علی دهباشی در گفتگو با خبر فوری:

در کنار کتاب‌ها و‌ قلم‌خودنویس‌ها و کبوترهای زیبایم در میدان فلسطین روزگار را خواهم گذراند

خبرنگار:

علی دهباشی، مدیر مجله بخارا گفت: حتی در شرایطی که موشک از آسمان می‌بارد، دلبستگی به کتابخانه‌ام و قلم‌خودنویس‌هایم مانع از رفتن من به بیرون از شهر شده است. البته خب این یک نظر کاملاً شخصی است. من می‌مانم و شاید بتوانم آوار و فروپاشی کتاب‌ها بر سرم را تحمل کنم.

در کنار کتاب‌ها و‌ قلم‌خودنویس‌ها و کبوترهای زیبایم در میدان فلسطین روزگار را خواهم گذراند

علی دهباشی در گفتگو با خبر فوری پیرامون حمله اسرائیل به ایران و تهدید دشمن به ترک تهران، تصریح کرد: چه در زمان هشت سال جنگ تحمیلی و چه در شرایط فعلی، خیلی از دوستانم امکانات زیادی از جمله خانه و باغچه و باغ در شهرهای دیگر به من پیشنهاد کردند، اما ترجیح دادم در تهران بمانم.

دهباشی با یادآوری اینکه در زمان جنگ تحمیلی کلید 11 ـ 12 خانه مسکونی، که ساکنانش از دوستانش بودند، نزد او بود، گفت: رسیدگی به گلدان‌های خانه و باغچه‌هایشان به من سپرده شده بود که به نوبت سر می‌زدم و به گلدان‌ها می‌رسیدم و به باغچه‌ها آب می‌دادم. این دوستان حتی نوشته‌های چاپ‌نشده‌شان را به امانت به من می‌سپردند. به یاد دارم آقای محمدعلی سپانلو دفاتری از سروده‌هایش را به من سپرد و به حومه تهران در کردان رفت. به او گفتم من زیر موشک هستم و در خطر، شما این‌ها را به من می‌دهید؟ یادم هست که سپانلو گفت نه، تو طوری‌ات نمی‌شود و دیگری می‌گفت نظرکرده هستی.

محمدعلی سپانلو دفاتری از سروده‌هایش را به من سپرد و به حومه تهران در کردان رفت. به او گفتم من زیر موشک هستم و در خطر، شما این‌ها را به من می‌دهید؟ یادم هست که سپانلو گفت نه، تو طوری‌ات نمی‌شود و دیگری می‌گفت نظرکرده هستی

وی اضافه کرد: در یکی از این شب‌ها هم به منزل یکی از دوستان رفته بودم تا درخت‌ها و گلدان‌ها را آب بدهم. از آن شب‌هایی بود که آسمان نورانی بود. ماه روشن و انگار برای صدام حسین تهران را چراغانی کرده بودند. موشک‌ها سر رسیدند و من برای اولین بار احساس ترس کردم. خانه‌ای بود در یکی از کوچه‌های بن‌بست خیابان آمل. آمدم به کوچه. در آنجا تنها گربه‌ای که از سر دیوار عبور می‌کرد بود و من. ته کوچه پیرمردی لباس بلند سفیدی پوشیده بود و بر روی صندلی نشسته بود. ناچاراً‌ به طرف او رفتم. گفت جوان چرا مانده‌ای؟ همه اعضای ساکن این کوچه رفته‌اند. من هم بچه‌ها و نوه‌ها‌یم را فرستاده‌ام. درِ حیاط باز بود. به من گفت برو یک چهارپایه از حیاط بیاور. آمدم و با فاصله کمی کنارش نشستم. خودم را تا حدودی معرفی کردم. از او خواستم بگوید که کیست. گفت حسین گل‌گلابم. نمی‌دانید چه حس و حال عجیبی پیدا کردم. او این حال مرا دریافت. گفت مگر آدم تا به حال ندیده‌ای؟ گفتم هرگز تصور نمی‌کردم روزی بتوانم شما را ببینم، چه برسد به اینکه در این فاصله نزدیک با شما، آن هم در این شب، دیدار داشته باشم. خلاصه ساعتی به ذکر خاطراتش گذشت. از او اجازه خواستم یادداشت بردارم. رفتم به خانه آن دوست، کاغذ و قلم برداشتم و آمدم. و او از اینکه چرا اسمش گل‌گلاب است گفت، از سرودن «ای ایران» گفت و از همه مهمتر اینکه دانستم بسیاری از نام‌های گل‌های ما توسط او در فرهنگستان اول وضع شده است. و بعدها کتابی از حسین گل‌گلاب دیدم، از انتشارات دانشگاه تهران، که فرهنگ لغاتی بود که او برای گیاهان ما وضع کرده بود. بگذریم، آن مصاحبه بعدها چاپ شد. 

دهباشی تاکید کرد: من هیچ‌کس را بابت ترک تهران و حتی وطن نکوهش نمی‌کنم. اما طبیعت من اینگونه است که نمی‌توانم در چنین شرایطی شهرم را ترک کنم یا در شرایط بحرانی‌تری سرزمین‌مان ایران را ترک کنم. طبیعی است که این روزهای تلخ سپری خواهد شد و دور نیست آن روزی که روزگار با این جنایتکار هزاران هزار کودک و مرد و زن فلسطینی در غزه، که هر صفتی به او بدهیم کم است، تسویه حساب کند. من به اندازه وسع خودم و توانایی خودم کار می‌کنم. اکنون در این کنج، زیر صدای وحشتناک بمب‌های نتانیاهو، کنار کتاب‌ها و قلم‌ها و کاغذهایم دل خوش دارم. آرزوی دیگری هم ندارم. اگر قسمت این بود که نباشم، نخواهم بود. 

منبع: خبر فوری
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 1
  • زهره

    علی دهباشی وتداوم همچنان مجله‌ی بخاراوحالابازهم وفاداری اوبه آنچه که اوراساخته است اگرغیرازاین بودتعجب می کردم.