گفتگو با خواهر فرامرز داماد پدر بابک خرمدین
خواهر فرامرز داماد خانواده خرمدین که توسط اکبر خرمدین به قتل رسید درباره زندگی مشترک آرزو و برادرش ناگفته هایی گفت.
پرونده هولناک قتل ۳عضو خانواده خرمدین بهدست پدر و مادر خانواده همچنان ابهامات زیادی را پیش روی افکار عمومی قرار داده است. ابهاماتی که هراز گاهی با انتشار اظهارنظرهای بدون سند و مدرک پیچیدهتر هم میشود. چرا باید پدر و مادری فرزندان و دامادشان را به قتل برسانند؟ آنها چه کرده بودند؟ چرا خانواده داماد آنها به نام فرامرز پیگیر پرونده او نشدهاند و...
این ها سؤالاتی است که خیلیها بهدنبال پیدا کردن پاسخ آن هستند. برای پاسخ به این موارد با برخی از نزدیکترین اعضای خانواده قاتل و مقتولان صحبت کردهایم که برخی از آنها بهدلیل در جریان بودن پرونده خواستند هویتشان محفوظ بماند و تنها ذهن عموم را درباره این واقعه عجیب و وحشتناک روشن کرده باشند. یکی از این افرادی که پای صحبتهای او درباره این پرونده نشستهایم، خواهر فرامرز، داماد خانواده خرمدین است که از ماجرای ازدواج برادرش با دختر خانواده خرمدین، ناپدید شدن او و شنیدن خبر قتل وی میگوید.
روایت خانواده داماد خرمدین از ماجرای ازدواج و ناپدید شدن فرامرز و آرزو
شاید بتوان گفت که همهچیز در این پرونده هولناک از دختر بزرگ خانواده خرمدین به نام آرزو آغاز شده است. آرزو، دختر بزرگ خانواده خرمدین، سال ۱۳۷۸، تازه از همسر اولش پس از ۵سال زندگی مشترک، جدا شده بود. یعنی همان سالها که بیماری اماساش عود کرد. فرامرز، پسرعمه آرزو هم تازه از همسر اولش جدا شده بود. آرزو حال روحی مناسبی نداشت. آن زمان فرامرز با خانوادهاش زندگی میکرد. از آنجایی که رابطه فامیلی بین این ۲خانواده بود شکست در زندگی مشترک و صحبت و گپهای آرزو خرمدین و فرامرز باهم آنها را به هم نزدیکتر کرد. همین آغاز علاقه آندو به هم شد. هر چند رفتارهای آرزو چندان با خانواده فرامرز همخوان نبود.
خواهر فرامرز میگوید: ما خانوادهای مذهبی داریم که خانوادهام علاقه نداشتند به آرزو بهعنوان عروس خانواده نگاه کنند. آرزو، آزادیهایی داشت که چندان با عرف خانوادگی ما هماهنگی نداشت و با این حال فرامرز یکی از دلایلش را برای ازدواج با آرزو حمایت از او عنوان میکرد. بیماری آرزو هر روز شدیدتر میشد و این برای همه خانواده خصوصا فرامرز ناراحتکننده بود. همین هم شد که پس از یک مهمانی در منزل خرمدینها که به دعوت بابک که دوستی و رابطه تنگاتنگ و نزدیکی با فرامرز داشت، برگزار شده بود، فرامرز به خانواده گفت که میخواهد با آرزو ازدواج کند.
اصرار فرامرز در نهایت باعث ازدواج آنها شد، هرچند پدر فرامرز بهعلت مخالفت در این مراسم حضور پیدا نکرد و صیغه محرمیت آنها را پدر آرزو، یعنی اکبر خرمدین خواند. اما مدتی نگذشت که فرامرز با آرزو دچار اختلاف و همین باعث شد بخواهد نامزدیشان را به هم بزند. آرزو اما نمیخواست این اتفاق رخ دهد و با اقدام بهخودکشی آرزو، فرامرز تصمیم گرفت زندگیاش را با او از سر بگیرد.
ازدواج آنها درتاریخ مهر ۱۳۹۰انجام شد. در تهرانسر خانهای اجاره کردند، اما دعواهایشان تمامی نداشت. آرزو سیگار میکشید و این بیماریاش را تشدید میکرد. هرچند هفته دعواها به خانه نزدیکان کشیده میشد و آرزو به قهر، به خانه پدرش برمیگشت. دیماه همان سال آرزو برای همیشه به خانه پدرش رفت و دیگر به خانه مشترکشان برنگشت.
این قهرها ادامه داشت تا ۱۴اسفندماه که فرامرز با دستهگلی به خانه خرمدین که داییاش بود رفت تا برای همیشه و به خوبی داستان زندگیاش با آرزو را به پایان برساند. او حتی در خانه خرمدین با خواهرش تماس گرفته و از حضور آرزو، داییاش اکبر خرمدین، همسر او و پسر کوچکشان افشین خبر داده و گفته بود که باهم صحبت میکنند.
فرامرز متولد ۱۳۴۵بود و ۲برادر و یک خواهر دارد. پسری که بهگفته نزدیکانش مودب و غیرتی بود و دوست صمیمی و نزدیک بابک خرمدین . نزدیکانش میگویند که او اهل هیچ خلافی نبوده و سیگار هم نمیکشیده. او تکنیسین برق و عاشق و شیفته اتومبیلش بود. خانواده و نزدیکانش دلیل ازدواج فرامرز و آرزو را دلسوزی فرامرز برای آرزو میدانستند، زیرا آرزو در آن زمان نیز بیماریاش پیشرفته شده بود و با افسردگی وحشتناکی دست و پنجه نرم میکرد.
خواهر فرامرز میگوید: ۱۴اسفند فرامرز آخرین بار با من صحبت کرد، موقعیت خود را در منزل دایی خود، اکبر خرمدین، شرح داد و با من قرار گذاشت که فردای آن روز یکدیگر را ببینیم. او ۲خط تلفن داشت که یکی مخصوص کار و دیگری برای ارتباط خانوادگی بود. او پس از آن روز ناپدید شد و خط تلفن کاریاش پس از غیبتش خاموش شد اما خط دیگرش دست آرزو بود که میگفت فرامرز تلفن را به او سپرده و رفته است. از آن روز دیگر خبری از فرامرز نشد.
فردای این ماجرا، اکبر خرمدین به خانه خواهرش رفت و ماجرا را اینطور تعریف کرد که «تا ساعت۲ شب با فرامرز درباره تصمیم او برای جدایی از آرزو صحبت کرده و صبح زود رفتهاند و با یکدیگر ورزش کردهاند. بعد فرامرز به او گفته که آرزو را طلاق نمیدهد.»
منبع: رکنا
72
همه قتلاشونو بعد از ورزش صبحگاهی انجام میدادند خخخ واقعا فساد با انسان چه میکنه!
فکر کنم اسم رمز عملیات قتل "ورزش" بوده چون پدره گفته روز قتل پسرشم ورزش کرده بودن!!! باید دید دیگه با کیا ورزش کرده پدر المپیک ایران!
این زن و شوهر قاتل را اعدام کنید
حماسی ترین داستان ملی ما پسر کشی رستمه که توجیحش اینه که رستم سهراب و نمی شناخت یعنی چون نمی دونست پسرشه کشتش واقعا وقتی استوره پروریمون سینه به سینه این بود خب یکی هم مثل این دیو پدر بایدم به نشانه پیروزی دستش رو بالا ببره متاسفم
چه ربطی داره؟رستم و سهراب وسط جنگ بودن از دوتا لشکر متفاوت ایران و توران اونا به عنوان فرمانده های دو لشکر رفتن جنگیدن!مگه خانواده خرمدین داشتن میجنگیدن؟شما مشخصه اصلا شاهنامه رو نخوندی فقط یه چیزی شنیدی خواستی یه چیزی بگی!
چرا به داستان باستانی توهین میکنید چرا داستان حضرت ابراهیم رو نمیگید که میخواست فرزند خودشو ذبح کند اول اینکه شما شاهنامه رو درست نخوندید، همونطور که پیامبر نمیخواست فرزندش بکشه رستم هم نمیخواست رستم در نبردی که هدفش کشتن نبود و فقط کمر سهراب به خاک بزنه و شکستش بده و در اون درگیری اتفاقی که نباید می افتاد، افتاد و به محز اینکه متوجه شد شیون و زاری به راه انداخت و شعر معروف نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی اینجا شکل گرفت
چرا اکبر هربار دست به قتل میزند قبلش با مختول ورزش میکند قبل از گشتنه بابک باهم ورزش کرداند و همانطور قبل از گشتنه فرامز باهم ورزش کرداند
تازوربازوش زیادبشه برابریدن
خوب چون ورزش برای سلامتی مفیده
بازی جدید سر انتخابات خخخ
چرا سفت وسخت دنبال برادرتان نبودین؟ حیلی کوتاهی کردین
یعنی به پلیس هم اطلاع ندادند؟ حتما یک جای کارشان ایرادی داشته
عجب خانوادهایی بودن چه راحت از کنار گم شدن بچه شان گذشتن
بااین گرانی و قرنطینه کرونا باید بهداشت درمان بجای تست کرونا تست اعصاب روان بگیرد بهتره در اول سال 1400 تا حال فقط درایران شاهد قتل جنایت هستیم
چه پیچیده سرم درد گرفت یعنی گفته های پدرش درسته و آرزو هم همدستشون بوده تا همسرشو بکشن و تیکه تیکه کنن؟ چه ترسناک
اینطور که ایشون میگه داداش کوچیکه بابک هم اونجا بوده پس یعنی اونم در جریان بوده حتی ممکنه افراد بیشتری از خانوادشون هم دخیل باشن
اینو اعدام کنن دوتاجادوگر پیر سردردشدیم بایداعدام بشن
همه خانواده فرم خاصی بودن
من شاهنامه رو دست خوندم و سیر تحلیلی و تاثیرش روی جامعه رو دارم میگم لازم نیست شما میراث ملیمو برام توضیح بدین چقدررر سطحی به همه چیز نگاه می کنید گرایشات پدر خرم دین پالم ایرانیسم شدت یافته ست و سو استفاده از مذهب در کنارش یه تحلیل کلی رو لازم رو تاثیر یه حماسه که بهش نقد وارده و به همه آثار دنیا نقد وارده شاید شاهنامه از نظر منظوم بودن خلوص لغوی پارسی ستودنی باشه ولی ایراد محتواییش و تاثیرش در گذر زمان باید دیده بشه سریع رفتین یک اسم کاربری اونجوری انتخاب کردین که بر خورد شخصی کنید و فکر کردین شاهنامه فقط متعلق به شخص شماست خیییییر اینطور نیست
حالا شما آرام باش درست میشه.
انگار همشون مشکل داشتن مگه میشه کسی از خواهر خودش بی اطلاع باشه اونم بمدت ۳ سال با این همه شبکه های اجتماعی ک الان وجود داره خیلی عجیبه واقعن بخصوص خواهر از خواهر خودش سراغی نگیره
از دلار چه خبر؟ قیمت روغن ؟ قیمت لاستیک ماشین چطور؟ البته ماجرای بابک جان از معیشت مردم مهم تره. داستانش از ماجرایه دخترایه جوونی که حالا سنشون بالا رفته در حالی که هنوز مجردن مهم تره. میدونی بعضی از اینا فرصت مادر شدن رو دارن از دست میدن؟ ولش کن از بابک جان چه خبر؟ حالتون خوشه؟ راستی SEO سایتتون بالاتر رفت؟ بهتر دیده شدین؟
کلا مدل پدره اینه : خب شما به خواسته من تن نمیدی؟باشه...صبح بیا ببرم ورزش کنیم بعد میکشمت تمام نقطه ته خط
فقط اعدام در محل جرم
اگر دقیق تر بررسی بشه میشه گفت این مرد به همراه خانمش نه فقط سه بار که دهها بار گرتکب جنایت شده اند انقدر پیش رفته اند که برایشان مثل آب خوردن شده . نکته قابل توجه اینه که این بیمار روانی در محیطی زندگی میکرد که هر روز شاهد افرادی بود که به اصطاح با ارزش های پوشالی او همخوان نبودند . عقده و حسد و کینه چنان شخصیتی از او ساخته که خود را محق هرکاری میداند .طی سالهای متمادی زوج او نیز توجیه شده و به نوعی بندگی او را میکند . موضوع از سه تا قتل خیلی بیشتره .
اگر دقیق تر بررسی بشه میشه گفت این مرد به همراه خانمش نه فقط سه بار که دهها بار گرتکب جنایت شده اند انقدر پیش رفته اند که برایشان مثل آب خوردن شده . نکته قابل توجه اینه که این بیمار روانی در محیطی زندگی میکرد که هر روز شاهد افرادی بود که به اصطاح با ارزش های پوشالی او همخوان نبودند . عقده و حسد و کینه چنان شخص
با شناختی که از بابک خرمدین داشتم ایشون قبل از سفر به لندن فاسد بود و وقتی برگشت بدتر شد. او در فریب، آزار، سرکیسه کردن و تحقیر دختران، استادی شیطان صفت بود. بقیه افراد خانواده اش هم طبیعی نبودن.
فاسد بود؟؟ اوکی تو میگی فاسد بوده اما مستحق چنین مرگی بود؟ کی حق داد به این پدرو مادر ک تیکه تیکه کنن اونو ؟
شاید اگر خانواده فرامرز سراغشو بیشتر می گرفتن و پیگیری درست و حسابی می کردن فجایایه بعدی به وقوع نمی پیوست بعد یعنی دو تا آدم م ده استخونهاشونو مامورای شهر داری ندیدن؟ یعنی یکی اینا رو توی سطل زباله ها ندیده ببره مثل بابک هویتشونو معلوم کنه
نتیجه: مواظب پدرهایی باشید که به ورزش زیاد اهمیت میدند.
پدر قاتل از ۸ سالگی به دخترش تجاوز میکرد قاتل بوده چرا دیگر پرسش فقط اعدام پدر و مادر کثیف