رسانه های اجتماعی و تهدید آن برای توسعه سیاسی

یادداشتی از حسین نورانی استاد دانشگاه فردوسی

رسانه های اجتماعی و تهدید آن برای توسعه سیاسی

حسین نورانی استاد دانشگاه فردوسی نوشت:

امروزه رسانه های اجتماعی (social media) نقشی مهم در زندگی سیاسی پیدا کرده اند. فیسبوک، توییتر، اینستاگرام و یوتیوب طی ۱۵ سال اخیر در رخدادهای سیاسی بیشماری در سراسر جهان، از امریکا گرفته تا اروپای غربی، اوکراین، خاورمیانه و شمال آفریفا، نیجریه و... نقش آفرینی کرده اند. این رسانه ها به طور بی سابقه ای باعث سرعت گردش اطلاعات شده و فرایندهای سیاسی را تحت فشار بازیگران سیاسی و غیرسیاسی قرار داده اند. این واقعیت، این باور را نزد عامه و طیف وسیعی از جامعه علمی غالب کرده است که گسترش استفاده از این رسانه ها لاجرم به ارتقای سطح توسعه سیاسی می انجامد. به طور کلی می تواند برای این دیدگاه دو بنیان نظری و تجربی قایل شد. از حیث نظری، برخی از تعاریف ارایه شده و ویژگی های برشمرده شده برای رسانه اجتماعی یا شبکه اجتماعی آنلاین (online social network) با گفتمان توسعه سیاسی ملازم می نمایند.

عمدتا رسانه های اجتماعی را با توجه به ابتنا آن بر محتوی تولید شده توسط کاربر (user-generated-content)، تنوع و تعدد تولیدکنندگان محتوی، کم هزینه بودن، غیرمتمرکز بودن، قابلیت شبکه سازی و اشتراک گذاری تعریف می کنند که بدیلی برای رسانه های جمعی (mass media) است که مبتنی بر انحصار فرایند تولید محتوی و جریان یک طرفه انتقال محتوی است به طور گسترده برای کنترل افکار عمومی به کار رفته است. با این حساب، به نظر می رسد رسانه های اجتماعی کمک بزرگی برای گسترش چند صدایی، آزادی بیان، مطالبه شفافیت سیاسی و اقتصادی، و تقویت نهادهای مدنی باشند. از حیث تجربی نیز نقش مهم شبکه های اجتماعی آنلاین (مثل توییتر، فیسبوک و یوتیوب) در ساماندهی راهپیمایی های انقلابی در مصر و تونس (۲۰۱۱) و نافرمانی مدنی در هنگ کنگ (۲۰۱۴) ، و گسترش استفاده رای دهندگان سراسر جهان از پیام رسان ها (مثل تگرام و واتساپ) در انتخابات های ایران (۱۳۹۴، ۱۳۹۶) و برزیل (۲۰۱۰ و ۲۰۱۴)، شواهدی بر این مدعا می باشند. با این حال، نه تعاریف ذکر شده و نه وقایع مورد اشاره، که مشتی از خروار می باشد نباید مایه خوش بینی بیش از حد به رسانه های اجتماعی گردد چرا که این رسانه ها طیفی از تهدیدها را نیز متوجه توسعه سیاسی می کنند. در این مقاله ضمن برشمردن چند مورد از این تهدیدات نسبت به این خوشبینی هشدار داده و ادعا می گردد که آنچه که با ورود رسانه های اجتماعی به سیاست اتفاق افتاده است، در واقع، بسط سیاست بوده است، و نه لزوم ایجاد فرصت برای توسعه سیاسی.

باید توجه کرد فرصتی که رسانه های اجتماعی برای اظهارنظر بوجود آورده اند لزوما به ارتقای فرهنگ گفت و گو کمک نکرده است. ساختار پلاتفورم های توییتر، فیسبوک و اینستاگرام و پیام رسان ها هر کدام به گونه ای است که بیشتر برای فضای اظهار نظر صریح و حتی تند مناسب تر است تا گفت و گو. به عنوان نمونه، محدودیت ۲۸۰ کلمه ای توییتر کاربران را وسوسه می کند تا به صورت هر چه خلاصه تر، و با حداکثر صراحت، مطلب خود را منتشر کنند. در چنین شرایطی، نه تنها ادبیات گفت و گو به کار نمی رود، بلکه شعارسازی (عموما در قالب هشتگ) و کنایه سازی جای استدلال را می گیرد. همچنین، تایید اعتبار (authenticity) کسر قابل توجهی از محتوی قرار گرفته روی رسانه های اجتماعی، اعم از ویدیو، عکس، و متن بسیار دشوار است. غالبا، محتوی جذاب چنان سریع انتشار می باید که نه تنها فرصتی برای تایید اعتبار آن باقی نمی ماند، بلکه عملا بی فایده است. نمونه برجسته کاربرانی از این دست در سال های اخیر، کانال تلگرامی آمد نیوز بوده است که با استراتژی جلب اعتماد مخاطب، مجموعه ای از اخبار درست و نادرستی را منتشر می کرد که تایید اعتبار آنها بسیار دشوار بود.

مشکل دیگر که اعتبار محتوی رسانه های اجتماعی را به چالش می کشد، دشواری تشخیص هویت تولید کنندگان محتوی در انواع رسانه های اجتماعی، خصوصا در جوامعی است که کاربران علاقه دارند به دلایل سیاسی و امنیتی یا صرفا فرهنگی هویت واقعی خود را پنهان کنند. بنابراین، پتانسیل بالایی که رسانه های اجتماعی برای شایعه سازی و جعل هویت ایجاد می کنند، در مقابل امکان تحت فشار قرار دادن حاکمان برای شفاف سازی قرار می گیرد که مستلزم کنش گری به اصطلاح شناسنامه دار و تشکیلاتی است. استقبال فزاینده مردم خاورمیانه از توییتر، که تحت تاثیر شرایط سیاسی-امنیتی، کنش گری با هویت جعلی را می پسندند، شاهدی بر همین مدعا می باشد. وقتی مردم تونس و مصر با استفاده از توییتر و فیسبوک توانستد تظاهرات گسترده ضد حکومتی سازمان دهی کرده و نهایتا دیکتاتورهای کشورشان را سرنگون کنند، به نظر می رسید کنش گری رادیکال توییتری می تواند نوید بخش دموکراسی باشد، اما با شکست این جنبش ها در تحقق آرمان هایشان در قالب نظام سازی، خیلی زود مشخص شد که این نوع از کنش گری صرفا می تواند شبکه های اجتماعی واقعی از پیش موجود (اصناف، دانشجویان، کارگران و...) را برای کنش گری سیاسی بسیج کند، اما نمی تواند به عنوان یک متغیر مستقل، جامعه را به لحاظ سیاسی مترقی کند.

علیرغم خوشبینی غالب نسبت به نقش رسانه های اجتماعی در تقویت جامعه مدنی در مقابل اصحاب قدرت، شواهد گوناگونی وجود دارد که نشان دهنده میل فزاینده قدرت دولتی و غیردولتی برای تسلط بر و بهره گیری از اطلاعات موجود در رسانه های اجتماعی می باشد. در جریان انتخابات کنگره امریکا در سال ۲۰۰۶، فیسبوک دست و دلبازانه نامزدها را دعوت به استفاده از امکانات خود نمود و برای ورود سیاست به این حوزه پیشقدم شد. بی شک، باراک اوباما و دونالد ترامپ نیز پیروزی های انتخاباتی خود را مدیون موفقیت تیم رسانه ای شان در گرفتن رگ خواب رای دهندگان از طریق تحلیل اطلاعات شخصی آنان در توییتر و فیسبوک بوده اند. تیم باراک اوباما براساس همین تحلیل ها محل و متن سخنرانی های انتخاباتی او را انتخاب می کرد و برای رای دهندگان ایمیل هایی با محتوی مرتبط به انتظارات آنان ارسال می نمود. در تازه ترین مورد نیز کارزار انتخاباتی ترامپ به کمک تحلیل روانشاختی اطلاعات شخصی رای دهندگان توسط شرکت انگلیسی فناوری اطلاعات کمبریج آنالتیکا (Cambridge Analytica) توانست در ایالت های نسبتا کوچک و کم اهمیت آرای خوبی جمع آوری کند. از سوی دیگر، شورش هایی که از سال ۲۰۱۱ بسیاری از کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا را درنوردیدند، حکومت های این منطقه را به فکر نظارت، کنترل، و فعالیت در این رسانه ها انداخت تا اشراف اطلاعاتی خود نسبت به فضای سیاسی جامعه را گسترش دهند.

با توجه به مطالبی که در بالا اشاره شد، لازم است رسانه های اجتماعی را پدیده هایی چندوجهی و پیچیده دید. این تصور که نقش این رسانه ها در تسهیل گردش و تولید اطلاعات قطعا به پیشبرد توسعه سیاسی کمک خواهد کرد، نادرست است. این رسانه ها بیش از آن که به مثابه متغیر مستقل بر فرآیند توسعه سیاسی تاثیر بگذارند، ابزاری هستند می توانند به طرق گوناگون مورد استفاده کنش گران سیاسی قرار بگیرند. تاثیر مثبت این رسانه ها بر توسعه سیاسی منوط به مسؤولیت پذیری کاربران در قبال محتوی که تولید می کنند، امکانات و محذورات واقعی جامعه برای کنش گری سیاسی، و معادله قدرت در این فضا می باشد. در مقابل، متاسفانه کاربران ممکن است به پرهیز از گفت و گو عادت کرده و اصحاب قدرت نیز هر چه بیشتر کنترل و مهندسی افکار عمومی از طریق اطلاعات شخصی مردم علاقمند شوند. نتیجه آسیب اول تشدید شکاف های سیاسی، و نتیجه دومی برتری پیدا کردن بیش از پیش نمایش بر تخصص در عرصه حکومت داری و ابتذال سیاست می باشد.

66

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها