چرا مهاجرت مزدک مهم و دردناک است؟
اهمیت کوچ این آدم درست در بیاثری و اطاعتپذیری اوست؛ آنجا که باید ببینیم در صداوسیما چه فضایی شکل گرفته که حتی آرامترینها و بیحاشیهترینها هم نمیتوانند آن را تاب بیاورند و عطای ماندن را به لقایش میبخشند.
مهاجرت مزدک میرزایی اتفاق مهمی است، اما این اهمیت بهخاطر خود مزدک نیست. مرد همیشه خنثی و آرام تلویزیون، با هیچ معیاری یک نیروی خارقالعاده برای سازمان بهحساب نمیآمد. اگرچه مهارت مزدک در گزارشگری علاقهمندانی داشت که نگارنده هم در زمره جدیترین آنها قرار میگیرد، اما او در سایر زمینهها از نبوغ یا جسارت چشمگیری برخوردار نبود. فکرش را بکنید؛ حتی پیمان یوسفی یکبار بهخاطر ابراز امیدواری برای حضور زنان در ورزشگاههای ایران خبرساز شد و چند هفته آنتن را از او گرفتند، اما میرزایی هرگز تا همین سطح هم پیشروی نکرد. در حوزه اجرا، وقتی عادل فردوسیپور به المپیک لندن اعزام شد و مزدک برای ۲ هفته به جای دوست نزدیکش برنامه نود را اجرا کرد، حاصل کار چنان ضعیف از آب درآمد که همه شاکی شدند؛ آنقدر که میرزایی بندهخدا با همان لحن آرامش از مردم عذرخواهی کرد که ناچار شدهاند او را تحمل کنند! بنابراین روشن است که با یک نیروی مولف یا خارقالعاده مواجه نبودیم، اما اتفاقا اهمیت کوچ این آدم درست در همین بیاثری و اطاعتپذیری اوست؛ آنجا که باید ببینیم در صداوسیما چه فضایی شکل گرفته که حتی آرامترینها و بیحاشیهترین ها هم نمیتوانند آن را تاب بیاورند و عطای ماندن را به لقایش میبخشند.
در حالت عادی، این تصور وجود داشت که اگر روی کره زمین فقط یک آدم وجود داشته باشد که تا ابد بتواند بدون دردسر با صداوسیما همکاری کند، او مزدک میرزایی است، اما حالا عرصه تلویزیون حتی بر همین پسر سازشکار و خانهزاد خودش هم تنگ آمده؛ کسی که به واسطه شغل پدرش در حوزه کارگردانی، از کودکی در صداوسیما رفتوآمد داشت و پایههای حضورش در سازمان از همان جا شکل گرفت. اینکه مسئولان تلویزیون و بهخصوص مدیران فعلی شبکه 3 چه کردهاند که حتی مزدک هم چمدانش را میبندد و میرود جای تامل دارد. وقتی یکی چون او نمیتواند چنین محیطی را تحمل کند، وای بر آنها که سودای خلاقیت، روشنگری و تضارب آرا در سر دارند. بدیهی است که اینها حق عبور از صد فرسخی جامجم را هم نخواهند داشت!
غیر از اینها، خداحافظی مزدک میرزایی مقارن با خانهنشینی عادل فردوسی پور، نشانه پایان یک دوران طلایی در شبکه سوم است؛ روزگار سپریشده یک رسانه جذاب که نوابغ را دستچین میکرد و به آنها مجال شکوفایی می داد. حالا اما سکوت بر چهره خاطرهسازان 2دهه گذشته حاکم می شود؛ شاید فقط به این دلیل که هیچکس خودش را بالاتر از مدیران فعلی شبکه نداند. ملک طلق می دانید چیست؟ تلویزیون ملک طلق این آقایان است و کاری هم از دست ما ساخته نیست متأسفانه.
24
دوست نویسنده مقاله و مدیر محترم کنترل کامنت ها، امیدوارم مدعی خودتان در باره«خلاقیت، روشنگری و تضارب آرا » که من هم قبولش دارم را رعایت کنید و این کامنت را سانسور نکنید. 1- برای من عجیب نیست که متناقض نوشته اید و گفته اید: من در زمرۀ جدّی ترین علاقه مندان یک گزارشگر «همیشه خنثی» بوده ام!!!! 2- علتش را از جمله دوم شما میتوان پیدا کرد آنجا که گقته اید: «دوران طلایی در شبکه سوم». یعنی دوران طلایی که با باندبازی همه گزارشگرهای فوتبال سرتاپا پرسپولیسی بودند. آن هم نه از نوع صادق و مردانه اش مثل خیابانی، بلکه از نوع مرموزش که مثلاً مراسم اهدای جام حذفی استقلال را به خاطر پرسپولیسی ها حذف و تمسخر هم کردند!! 3- یا از آن نوع مرموز و «آرام!» که با کمک فردوسی پور «شیث رضایی» و «فراز کمالوند» را به دلیل زیربار نرفتن سرکوب و بیچاره کردد. یا در حمله به قلعه نویی و مایلی کهن سنگ تمام می گذاشت و لقب «کاپیتان منشوری ها» به میلی کهن داد. 4- اینکه خودتان نوشته اید از صدقه «شغل پدرش» و لابد با پارتی تمام جای جوانان شایسته بسیاری را گرفته بود ... خلاصه اینکه: شما این مهاجرت را مهم می بینید بقیه مردم نه. باند گزارشگرانی که روی اعصاب را می رفتند و در برنامه زنده برای خودشان طرفدار درست می کردند از هم پاشیدو انا لله و انا الیه راجعون.
بعضیا میگن اینا (عادل فردوسی پور و مزدک میرزایی و خیابانیو....)بخاطر فوتبال در تلویزیون مشخور شدن و دارن میر ن اونور اب.من میگم این گزارشگرا بودن ک فوتبالو بما جذاب و تماشایی کردن.حقشون و جایگاهشون باید بالاتراز این باشه