اظهارات حمیدرضا نعیمی دربارهی تئاتر «کور رنگی»
كارگردان نمايش سقراط،يكي از نمايش هاي روي پرده را نمايشي موفقي دانست.
به گزارش خبرفوري و به نقل از ايسنا،کارگردان نمایش «سقراط» در نوشتاری اعلام كرد:« امروز، سه شنبه، دوازدهم دیماه در شرایطی دشوار واردِ ساختمانِ تأترشهر شدم. مأمورانِ بی شماری با لباسهای نظامی، جلیقههای ضدگلوله، باتوم و تفنگهای ساچمهای دور تا دور ایستاده بودند. عجیب بود که مانعِ مردمی میشدند که قصدِ دیدن تأتر داشتند. برخوردشان با آدمها صریح و روشن بود. از همه می خواستند که از "آن طرف" به تأتر بروند؛ و هر چه جلوتر می رفتی به آن طرفی که آن مأمورِ خدوم گفته بود نمیرسیدی زیرا شانه به شانه ی هم مأمورانِ دیگر ایستاده بودند و تازه متوجه می شدی که تأترشهر چقدر گِرد است.
از غفلتِ چند نفر از مأموران استفاده کردم و به داخلِ میدانگاهی تأترشهر آمدم. ساعت ١٨:٤٥، مأمورِ ضد شورشی جلیقهی ضدگلوله اش را روی زمین پهن کرده بود و مُهری بر روی آن نهاده و در کنارِ باتومش با آرامشی بینظیر و چهرهای مطمئن و مهربان با خدا راز و نیاز میکرد. این لحظه و این صحنه بی نظیر بود. گذشتم. برای دیدنِ نمایشِ "کور رنگی" وارد تالار قشقایی شدم: نوشته و کارِ سیاوش پاکراه، طراحی صحنهی امیرحسین دوانی و بازی عباس جمالی و بهار کاتوزی.
در دو کپسول یا زندانِ انفرادی با فاصله ی زیاد از یکدیگر، یک مرد و یک زن زندانی هستند. اما از طریقِ کانالها و یا میکروفنها صدای هم را میشنوند. مردِ زندانی، قدیمیتر است و با تجاربی که به دست آورده زندانی زن را برای برخورد با شرایط سخت راهنمایی و آگاه میکند. اما این صورتِ ظاهری ماجراست تا زمانی که این دو موفق میشوند همدیگر را از نزدیک ببینند.
سیاوش پاکراه، که این سالها در درام نویسی با نوشتن آثاری مثلِ لامپ، پروانگی، سور اسرافیل و تریو بدون هارمونی خوش درخشیده، دست به آزمون سختتری زده است. اثرِ تازهی او رویکردی دو گانه دارد: از شروع تا یک سومِ پایانی نمایشنامه، بدونِ داستانی روشن و قصه مند، صرفاً با طراحی یک فضای هولوگرامی، تماشاگر را به شدت میترساند، حتی برای لحظاتی نفس کشیدن برای شان همانند کاراکترِ زنِ اثر سخت میشود... اما در یک سومِ پایانی، سمت و سوی اثر عوض شده و همه چیز رنگ و بوی آلن پویی به خود میگیرد.
تماشاگر که تا پیش از این خود را بخشی از اثر میدیده و همین امر موجبِ رعب و دهشتش شده به یکباره تبدیل به شاهدانِ اتفاقی بعید میشود، شاهدانی که نه تنها خیال شان آسوده شده که سالم ماندهاند که احساس فاصله میکنند و نمیدانم این خواستهی نمایشنامه نویس چه میزان و تعداد از تماشاگران را راضی میکند؟ من اما، در لحظاتی از دهشتی که میدیدم میخواستم تالار را ترک کنم و به جای امن تری پناه ببرم.
فضای ترس تا زمانی که به شدت از سوی نویسنده، کارگردان، بازیگران و طراحان احساس نشود نمیتواند به تماشاگران القا گردد. و این امر تا دو سومِ اولیهی نمایش به درستی با مخاطب پیش میآید. طرح داستان و موضوع بسیار به روز و کارآمد است و از یک اثرِ صرفاً ایرانی فراتر رفته و جهان شمول مینماید. دیالوگ نویسیِ پاکراه قابل تحسین و تأمل است. بازیگران هم سعی میکنند تک تک واژگان را قدر دانسته و با فهم بالایی از محتوای اثر احساس و برخوردی متفاوت داشته و لحظات نفسگیری را به نمایش بگذارند.
طراحی صحنهی امیر حسین دوانی در خلق تصاویر، طراحی حرکاتِ کارگردان، چشم نوازیِ خاصِ اثر، رشد و تأثیر بر خودآگاه و ناخودآگاهِ تماشاگران نقشی جدی و دراماتیک ایفا میکند. فاصلهی زیاد بین دو کپسول یا زندانهای انفرادی موجب میشود تماشاگر به مانند تماشاگرانِ بازی تنیس مدام در حالِ تعقیب توپ یا به عبارتی دیالوگها و واکنشهای بازیگران باشد.
بازیگران در این نمایش کارِ دشواری را تجربه میکنند. با هم دیالوگ دارند در حالی که تا صحنهی پایانی همدیگر را نمیبینند. کافیست عباس جمالی و بهار کاتوزی لحظهای را بدونِ باور و احساس از شرایط و مکان بازی کنند یا صرفاً دست به نمایشگری بزنند، بی شک بازنده خواهند بود، حال آن که این دو با درایت و هوشمندی لحظه لحظهی نمایش را با طراحی، برنامه ریزی و دقت در بازیهایشان پیش می برند. دروغ نمیگویند. فعالند، میشنوند، میبینند، لمس میکنند، بو میکنند و میچشند... و این همان اصلِ بازیگری در گام نخست است که در کارِ بعضی از بازیگران دیده نمیشود.
انتخاب موسیقی و طراحی صدا با توجه به امکاناتِ موجودِ تالار قشقایی عالی ست. ای کاش در طراحی نور به خصوص در صحنهی دوم دقیقتر عمل میشد. تأثیر و کارکردِ نور قرمز که یکباره میتابد و خاموش میشود را در نیافتم. با توجه به تأکید بر رنگها و مفهومِ کور رنکی در متن میشد این بخش را هم هنریتر طراحی کرد.
بی شک این اثر، اثری ارزشمند در کارنامهی اعضای گروه و برای تأتر ماست.»
33