کردن زمان، فیلمی را قبول کنم. نسل پدرم مجبور بود این کار را بکند. ولی من میتوانم صبر کنم تا نقش درست برسد.»
سال ۲۰۲۵ برای او آرامتر بوده، اما کاملاً حسابشده. پیش از شروع فصل دوم «بهم زنگ بزن عزیزم»، مدتی را به سفر در میکونوس و میامی گذرانده است. اگرچه دو فیلم آماده اکران دارد، امسال برای او سال تنفس، برنامهریزی و تمرکز دوباره بوده است.
چهره محبوب برندهای بزرگ
برندهای بزرگ جهانی به سرعت ارزش او را درک کردهاند. او اولین سفیر هندی شنل شد و اکنون چهره تبلیغاتی مجموعهای گسترده از برندهاست: از لوازم آرایشی و کفش گرفته تا غذای سگ و گوشی موبایل. اما با وجود این حجم از تبلیغات، رفتار کودکانه و صادقانهاش باعث شده همچنان «واقعی» بماند؛ مثل لحظهای در برنامه واقعنمای خانوادهاش که وقتی تصویرش را روی جعبه فشفشه میبیند، با شور کودکانه میگوید: «مامان! ببین! من روی فشفشهام!»

جذابیت و سادگی کنار هم
در طول عکاسی، زیر نورهای شدید و رطوبت طاقتفرسا، ذرهای از غرور یا خستگی نشان نمیدهد. فقط گاهی اصرار میکند موسیقی موردعلاقهاش پخش شود. ساعت ۹ شب، هنوز آرام در میان برداشتها میچرخد و با آهنگهای لانا دلری زیر لب میخواند و همین ترکیب «عادی و خارقالعاده بودن» است که او را به ستارهای متفاوت تبدیل کرده است. او لبخند میزند و میگوید: «فکر نمیکنم فوقالعاده باشم. خودم هستم… و همین کافی است.»
این همه مشکلات تو کشور وجود داره ومیشه طرح موضوع کرد ویا با گزارشات اجتماعی ایران می توان به غنای فرهنگی مردم افزود اما این گزارش مسخره از یک خود شیفته مسخره ،عیار رسانه ای تان را پایین کشید.متاسفم