از دوربین عکاسی تا ترویج اسلام

گوشه ای از آرزوهای جوانان دهه چهل از زبان خودشان

حسن مهدی – شهرری: جوانی هستم با استعداد و حساس و آرزو دارم کمی ژیگولوها را نصیحت کنم و از دخترها بخواهم که سربه‌سر آن‌ها نگذارند./ نوشین ب: بزرگ‌ترین آرزوی من که دختر بی‌سرپرستی هستم داشتن یک ضبط صوت است.

گوشه ای از آرزوهای جوانان دهه چهل از زبان خودشان

در تورق صفحات مطبوعات گذشته، گاه به مطالبی برمی‌خوریم که نه‌تنها حال و هوای یک دوران را بازتاب می‌دهند، بلکه نگاه نسلی را که در آن زیسته‌اند برایمان روشن می‌کنند. یکی از این مطالب انعکاس آرزوهای جوانان دهه چهل است که مجله «آسیای جوان» در آن برهه صحفه‌ای را بدان اختصاص داده بود. روال کار به این صورت بود که جوانان بزرگ‌ترین آرزوهای‌شان را در چند سطر می‌نوشتند و گاه به همراه عکس‌شان برای مجله ارسال می‌کردند. در این نوشته‌ها که به ترتیب در شماره‌های آتی مجله منتشر و گاه توسط برخی خوانندگان جامه عمل می‌پوشید، می‌توان صدای نسلی را شنید که اکنون در سنین کهنسالی‌ به سر می‌برند یا دیگر در میان ما نیستند. نکته قابل تامل این‌که در بین ۱۲ آرزوی بیان‌شده در یک شماره از مجله (به تاریخ ۲۳ تیر ۱۳۴۲) حتی یک مورد آرزوی شغل، خانه و ماشین یا مهاجرت به چشم نمی‌خورد.

بانو گلی: در محله ما زنی زندگی می‌کند که شوهرش از دو چشم نابیناست و با آن وضع در دکه‌ای به کاسبی مشغول است ولی کو بهره و منفعت این زن که ناقص‌الخلقه است... از مدت‌ها قبل دچار سینه‌درد مزمنی شده است و بیمارستان‌های دولتی او را جواب کرده و به او گفته‌اند باید خودش را تقویت کند و مثلا هر روز یک زرده تخم‌مرغ سر بکشد ولی کو پول؟ من که یکی از همسایگان این زن هستم بزرگ‌ترین آرزویم این است که پول داشتم و پنجاه تومان به این زن علیل گوشه‌گیر آبرودار کمک می‌کردم تا شاید حالش اندکی بهتر شود ولی متاسفانه من هم پولی در بساط ندارم و حال بزرگ‌ترین آرزویم این است که یکی از هموطنان خیر فکری به حال این پیرزن بنماید. بانو – گلی

حسین حیدری: بزرگ‌ترین آرزوی من داشتن یک دوربین عکاسی است.

جعفر گرگین – آبادان: بزرگ‌ترین آرزوی من چاپ عکس تیمسار خسروانی [مالک باشگاه تاج (استقلال کنونی)] و شرح خدمات آن رجل محبوب در این مجله است.

حسن مهدی – شهرری: جوانی هستم با استعداد و حساس و آرزو دارم کمی ژیگولوها را نصیحت کنم و از دخترها بخواهم که سربه‌سر آن‌ها نگذارند.

نوشین ب: بزرگ‌ترین آرزوی من که دختر بی‌سرپرستی هستم داشتن یک ضبط صوت است.

الف ن هلاکویی: دختری هستم شانزده‌ساله و آرزو دارم یک ساعت مچی داشته باشم.

ن س – ساری: دختر بی‌بضاعت و یتیمی هستم و بزرگترین آرزویم داشتن یک رادیو است.

مریم هاشمی – تهران: بزرگ‌ترین آرزوی من داشتن یک ساعت مچی است.

اردشیر شهرآزاد – میانه: آرزو دارم جوانان هموطن به جای آرزوهای مبتذل آرزوی ترقی و تعالی مملکت خود را داشته باشند.

مجید اسدی – اندیمشک: آرزو دارم روزی برنده جایزه صد هزار تومانی شوم و به افراد تیره‌بخت اجتماع کمک نمایم.

عبدالله انواری – تهران: آرزو دارم یکی از بنگاه‌های مطبوعاتی دو جلد کتاب «کلبه عموم تم» و «سوز زندگی» را در اختیار من بگذارد.

قربان امیری – بندر شاه: آرزو دارم اداره ثبت اسناد کاری کند که شناسنامه من عوض شود و سنم که به خاطر اهمال‌کاری والدینم در شناسنامه چهار سال بیشتر ذکر شده است کم گردد تا بتوانم در دبیرستان به تحصیل بپردازم.

ایزدی، دندان‌ساز – سنقر کلیایی: آرزو دارم به مردم خدمت نمایم و در راه ترویج دین اسلام قدم‌های مثبتی بردارم.

منبع: خبر آنلاین
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید