خاطرات آیتالله هاشمی؛ ۳۰ مرداد ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۶:
سوریه ليره را براى هزينههاى زوار با نرخ چهار برابر مىدهد
«در فرودگاه برای گرفتن اثاثيه، والده مدتی معطل شدند و بالاخره فهميدند، فقط يك زنبيل، جانماز و چادر است. باعث تعجب پاسداران شده بود. انتظار داشتند از اين ساده زيستی مادر ریيس جمهور، بهرهبرداری تبليغاتی شود؛ نپذيرفتم.»
خاطرات مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۶ در زیر آمده است:
سال ۱۳۷۱
در خانه بودم. وقتم با مطالعه گزارشها و استراحت گذشت. ظهر و شب بستگان و بچهها آمدند. عصر احمدآقا براى كار آقاي سراج[الدين موسوي] آمد. در اثر سرماخوردگى، كمى تب داشتم؛ دارو خوردم و زود خوابيدم.
سال ۱۳۷۲
با حالت تب به دفترم رفتم. دكتر [هادی] منافى آمد. آمپول پنىسلين تزريق كرد و آنتى بيوتيك داد. تا شب تب قطع شد. شب هم آمد. قرار شد مسكن هم بخورم. خواست آمپول تب بُر بزند كه قرار شد تا فردا صبح صبر كنيم.
آقاى آقازاده، [وزیر نفت] آمد. مقدارى دربارة رأى ضعيف اش در مجلس و سياستهاى آينده صحبت شد. تأكيد كردم كه به خاطر گذشتن از مرحله كارهاى فورى، از اين به بعد سعى كنيم پيمانكارىها بيشتر داخلى و مديريتهاى طرح از خودمان باشد.
دكتر [محمدعلی] نجفى، [وزیر آموزش و پرورش] آمد و براى استخدام معلم بيشتر و كم كردن بهانه جويىهاى گزينش استمداد كرد. او هم از رأى كم خود ناراحت است.
دكتر [سید محمدرضا] هاشمى [گلپایگانی، وزیر فرهنگ و آموزش عالی]، براى دستور شوراى عالى انقلاب فرهنگى آمد و براى تعويض چند معاون اجازه گرفت. گفت نگذاشته دكتر معين جلسه خداحافظى جداگانه از جلسه معارفه برقرار كند. براى دبير جديد شوراىعالى [انقلاب فرهنگی] صحبت شد. براى تكميل منزل وام خواست.
عصر كميته بند 3 تبصره 29 جلسه داشت. سياستهاى ارزى و مسأله طلب مان از سوريه در دستور بود. سوریه ليره را براى هزينههاى زوار با نرخ چهار برابر مىدهد. قرار شد يا قيمت را اصلاح كنند و يا [سفرهای زیارتی را] تعطيل كنيم و طلب را به گونه ديگر بگيريم.
شب به خانه آمدم. عفت از مشهد برگشته بود. از سفرش راضى است. همسر شهيد [مهدی] عراقى هم همراهش بود. از [فرزندش] نادر گله داشت كه به كار دنيا بىعلاقه شده است.
سال ۱۳۷۳
مصاحبه طولانى با صداوسيما به مناسبت هفته دولت داشتم. سئوالات خوب تنظيم شده بود و تقريباً همه مطالب مورد نظر مطرح شد. جلسهاى براى حل مشكل صادرات پسته داشتم. رقابت صادركنندگان داخلى و رقابت توليدكنندگان خارجى مثل آمريكا و وجود سم آفلاتوکسین در پسته ايران، قيمت پسته را در خارج پايين آورده و خطر ممنوع شدن ورود به بعضى كشورها در پيش است. قرار شد استاندارد را جديتر بگيرند و با تشكيل اتحاديه صادركنندگان، از رقابت نادرست جلوگيرى شود.
[آقای حمیدرضا آصفی]، سفيرمان از فرانسه، تلفنى از تأخير وقت مصاحبه با روزنامه فيگارو اظهار ناراحتى كرد؛ به خاطر اينكه مدير این روزنامه، برنامه تعطيلات تابستانىاش را به خاطر مصاحبه بههم زده است؛ پذيرفتم كه بيايد.
عصر در جلسه هیأت دولت تصميم گرفتيم كه ده منطقه از مناطق محروم را به خاطر شرايط خاص آنها، به عنوان اولويت يك در برنامه دوم مورد توجه قرار دهيم. دربارة محدود كردن دخانيات، تصميمات فرهنگى گرفتيم.
در گزارشها، نظرخواهى خبرنگاران مستقل از مردم آرژانتين در مورد صحت يا عدم صحت تبليغات عليه ايران جالب است؛ نتيجه اين شده كه اكثريت نزديك به اتفاق مردم، تبليغات را باور نكردهاند و آن را نادرست مىدانند.
محمدتقى، كارگرمان از نوق آمد. از سلامتى والده و همشيرهها و بیماری سخت محمد شريف و از وضع مردم و محصولات پسته در نوق و علىآباد و همچنین از آبدهى زياد چاههاى عميق جديد تلمبه و بهرمان و سه قريه گفت.
سال ۱۳۷۴
چمدانم را بستم. ساعت شش صبح براي سفر به يزد و نوق، به سوي فرودگاه [مهرآباد] رفتم. محسن و مهدي و حسين[مرعشی] و كاظم[مرعشی] و [آقایان، محمدرضا نعمتزاده، علیرضا مرندی، محمد فروزنده و بیژن نامدار زنگنه]، وزراي صنايع و بهداشت و دفاع و نيرو و [حمید]ميرزاده، [رییس سازمان برنامه و بودجه] و [رضا] امراللهي، [رییس سازمان انرژی اتمی] و محافظان همراه بودند. ساعت هفتونیم در فرودگاه يزد، با مراسم استقبال رسمي و مصاحبه وارد شديم. بلافاصله به سوي طرح انتقال آب از زايندهرود به يزد حركت كرديم. هواپيماي خاص خبرنگاران كه بايستي قبل از ما بنشيند، بعد از ما رسيد.
در راه، مهندس [محمدعلی] مُسلمی[کوپایی]، مديركل آب منطقهای استان يزد، گزارش اجراي طرح را داد. فاز اول با لولهگذاري بيش از پنجاه كيلومتر تمام شد. عمليات فاز دوم براي صدكيلومتر آغاز شد. از نحوه كوتينگ و لاينينگ، لولههاي قطور به طوري كه با شيوه اسپيرالي ساخته ميشود و نيز از نحوه حفاري و جوش و لولهگذاري بازديد كرديم. همه با شيوههاي پيشرفته و با ماشين انجام ميشود و ابتكارات خوبي در لاينينگ كردهاند كه ارزبري قطع شده است.
طرح پُرخرجي است. حدود سيصدو پنجاه ميليارد ريال كه قرار است هفتاد ميليارد ريال آن را خود يزديها و بقيه را دولت بپردازد. البته انتقال سه متر مكعب آب در ثانيه به يزد كويري و خشك هم خيلي مهم است. هر متر طول خط لوله، صد هزار تومان تمام ميشود و خوشبختانه همه آن داخلي و بدون هزينه ارزي است. به آقاي ميرزاده، [رییس سازمان برنامه و بودجه] گفتم كه در رساندن اعتبارات، به گونهاي عمل كنند كه سريعتر انجام شود. پيشنهاد انتشار اوراق مشاركت براي طرح دادند.
در اجتماع مديران و همراهان، آقايان [محمدعلی] صدوقي، [امامجمعه یزد] و زنگنه [وزیر نیرو]، خوشآمد گفتند و خبرهاي زيادي از خدمات ماندني من در بخش آب و براي يزد. من هم صحبتهاي مفصلي داشتم و بر استفاده از سيستم آبرساني تحت فشار و بهرهگيري از آبهاي فاضلاب و آبخيزداري براي محافظت از آبها تأكيد كردم.
سپس به طور عبوري با ماشينها از طرح در دست اجراي فولاد آلياژي بازديد كردم، در برنامه نبود. كاركنان و مدير، بيرون كارخانه به استقبال آمده بودند و تقاضا كردند، سر بزنيم. پذيرفتم. خيلي طرح عظيمي است، با حدود ششصد ميليون دلار هزينه ارزي. سالیانه دويست هزار تن توليد فولاد مخصوص كه ارزش هر كيلو بين 2 تا 7 دلار است و از لحاظ تأمين نيازهاي مهم صنايع فوقالعاده مهم است. قرار است آخر سال آينده به بهرهبرداري برسد.
سپس به شهرك صنعتي يزد رفتيم. دو فاز آن حدود پانصد هكتار است كه فاز اول تكميل شده و حدود هفتاد كارخانه راهاندازي شده است. گشتي در خيابانهايش زديم. به كارخانه تايرسازي يزد رفتيم. از لوح بهرهبرداري پرده برداشتم و گزارشهای توجيهي را شنيديم. با ظرفيت ساخت سيزده هزار تن تايرهاي سبك براي دوچرخه و موتورسيكلت و پيكان سواري كه در اين بخش خودكفا ميشويم، با كيفيت بسيارخوب به اضافه طرح احيای لاستيكهاي كاملاً فرسوده كه از آنها پودر لاستيك و كائوچو ميگيرند و كار بسيارخوب و با ارزشي است. از خطوط توليد بازديد كرديم و در جمع كاركنان رفتم. سرود خوبي اجرا كردند.
احساس دل پيچه و اسهال كردم. براي رفع حاجت از جلسه بيرون رفتم؛ لابد براي حضار عجيب و خندهدار است. بعداً جوك ميشود. دكتر مرندي، دستم را پانسمان كرد. هنگام بازديد از طرح لولهگذاري، قطرهاي قيرِ داغ روي انگشت وسطي افتاد و تاول زد. به جلسه برگشتم. صحبت كوتاهي براي حضار در اهميت طرح و رشد خوب صنايع نمودم.
در همان شهرك، به كارخانه برنجسازي وزارت دفاع رفتيم. با تركيب مس و روي، برنج براي صنايع نظامي ميسازند؛ بيش از ظرفيت مورد نياز فعلي است، ولي به خاطر ارزش افزوده، قابل صادرات است. همانجا از نمايشگاه چهار نوع مينهاي ضدنفربر و ضد خودرو و ضدتانك و مينهاي سوسكي بازديد كرديم و با استماع گزارش وزير دفاع و مدير كارخانه، برايشان صحبت كردم.
هوا گرم بود. خيلي خسته شده بودم. يكسره به استانداري رفتيم. در مسير جمعي از مردم حضور داشتند. قرار بود برنامه مردمي نداشته باشيم؛ بدون برنامه آمده بودند. پس از نماز و ناهار و استراحت، در سالن استانداري با اساتيد و دانشجويان دانشگاه علوم پزشكي يزد ملاقات داشتم؛ به خاطر اينكه در امتحان سراسري کنکور، رتبه اول را حایز شدهاند. گزارشهاي خوب دكتر [علیرضا] مرندي، [وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی] و دكتر [سیدمحمد] كاظميني، ریيس دانشگاه را شنيديم؛ مثبت بود و پيشرفتها را گفتند. از من به خاطر حمايتهاي بيدريغ از علم و دانش فوقالعاده تجليل كردند و من هم صحبتهاي مفصل و دلگرمكننده ايراد كردم. سپس با خانواده [آقای عبدالعلی حمیدیا]، استاندار مرحوم سابق يزد كه در تصادف فوت كرده، ملاقات كردم. جلسه كوتاهي با مسئولان استان يزد داشتم. خواستهها را مطرح كردند. به قدري كارها روبهراه است كه خواسته مهمي نداشتند.
به بيمارستان 256 تختخوابي تأمين اجتماعي براي احتياج و بازديد و افتتاح و پردهبرداري و استماع گزارش و سخنراني كوتاه قدرداني من رفتيم. در آخر مصاحبهاي با صداوسيما دربارة كارهاي سفر نمودم. همراهان عمدتاً به تهران برگشتند.
من براي ديدار والده و همشيرهها و بستگان به صورت خصوصي، با ماشين به سوي نوق حركت كردم. مهدي و حسين هم با من بودند. از ساعت هفت تا ده شب در راه بوديم. راه خوب است، ولي من به خاطر آسيب لگن خاصرهام، مشكل جدي داشتم.
حيف كه شب بود. تماشاي اطراف جاده كه دوست داشتني است، مقدور نشد. بيش از بيستسال است كه از اين راه عبور نكرده بودم. بزرگ شدن شهر انار و برقدار بودن همه روستاهاي كوچك و بزرگ مسير، برايم جالب و شيرين بود.
محرمانهبودن سفر مراعات شده بود و در مسير كسي متوجه سفر ما نشد، ولي در بهرمان، بستگان را خبركرده بودند و جمع زيادي زن و مرد و كوچك و بزرگ در منزل همشيرهطيبه جمع بودند كه اكثر آنها را با قيافه نشناختم؛ بچهها بزرگ شدهاند و بچههاي جديد را نديده بودم. با والده و همشيرهها و ديگران، ديدار و احوالپرسي كرديم. محفل گرمي بود. حيف كه عجله داشتم. والده از ضعف بينایي چشم شكايت داشتند.
شام خورديم. همراهان در منزل اخوي محمود كه ميزبان بود و غذا از رفسنجان آورده بودند، پذيرايي شدند. فيلمبرداري و عكسبرداري هم شد. عقد ازدواج عباس، پسر كارگرمان را هم بستم و دو سكه هديه دادم. طرف قبول اخوي محمود بود. براي كارهاي عمراني سه قريه، قول كمك دادم. قرار شد والده و طيبه هم براي شركت در مراسم ازدواج ناصر اخويزاده، با ما به تهران بيايند. طيبه براي من بره سفيدي كشته بود.
ساعت دوازده شب به سوي رفسنجان حركت كرديم. جاده بد نبود؛ گرچه براي گرفتن كمك، خيلي از خرابي آن گفته بودند. ساعت یک و نیم بامداد، فرودگاه رفسنجان بوديم. چراغهاي فرودگاه هم عملياتي شده بود. جمعي از بستگان رفسنجان هم براي بدرقه آمده بودند. ساعت سه بامداد به فرودگاه تهران رسيديم. در حالي كه والده و طيبه در ماشين من بودند، به خانه آمديم. با خستگي كامل خوابيدم. جالب اينكه والده با این سن و كهولت، كمتر از من خسته بودند. در فرودگاه براي گرفتن اثاثيه، والده مدتي معطل شدند و بالاخره فهميدند، فقط يك زنبيل، جانماز و چادر است. باعث تعجب پاسداران شده بود. انتظار داشتند از اين سادهزيستي مادر ریيس جمهور، بهرهبرداري تبليغاتي شود؛ نپذيرفتم.
در همان ساحل، براى استفاده از دستشویی، به منزل خانواده ای کشاورز رفـتم و بـا اهل خانه و با جمعى از توریست هـا احـوال پرسـى کـردم. بـراى مراجعـت ، از مـسیر دیگـرى برگشتیم که جاده خاکى، ناهموار، کوهستانى و کوتاهتر بود؛ به خاطر دیدن منطقه که براى دیدن آن رفته بودیم
سال ۱۳۷۵
بعد از نماز تا ساعت هفت صبح كارها را انجام دادم و گزارشها را خواندم. به فرودگاه قديم رفتيم و با هلىكوپترها به ذوبآهن اصفهان پرواز كرديم. از بخشهاى مختلف كه بهسازى شده، بازديد كرديم. با تلفيق تكنولوژى غربى، كارخانه را مُدرن كردهاند و پنجاه درصد ظرفيت توليد را بالا بردهاند. در ساختمان طرح «قائم 1» كه طرح ابتكاري ايران است و با مديريت مهندس [احمد] صادقى، مديرعامل ذوبآهن انجام شده است، با ظرفيت توليد 600 هزارتُن آهن اسفنجى به روش احيای مستقيم توضيحات شنيديم. برنامه مستقيم از سیما پخش مىشد. هزينه این روش، 30 درصد از روشهاى موجود كمتر است. وزارت اطلاعات، اظهار ترديد از صحت ادعاها دارد، ولى دليلي ارایه نمىكند. كارخانه عملاً مشغول كار است. پس از صحبت [حسین محلوجی]، وزير معادن و فلرات، من صحبت دلگرمكنندهاى نمودم؛ هم از عظمت ابتكار و هم از اهميت بازسازى ذوبآهن اصفهان و هم از شاخصهاى خوب كار وزارت در توليد معادن و فلزات و موافقت خودم را براى توسعه فولاد مباركه تا شش ميليون تُن با هزينه 500 ميليون دلار ارزى اعلان نمودم. از كارخانه «قائم 2» بازديد كرديم. كارگران اجتماع پُرشورى در محوطه داشتند و گروه سرود كُر، مخلوط از زن و مرد، نتوانستند به خوبى سرود [فولاد را] اجرا كنند.
با ماشين براى افتتاح كارخانه فرومنگنز رفتيم؛كار مهمي است و عمدتاً ساخت داخل. در گذشته چنين طرحى با حدود 25 ميليون دلار هزينه ارزى ساخته مىشد و اكنون حدود يك ميليون دلار هزينه ارزى دارد. سپس براى افتتاح گازرسانی، به شهر باغ بهادران رفتيم. مردم جمع بودند. پس از صحبت [آقای حميدرضا عراقى]، مديركل گاز استان و فرماندار و [آقاى ترابىزاده] نماينده شهر [لنجان و مباركه]، من هم صحبت كوتاهى نمودم.
براى افتتاح يك طرح يكپارچهسازى اراضى كشاورزى دركنار زايندهرود براى پنج روستا[ی بيدجام، باباشيخ على، بهجتآباد، كله سلمان، كله مسيح و شهر سده]، به وسعت 208 هكتار رفتيم. [آقای عیسی کلانتری]، وزيركشاورزى و مديركل كشاورزى توضيحات دادند و من هم در اهميت اينگونه طرحها از جهت صرفهجويى در مصرف آب و بذر و كود و ماشينآلات و رشد محصول و سطح زيركشت صحبت كردم. مردم روستاهاى اطراف اجتماع گرمى داشتند در مسير هم همه جا با استقبال روستاها و شهرهاى مسير مواجه بوديم و به خصوص در شهرك نظامى كه جمعيت انبوهى بودند.
به محل كارخانه پُلياكريل پرواز كرديم.كار اجرايى توسعه كارخانه شروع شد. نماز و ناهار و استراحت و پاسخ دادن به احساسات گرم كارگران و مصاحبهاى كوتاه انجام شد. ارزش افزوده بالايى دارد و ارزبري هم كم شده است.
براى افتتاح كارخانه مهم فولاد آلياژى، به مجتمع صنايع نظامى هفتمتير پروازكرديم. بعد از استقبال نظامى و استماع توجيهات مهندس [غلامعلی]كيانى، [مدیرعامل سازمان صنایع دفاع]، از كارخانه با ظرفيت 30 هزارتُن فولاد مخصوص و گرانقيمت كه با مواد اوليه از قُراضههاى آهن توليد مىشود، با توضيحات خوب مديران، بازدید کردیم. سپس در جمع كاركنان، دربارة اهميت اين كارخانه براى صنايع نظامى و كشور و مشكلات ناشى از نداشتن اين فولادها كه بخشى از آنها را به ما نمىفروشند، سخنرانى کردم.
به سوى شهرضا پرواز كرديم. استقبال مردم شهرضا، خيلى گرم و باشكوه بود. قبل از مراسم، از لوح يادبود شروع عمليات اجرايى شبكه آبرسانى به شهرضا پردهبردارى كردیم. شبكهاى كه با طول خط 67 كيلومتر، آب را از رودخانه كاسگان و پهنههاى كارستى به شهرضا میرساند. در استادیوم تختی، گروه سرود هزار نفری دانشآموزان، سرود خوبی خواندند. سپس [آقای خلیل ملکیان]، امام جمعه و [آقای قدرتالله نجفی]، نماینده شهر، خيرمقدم گرمى گفتند و من دربارة مفاخر شهرضا و برنامه سازندگی صحبت کردم.
سپس به محل بند انحرافى «رود دشت» پروازكرديم. آقاي زنگنه، [وزیر نیرو] و آقاى اسلاميان، مديركل آب استان، دربارة سه طرح مهم انحراف آب زايندهرود و دشتهاى بُرخوار، مهیار و جرقويه و همين محل با هفت ميليارد تومان هزينه، گزارش دادند. من هم صحبت كردم و پيشنهاد نمودم، فكرى براى استفاده از آبهاي شور و زهآب اصفهان بكنند. از بندهاى انحرافى بازديد كرديم.
به سوى شهر اصفهان پرواز كرديم. بعد از مغرب رسيديم. مجتمع ادارات اميركبير را افتتاح كرديم؛ كار مؤثري است. براساس مصوبه شوراى عالى ادارى، چندين اداره را براى «آسانكردن» كار مراجعات و ادارات، در يك محل ساختهاند. آقاى [عباس] آخوندى، [وزیر مسکن و شهرسازی] گزارش داد و من هم صحبت كوتاهى در اهميت اين كار و تأكيد بر اجرا در ديگر استانها و شهرستانها نمودم. براى شركت در جشن سازندگى، به ورزشگاه تختى رفتيم. بيستهزار نفر دعوت بودند. [آقای اسحاق جهانگیری]، استاندار گزارش داد. سرود و نمايش خوبى از حوزه هنري سازمان تبليغات [اسلامی] اجرا شد. من هم صحبت کردم و به آقايان [احمد] صادقى، [مدیرعامل شرکت ذوبآهن اصفهان]، [رسول] زرگر، [معاون عمرانی استانداری اصفهان] و [حسین] شهاب[الدین، معاون وزارت پُست و تلگراف و تلفن]، نشان [لیاقت] اعطا نمودم. براى شام و خواب رفتیم.
سال ۱۳۷۶
شب خوب نخوابیدم، با اینکه هواى مطبوعى بود. بعد از نماز صبح بـه سـوى قلعـه تـاریخى حسن صباح حرکـت کـردیم. در راه از کانـال سرپوشـیده انتقـال آب بازدیـد کردم قبـل ازانقلاب طرح شده، ولى دو سه سال پیش تمام شده است.
تمامى فضاى منطقه زیر پاى ما را مه و ابر گرفته بود و ما از بالاى ابرها حرکت مىکردیم که حقیقتاً منظـره بـدیعى بـود. در روسـتاى خـشکچال کـه فعـلاً ترچـال شـده، بـا دو خـانم
کشاورز صحبت کردم که مشغول آبیارى مزارع خـود بودنـد. از اهـالى شـمال هـستند که بـه عادت خانم هاى شمالى در مزرعه کار مـىکننـد. گفتنـد در اثـر فراوانـی آب، بعـضى نقـاط روستا رانش زمین پیدا کرده است.
سـپس در روسـتای گازرخـان، ماشـینهـا را گذاشـتیم و بـراى دیـدن آثـار قلعـه المـوت حسنصباح، به قله کوه رفتیم؛ شیب خیلـى تنـدى دارد. چنـد بـار بـراى اسـتراحت نشـستیم. آقاى حسینى، امام جمعه معلم کلایه هم آمد و توضیحات مفیدى مىداد. آثار قابل تـوجهى نمانده و نکته جالب، باقى ماندن دو مخزن آب است که آبشان خیلى کم نمىشود و هنوز معلوم نشده از کجا و چگونه تغذیه مى شوند. بعضىها میگویند احتمالاً بـا مخـازن آب در قلههاى دیگر ارتباط دارند.
عفت و بدرى خانم تا نیمه راه آمدند و نشستند . در مسیر با چند نفر از مردم منطقـه دربـاره زندگى و کارشان صحبت کـردم . منطقـه سردسـیر و کوهـستانى و بیـشتر پوشـیده از اشـجار سردسیرى و کم بازده و به خاطر نبـودن صـنایع و اشـتغال بـراى جوانـان ، مهـاجرت زیـادى شان دارند و جمعیت 30 درصد نسبت به اول انقلاب کم شده؛ با اینکه مدرسه و برق و راه و آب و تلفن هم دارند .
سپس به کنار دریاچه جالب و طبیعـى اوان ، در کنـار زرآبـاد رفـتم. گفتنـد، چنـد هکتـار مساحت و حدود ده متر عمق دارد و شیرین اسـت. جمعـى از مـردم تهـران و قـزوین بـراى تفریح آنجا چادر زده بودند. صبحانه خوبى آماده کرده بودند: کباب و عسل و کـره و پنیـر زیادی خوردیم؛ به جاى صبحانه و ناهار.
سپس در همان ساحل، براى استفاده از دستشویی، به منزل خانواده ای کشاورز رفـتم و بـا اهل خانه و با جمعى از توریست هـا احـوال پرسـى کـردم. بـراى مراجعـت ، از مـسیر دیگـرى برگشتیم که جاده خاکى، ناهموار، کوهستانى و کوتاهتر بود؛ به خاطر دیدن منطقه که براى دیدن آن رفته بودیم. در ساحل رودخانههای اندجرود، المـوت و طالقـان رود کـه از جمـع آنها رودخانه شاهرود تشکیل شده، به سمت سد منجیل میرود، گذشتیم.
سرانجام ساعت سه بعد از ظهر بـه منـزل رسـیدیم. عـصر در خانـه اسـتراحت و مطالعـه و استخر و نوشتن خـاطرات دو روز را داشـتم . امیـدوارم بـا احـداث راه المـوت بـه تنکـابن و استفاده از آبیارى تحت فشار، این منطقه آباد شود.
منبع: انتخاب
66