حمیدیه؛ سلام بر تو ای خانه عشق

چه مرثیه‌ها که باید برای حمیدیه سروده شود و چه نغمه‌ها که می‌شود سر داد در وصف خلوت گاه عاشقان. اما عقبه دیروز رزمندگان این روزها مرکز جوشش و خروش و پذیرایی از مردمان سیل‌زده شهرهای اطراف است.

حمیدیه؛ سلام بر تو ای خانه عشق

از زمانی که اردوهای راهیان نور من را با خوزستان قهرمان و دلاوری‌های رزمندگان وطنم آشنا کرد، به‌جز شلمچه که تافته‌ای جدا بافته است، حمیدیه برایم حلاوت خاصی دارد.

پادگان حمیدیه برای خراسانی‌ها به‌مثابه پادگان دوکوهه است برای تهران ی‌ها. چه مرثیه‌ها که باید برای حمیدیه سروده شود. چه نغمه‌ها که می‌شود سر داد در وصف خلوت گاه عاشقان. اما عقبه دیروز رزمندگان این روزها مرکز جوشش و خروش و پذیرایی از مردمان سیل‌زده شهرهای اطراف است. چند روزی از دستور فرمانده سپاه استانی جوادالائمه مبنی بر گشودن درهای پادگان به‌منظور میزبانی از مردم رنج‌کشیده نمی‌گذرد که میهمان خادمان دیروز شهدا و خادمان امروز ولی‌نعمتان انقلاب می‌شویم.

بسیجی نوجوانی در ورودی اصلی پادگان با خوش‌رویی می‌پرسد: بفرمائید. باکی هماهنگ کردید؟ به او خدا قوتی گفته و نام مسئول پادگان را در گوشش آرام می‌گویم. نام نیکوئیان را که می‌شوند، لبخندی نثارمان می‌کند. برای اطمینان خاطر و کنترل نهایی ما را به دوست و همکارش که کنار دستش با بی‌سیمی در دست ایستاده می‌سپارد. به سمت اولین اتاق که با تصویری زیبا از شهید محسن حججی مزین شده می‌رود. جوان آفتاب‌سوخته و خوش قد و بالایی با لباس خاکی بر تن از آستانه درب خارج می‌شود. با روی گشاده به سمت ما می‌آید. می‌گوید: من خودم میهمان شهدا هستم پس ببخشید که خوش‌آمد نمی‌گویم. عجب استدلالی می‌آورد. گویی هنوز حمیدیه میعادگاه عشاق دلداده مکتب حسینیِ خمینی است. «رسول جان بی‌زحمت یک سر بیا سمت سلف‌سرویس» این صدای بی‌سیمی است که در جیب بغل شلوار نکوئیان قرار دارد. «بله علی جان الآن میام.» نیکوئیان در جواب همکارش که او را پیج کرده بود گفت. کلید اتاقی را به ما می‌دهد. ضمن عذرخواهی می‌گوید: این خیابان را مستقیم بروید، اتاقی را دوستان برای شما آماده کرده‌اند.

از او خواهش می‌کنم همراهش بروم. سرش را به نشانه تائید تکان می‌دهد. کوله خود را به تصویربردار تیم خبری می‌دهم و سوار بر ترک موتور به سمت سلف حرکت می‌کنیم. پس از طی مسافت کوتاهی در نزدیکی سوله‌ای ترمز می‌زند. پیاده می‌شویم. علی بر روی گودالی نزدیک درب ورودی سلف خم‌شده. رسول گفت: علی جان لوله ترکیده؟ علی سرش را بالا می‌آورد و ترکیدگی لوله را تائید می‌کند. رسول می‌گوید: صبح بروبچه های آبفا (حمیدیه) را هماهنگ می‌کنم.

سپس به سمت ساختمان سلف می‌رود. خسته نباشیدی به بچه‌هایی که در حال تمیز کردن سلف بودند می‌گوید و برای رساندن من به سمت اتاق، فوری موتورش را روشن می‌کند. به او می‌گویم: فرصت برای استراحت زیاد است، اگر جای دیگری نیاز به سرکشی دارد، باهم برویم. با تردید می‌گوید: نیم ساعت دیگر باید شام میهمانان را بدهیم، پس برویم آشپزخانه. در مسیر می‌پرسم: تا الآن چند نفر از سیل زدگان را اسکان داده‌اید؟ می‌گوید: با توجه به تأکیدات فرمانده سپاه استان مبنی بر پذیرایی در خورشان از مردمان متألم و رنج‌کشیده مناطق سیل‌زده که ما چند روزی افتخار میزبانی آن‌ها را داریم، درعین‌حال استفاده حداکثری از ظرفیت پادگان هم باید در دستور کار قرار بگیرد، ازاین‌رو تا پایان روز چهارم افتخار میزبانی نزدیک نهصد نفر از مردم عزیز منطقه حمیدیه را داشتیم.

نرسیده به سلف بوی غذا به مشام می‌رسد. برای رعایت بهداشت از ورود من به داخل آشپزخانه با ذکر «دمِ در منتظر باشید» جلوگیری می‌کند. نیکوئیان پس از چند دقیقه دست‌پر بر می‌گردد. لقمه کوچکی که چند قطره‌ای روغن از انتهای آن بر روی دستش چکیده بود، را به سمت من تعارف می‌کند. «شام امشب بادمجان، سیب‌زمینی و گوجه سرخ‌شده است»؛ این را نیکوئیان پس از دادن لقمه به من گفت.

پشت ترک موتور می‌نشینیم. گاز اول را که بر لقمه چرب و خوشمزه می‌زنم؛ مقصد بعد را سوله خوابگاه آقایان تعیین می‌کند. در میانه مسیر خانمی در میدان صبحگاه پادگان در حال کشیدن پلاستیک بر روی لوازم‌خانگی خود می‌بینم. نیکوئیان مسیرش را به‌قصد کمک به آن خانم کج می‌کند. وزن موتور را بر روی پاهای من می‌اندازد و به سمت کار خیر می‌دود. به سمت خوابگاه می‌رویم. چند نفر که گویا پتو و بالشت به آنها نرسیده بود با دیدن نیکوئیان به سمت او می‌آیند. با به یسیم به یکی از همکارانش کمبود پتو و بالشت را گزارش و البته دستور پیگیری را می‌دهد. خستگی برایش مفهومی ندارد. گویا کارش تمام‌شده، من را به سمت اتاق محل استراحت می‌برد. راهروی کوچکی که با موکت فرش شده و در دو طرف آن چند اتاق جهت اقامت برخی مسئولین اردوگاه تعبیه‌شده است. وارد اتاق که می‌شوم بقیه گروه از فرط خستگی ناشی از سفر به خواب عمیقی فرورفته‌اند. من نیز گوشه‌ای می‌خوابم.

با سروصدایی شبیه دعوا از خواب می‌پرم. ساعت موبایل 4 بامداد را نشان می‌داد. سریعاً خودم را به بیرون اتاق می‌رسانم. راهرو مفروش به موکت حالا شده بود راهرو جلسه. نیکوئیان و همکارانش در حال بحث با نیروهای هلال‌احمر برای تعیین محل برپایی چادرهای امدادی بودند. خدای من؛ ساعت 4 صبح وقت جلسه گرفتن است؟! با دیدن چهره من طرفین زبان به معذرت‌خواهی می‌گشایند. من هنوز متحیر ساعت برگزاری جلسه‌ام! به اتاق برمی‌گردم. دوباره می‌خوابم. ساعت 7 با خیال اینکه صبح زوداست و می‌شود چند عکس ناب گرفت همراه با تصویربردار گروه به محوطه می‌رویم. به سمت سلف می‌رویم.

جوان بذله‌گوی عرب با لهجه زیبایی خوش‌آمدی به ما می‌گوید، ما را به‌صرف نان و پنیر خرما دعوت می‌کند. خودشان در حال برش زدن قالب‌های پنیری هستند که از قالب‌های حلبی خارج کرده‌اند. جوان دیگری لیوان و کتری‌های چایی را می‌آورد. در حال صرف صبحانه هستیم که نیکوئیان با موتورش از راه می‌رسد. با دیدن ما از اتفاقات رخ‌داده در جلسه بامدادی عذرخواهی می‌کند. من که در حال جویدن لقمه خود هستم، سری به نشانه خواهش می‌کنم تکان می‌دهم.

موبایلش زنگ می‌خورد، با گفتن جمله «اجازه بدهید خانم دکتر با ماشین وارد شد، خودم را الآن می‌رسانم» کنجکاو می‌شوم، لقمه را قورت نداده دنبالش می‌دوم. قبل از پرسش من می‌گوید: «خانم دکتری که با خود چند بسته پوشک به‌عنوان کمک به سیل‌زدگان آورده می‌خواهد وارد پادگان شود.» می‌گوید: پس از تبلیغ صداوسیمای استان مبنی بر اسکان سیل‌زدگان منطقه حمیدیه در پادگان‌های جوادالائمه و ثامن‌الائمه بسیاری از خیرین کمک‌های خود را به اینجا می‌آورند. نوع‌دوستی و کمک به یکدیگر، دست‌گیری در سختی‌ها ریشه در باورها و اعتقادات مردم این دیار دارد.

در قسمتی از پادگان بچه‌های علوم پزشکی کردستان در حال برپا کردن چادرهای بیمارستان صحرایی هستند. بیمارستانی که به گفته یکی از پزشکان مشغول به کار حاضر درصحنه با 50 تخت آماده ارائه خدمات پزشکی سرپایی و جراحی‌های محدود به متقاضیان است.

نیکوئیان چون اسب عربی از این‌سو به آن‌سو می‌دود! خستگی را خسته کرده است. به‌راستی به گفته سید شهیدان اهل‌قلم سید مرتضی آوینی اگر امثال او را تنها ثمره انقلاب اسلامی بدانیم کافی است. سیل و حواشی وخیم پیرامون آن با هر سختی تمام می‌شود اما آنچه در تاریخ ثبت می‌شود؛ مجاهدت‌های شبانه‌روزی مردمان نقاط مختلف کشور و سیل کمک‌هایی است که به منطقه سرازیر می‌شود.

منبع: فارس

763

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید