دو پایتخت به‌جای یکی؛ مدیریت چندمرکزی در دوران هخامنشیان/شیراز پایتخت دوم می شود؟

دانشیار پژوهشگاه میراث فرهنگی، با نقد ایده «انتقال پایتخت» تأکید کرد: ایران در دوره هخامنشی تجربه‌ای موفق از نظام دو پایتختی داشته است؛ مدلی مبتنی بر تنوع اقلیمی، کارکرد فصلی و مدیریت تمدنی سرزمین که امروز نیز می‌تواند بدون حذف تهران، به‌عنوان الگویی میراث‌محور و پایدار احیا شود.

دو پایتخت به‌جای یکی؛ مدیریت چندمرکزی در دوران هخامنشیان/شیراز پایتخت دوم می شود؟

علیرضا حسن‌زاده، گفت: در شرایطی که ایده پرهزینه و پرمخاطره انتقال پایتخت دوباره مطرح شده، علیرضا حسن‌زاده، مردم‌شناس و عضو پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، با رجوع به تجربه هخامنشی، از ایده دوپایتختی ایران سخن می‌گوید؛ الگویی برخاسته از پیشینه تمدنی و منطق میراثی این سرزمین که می‌کوشد، بدون حذف یا تضعیف جایگاه تاریخی تهران، امکان بازتعریف نقش پایتخت‌ها را در چارچوبی پایدار، نمادین و سازگار با زیست‌بوم ایران فراهم کند.

شما ایده دو پایتخت شدن ایران را در برابر  ایده انتقال پایتخت مطرح می‌کنید، چه پشتوانه تاریخی برای ایده شما وجود دارد؟

به نظر من، دو پایتخت شدن ایران در دوره باستان و به‌خصوص در عصر هخامنشی، ریشه‌ای مدنی ـ تمدنی دارد. این امر بازتاب  پذیرش عقلانی تفاوت‌های فرهنگی، اقلیمی و جغرافیایی در چارچوب سرزمین واحد و یکپارچه و بزرگ ایران بوده است. این تجربه تاریخی نماد مهمی از اصل و ارزش پیوند با منظر طبیعی و زیست‌محیطی، اصل چندفرهنگی و همزیستی مسالمت‌آمیز در امپراتوری ایران باستان در عصر هخامنشی است.

عصر هخامنشی یک عصر درخشان در کل تاریخ ایران و پیشگام در طرح مفهوم دولت و مدیریت سرزمینی آن بوده است. عصری که خلاقیت ایرانی را در سطوح فرهنگی، تمدنی و سیاسی در اوج خود نشان می‌دهد. بر پایه این مدل، همدان به‌عنوان پایتخت تابستانی و شوش به‌عنوان پایتخت زمستانی ایران در عصر هخامنشی انتخاب شد.

نوروز و جشن‌های بهاری و تابستانی آغاز فعالیت پایتخت تابستانی را نشان می‌دادند و مهرگان یا جشن اعتدال پاییزی نقطه شروع فعالیت پایتخت زمستانی بود. برخی شواهد اقلیمی و آیینی نشان می‌دهد که چرخه فصلی رفت‌وآمد شاه و دربار با نوروز و مهرگان هم‌خوانی داشته است، هرچند این موضوع در منابع کلاسیک به‌صورت صریح ثبت نشده است. ‌

این چرخش فصلی در انتخاب پایتخت، نه تنها بهره‌گیری از تنوع اقلیم ایران را ممکن می‌کرد، بلکه خود نخستین شکل تمرکززدایی سیاسی و اداری در تاریخ جهان نیز بود؛ چرا که همدان نماینده مناطق شمال غرب و نیمه شمالی، و شوش نماینده مناطق جنوبی، یعنی شکلی از توازن اقلیمی، فرهنگی و جغرافیایی، بود و در عین‌حال نشان‌دهنده یک کل یکپارچه بود.

به‌نظر من این ایده برای مثال بسیار کارآمدتر از ایده دولت عصر صفوی یعنی رها کردن قزوین و انتخاب اصفهان به‌عنوان پایتخت است، چرا که با این تغییر عملا سرعت رشد پایتخت پیشین یعنی قزوین بسیار کم شد. انگار قزوین رها شد. بنابراین مدل Dual capital model / Dual-capital system یا Bi-capital Country یک جایگزین برای ایده انتقال پایتخت است. مدل هخامنشی دقیقاً مطابق با مفهوم و مدل  امروزین seasonal capitals یا summer capital / winter capital منطبق است. بنابراین، ایرانِ هخامنشی یکی از نخستین الگوهای تاریخی «کشور دو پایتختی» در جهان است.

*آیا این تجربه در کشورهای دیگر هم دیده می‌شود و تجربه موفقی بوده است؟ ‌

بدیهی است که اجرای دقیق مدل عصر هخامنشی و روزآمد کردن آن در شرایط امروز به‌سادگی مقدور نیست اما به گمان من، این مدل به‌عنوان یک چارچوب تحلیلی و الهام‌بخش، بسیار مناسب‌تر از طرح کلی انتقال پایتخت است. چنین مدلی در جهان معاصر نیز کاربرد دارد.

برای نمونه در آفریقای جنوبی کارکرد پایتخت‌ در سه شهر تقسیم شده‌ است: Pretoria (پایتخت اجرایی)، Cape Town (قوه مقننه)، و Bloemfontein (قوه قضائیه). در Bolivia نیز La Paz محل حکومت و ادارات اجرایی و Sucre پایتخت قانونی و قضائی است. علاوه‌بر آن، در کشورهایی مانند مالزی (Kuala Lumpur و Putrajaya)، سریلانکا (Colombo و Sri Jayawardenepura Kotte) و چند کشور دیگر نیز توزیع کارکردهای دولتی بین دو یا چند شهر معمول است.

البته در برخی کشورها چون ترکیه رسماً «کشور دو پایتختی» نیست اما ترکیه یک وضعیت «de facto dual capital» دارد، یعنی آنکارا عملا پایتخت رسمی، سیاسی و اداری است و در عوض  استانبول،   پایتخت فرهنگی، اقتصادی، تاریخی و میراثی و گردشگری این کشور است.

در مطالعات شهرسازی و انسان‌شناسی شهری، ترکیه عملاً دارای دو مرکز قدرت و دو قطب حکمرانی ـ فرهنگی است، اما از نظر حقوقی و قانونی دو پایتختی نیست. این نوع وضعیت را در ادبیات جامعه‌شناختی به نام De facto dual capital system یا Functional distribution of capital می‌شناسند.

بنابراین، ما می‌توانیم از تجربیات این کشورها به‌ویژه در امر «تمرکززدایی» و «توزیع متوازن توسعه» الهام بگیریم. مهم این است که پیش از هر تصمیمی، یک «پژوهش میان‌رشته‌ای» با مشارکت مردم‌شناسان، جامعه‌شناسان، اقتصاددانان، متخصصان محیط زیست، متخصصان آب و منابع طبیعی، انرژی، شهرسازان، برنامه‌ریزان شهری و متخصصان اقلیم‌شناسی انجام شود تا شهر دوم به‌صورت یک «شهر زیست‌محیطی، خلاق و نماد توسعه پایدار» طراحی و بازتعریف شود.

در نتیجه، این پیشنهاد می‌تواند بخشی از فشارهای جمعیتی، زیست‌محیطی و زیرساختی را که اکنون بر دوش تهران است به‌ویژه در میان‌مدت و بلندمدت کاهش دهد. بدون این که ما سرمایه تاریخی، نمادین و اقتصادی و زیرساخت‌های موجود در تهران را رها کنیم بلکه می‌توان فرصتی برای احیای مدیریتی تهران پیدا کرد. و تهران را هم به شهر توسعه پایدار تبدیل نمود

*در آن کشورها این ایده موفق بوده است؟

در آفریقای جنوبی در توزیع سه‌گانه پایتخت (اجرایی، مقننه، قضائی) پس از اتحاد ایالت‌ها و اختلافات تاریخی، با هدف تعادل قدرت و جلوگیری از تسلط یک منطقه خاص  و تعامل بیشتر و گسترش وحدت ملی برقرار شد. این مدل کمک کرده تا قدرت سیاسی و اداری در مناطق مختلف توزیع شود و نارضایتی منطقه‌ای کاهش یابد.

در بولیوی هم تقسیم پایتخت میان La Paz و Sucre، راهی برای ترکیب تاریخ (Sucre به‌عنوان پایتخت قانونی) و واقعیت تاریخ معاصر و مدرن (La Paz به‌عنوان مرکز اجرایی) بوده است. این ترکیب نشان‌دهنده هماهنگی میان میراث و نیازهای کنونی کشور است که فکر کنم برای ایران می‌تواند مصداق داشته باشد. البته گفتم که

کشورهایی مانند مالزی (Kuala Lumpur و Putrajaya) و سریلانکا (Colombo و Sri Jayawardenepura Kotte) هم با جداسازی کارکردهای اداری و سلطنتی/پارلمانی توانسته‌اند تراکم در یک شهر را کاهش بدهند و کارایی اداری را افزایش دهند.  

*این ایده چقدر ممکن است برای ایران کارآمد باشد؟

در ایران البته مساله ما فشار زیست‌محیطی و جمعیتی موجود در تهران و ناترازی انرژی در آن و صد البته به دلیل سوءمدیریت‌های گذشته در مدیریت پایتخت وجود توسعه ناپایدار بوده است. در اینجا می‌توان به این دلایل به استقبال ایده دو پایتختی رفت. مطالعات در حوزه شهرسازی و برنامه‌ریزی شهری نشان می‌دهند که تمرکززدایی قدرت و توزیع تصمیم‌گیری در چند قطب می‌تواند به کاهش هزینه‌ها، تعادل جمعیت و توزیع متوازن‌تر فعالیت‌های اقتصادی و تنفس زیست‌محیطی کمک کند.

همچنین از منظر عدالت فضایی و دسترسی برابر به خدمات، مزایای قابل توجهی دارد. اما همه اینها در مورد کیس ایران تنها یک ایده و پیشنهاد است، تأکید می‌کنم نیاز به پژوهش جدی میان‌رشته‌ای وجود دارد. اصولا بدون پژوهش هیچ تصمیمی مخصوصا در سطح ملی نباید گرفت. اما تجربه تاریخی و تمدنی موفق در مورد ایده دو پایتختی در ایران وجود دارد و اصولا ایران را می‌توان بنیان‌گذار این صورت از مدیریت سرزمینی در جهان دانست یا اگر اغراق کرده باشم یکی از اولین‌ها شمرد.

*فواید و مزیت‌های این تغییر نسبت به ایده انتقال پایتخت از تهران چیست؟ ‌

این ایده دو پایتختی فوایدی دارد و که البته نیاز به تحقیق وجود دارد و اما این‌ها فرض من است:

۱. تمرکززدایی سیاسی و اداری و کاهش نابرابری منطقه‌ای: تجربه کشورهایی مثل آفریقا جنوبی و بولیوی نشان داده است که با تقسیم کارکردهای اجرایی، مقننه و قضایی میان چند شهر، می‌توان از تمرکز بیش از حد قدرت و سرمایه، معمولاً در یک مرکز واحد، جلوگیری کرد و عدالت منطقه‌ای را تا حدی افزایش داد.

۲. توسعه متوازن زیرساخت و کاهش فشار بر کلان‌شهرها: با فعال کردن یک شهر جدید به‌عنوان پایتخت فرهنگی/اداری یا پایتخت زمستانی/پاییزی، می‌توان بار جمعیتی و زیست‌محیطی را از پایتخت فعلی برداشت و فرصت‌های زیرساختی، اشتغال و رشد را به استان‌ها گسترش داد. این یکی از انگیزه‌های اصلی در کشورهای مختلف برای انتخاب دو یا چند پایتخت است. از سوی دیگر فاصله از پایتخت هم این‌طور جبران می‌شود.

۳. نماد همبستگی ملی و نمایندگی تنوع جغرافیایی و فرهنگی: ایران کشوری با تنوع اقلیمی و فرهنگی گسترده و تنوع فرهنگی و زیستی در عین همبستگی و وحدت بی‌بدیل است. دو پایتخت می‌تواند نمایانگر این تنوع باشد و به همه بخش‌ها احساس نمایندگی و مشارکت بدهد، همان نقشی که در آفریقای جنوبی یا بولیوی هم به‌نوعی دیده می‌شود.

البته ایران نمونه عالی یک کشور و سرزمین کهن و باستانی با همبستگی و وحدت ریشه‌دار و بی‌مثال تاریخی و فرهنگی در جهان است اما نمادهای تمدنی شهری آن چون شیراز دارای پتانسیل بسیار قوی بازنمایی هویت ایرانی هستند. به‌نظر من شیراز با توجه به جایگاه تمدنی خود در ایران می‌تواند همبستگی ملی را در عین تنوع فرهنگی بازنمایی کند. ‌

۴. پایداری زیست‌محیطی و برنامه‌ریزی شهری بهتر: تجارب نشان می‌دهند که اگر تمرکززدایی با «برنامه‌ریزی یکپارچه و تحلیل داده‌محور» در دو پایتخت همراه باشد، می‌توان از مشکلات تراکم، آلودگی و بی‌نظمی شهری کاست و زیرساخت‌های سبز و پایدار ایجاد کرد.  

۵. اجتناب از هزینه‌های سنگین و ریسک بزرگ انتقال کامل پایتخت: انتقال کامل پایتخت به شهری دیگر، مانند پیشنهادات اخیر، هم هزینه‌بر است و هم دارای پیامدهای محیطی و اجتماعی جدی است. مدل دو پایتختی می‌تواند بسیاری از مزایای تمرکززدایی را بدون هزینه و ریسک زیاد یعنی انتقال پایتخت فراهم کند.

۶. با اجرای این مدل، به مرور تراکم جمعیت و بار زیرساختی – زیست‌محیطی در تهران کاهش می‌یابد. این کاهش تمرکز، به معنای «تمرکززدایی واقعی» است؛ یعنی شمال و جنوب یا غرب و شرق کشور هر دو می‌توانند موتورهای توسعه — تمدنی، اقتصادی و اجتماعی — باشند. این هم‌پتانسیلی است برای شکوفایی متوازن استان‌ها، کاهش نابرابری‌های منطقه‌ای، و القای حس مشارکت ملی بیشتر در تمام مناطق کشور.

*برای انتخاب پایتخت دوم شیراز را پیشنهاد کردید، دلیل این انتخاب چیست؟ شیراز چه کارکردهایی دارد؟  

در میان شهرهای مختلف ایران، به‌نظر من شیراز (استان فارس) بهترین گزینه برای پایتخت «زمستانی – پاییزی» است. دو دلیل عمده برای این انتخاب وجود دارد:

اولاً، فارس و شیراز سابقه تمدنی و فرهنگی بسیار غنی و شکوهمندی دارد؛ این منطقه همواره مرکز هنر، فرهنگ، ادبیات و تاریخ ایران بوده است. این ویژگی تاریخی و فرهنگی می‌تواند ضامن موفقیت «پایتخت فرهنگی ـ اجتماعی» ایران در این منطقه باشد.

دوماً، شیراز/فارس از نظر زیرساخت، به‌ویژه امکان اتصال به مناطق جنوبی، آب‌وهوا نسبتاً معتدل‌تر در زمستان و دسترسی به مناطق مختلف کشور، نسبتاً مناسب است و به آب‌های آزاد خلیج‌فارس و بنادر آن نزدیک است.

بنابراین بر اساس مدل پایتخت فصلی و کارکردی وزارتخانه‌های مرتبط با امور علمی، فرهنگی، میراث فرهنگی و گردشگری، صنایع‌دستی و نیز محیط‌ زیست و ورزش و حتی پزشکی می‌توانند در شیراز مستقر شوند. به این ترتیب، شیراز عملاً «پایتخت فرهنگی و اجتماعی» کشور خواهد بود و مثلا هرساله، با آغاز فعالیت از جشن مهرگان می‌تواند به‌طور نمادین آغاز به کار کند. در مقابل، تهران همچنان «پایتخت سیاسی و اقتصادی» باقی خواهد ماند و فعالیت رسمی آن را می‌توان از جشن نوروز به‌عنوان آغاز در سطح  نمادین و آیینی آن در نظر گرفت.

این پیشنهاد، بر پایه الگوی تمدنی و اقلیمی ـ تاریخی ایران است و باز تاکید می‌کنم یک پیشنهاد است و نیاز به مطالعات دقیق دارد. شیراز دارای قدرت تصویری و بازنمودی بالایی در انعکاس تاریخ و تمدن ایران است.

*لازمه اجرای چنین طرحی چیست؟

طبیعتاً لازم است پژوهشگران حوزه‌های مردم‌شناسی، جامعه‌شناسی، اقلیم‌شناسی، آب و منابع طبیعی، انرژی، جمعیت‌شناسی، اقتصاد، محیط زیست، شهرسازی، مدیریت شهری و معماری و غیره، به‌صورت میان‌رشته‌ای، این پیشنهاد را بررسی کنند. بدون این تحلیل جامع، هر تصمیمی برای اجرای چنین طرحی، زودهنگام و ناقص خواهد. این طرح یک پیوست پژوهشی و فرهنگی مفصل می‌خواهد.

اجرای مدل دو پایتخت برای ایران از جهت تجربی و نظری دارای پشتوانه منطقی و تاریخی است. چنین مدلی می‌تواند ضمن بهره‌مندی از تنوع اقلیمی، فرهنگی و جغرافیایی کشور، تمرکز قدرت و سرمایه را کاهش دهد، توسعه را متوازن‌تر کند و فشار بر تهران را بکاهد.

با این حال، تحقق این ایده مستلزم «مطالعه میان‌رشته‌ای» و برنامه‌ریزی دقیق، شامل زیرساخت زیست‌محیطی، حمل‌ونقل، مدیریت اداری، ارتباط بین پایتخت‌ها و ... است.

اگر این مطالعات به‌دقت انجام شود، مدل دو پایتخت می‌تواند راه‌حلی واقع‌بینانه، کارا و پایدار برای چالش‌های فرهنگی، اقلیمی و زیست‌محیطی ایران باشد. من‌ منکر جایگاه نمادین تهران در بازنمایی تمدنی و فرهنگی کشور نیستم اما شیراز با پیشینه قدرتمند تاریخی خود می‌تواند بازنمایی نمادین تمدنی ایران را افزون سازد. وجود دو پایتخت می‌تواند تنوع فرهنگی ایران را در سطح ملی و بین‌المللی بازنمایی کند و نقش «پایتخت فرهنگی» در بازسازی سرمایه نمادین کشور در  سطح جهان را به‌دنبال داشته باشد.

در میان‌مدت و بلندمدت تراکم شدید جمعیت در تهران که حدود ۹.۶–۹.۷ میلیون است، کاهش خواهد یافت و شهر زیست‌پذیرتر خواهد شد. وجود این جمعیت باعث ناترازی در تهران شده است برابر آمارهای بخش انرژی، حدود یک‌پنجم مصرف گاز داخلی کشور به منطقهٔ تهران، البرز اختصاص دارد، عددی که نمایانگر ناترازی انرژی و بار بالای تأمین سوخت در پایتخت است. این خود به تمرکزگرایی در ایران برمی‌گردد و وجود یک پایتخت دیگر از این تمرکزگرایی به سهم خود احتمالا خواهد کاست.

برآوردها نشان می‌دهد استان تهران به‌طور تقریبی حدود ۲۰–۲۲٪ از GDP کشور را تولید می‌کند که نمایانگر تمرکز بالای فعالیت اقتصادی و اداری در پایتخت است و نیاز است تا این تمرکز اقتصادی از تهران به سایر نقاط ایران انتقال یابد. در عین‌حال مطالعات ماهواره‌ای InSAR نشان می‌دهد بخش‌هایی از تهران نرخ فرونشست بسیار بالایی دارند.

مطالعات مختلف میانگین‌های ۳۸ میلی‌متر/سال تا مقادیر موضعی چهل پنجاه میلی‌متر در جنوب تهران بالاتر را در سال گزارش کرده‌اند، که این هشدار زیست‌محیطی یک متغیر کلیدی در بحث طرح دو پایتختی شدن ایران است. از طرف دیگر پژوهش‌های اخیر حاکی از آن است که بار اکولوژیک تهران  هم ضرورت سیاست‌های پایدارسازی و تمرکززدایی را تأیید می‌کند.

*چالش‌های چنین تصمیمی چه خواهد بود؟

لزوم تقویت خطوط ریلی سریع‌السیر بین تهران و شیراز وجود دارد و در عین‌حال ساختار دوگانه اداری و بروکراسی تکراری می‌تواند مساله باشد که باید برای آن راه‌حل‌های مناسب یافت. اما به‌نظرم تجربه تاریخی و تمدنی در گذشته پیش روی ماست.

دو مدل پایتخت‌سازی در دوره هخامنشی و صفویه را با هم مقایسه کنیم: هخامنشیان یک سیستم پلی‌سنترال (چندمرکزی) داشتند، پایتخت‌های عملیاتی آن‌ها از این قرار بود:  ۱. شوش – مرکز لشکری و سیاسی پایتخت زمستانی  ۲. پاسارگاد – مرکز آیینی و نماد مشروعیت ۳. هگمتانه – مرکز تابستانی و خزانه شمال‌غرب ۴. بابل – مرکز اقتصادی–اداری و قلب بین‌النهرین.  

هیچ شهری به‌طور مطلق جایگزین دیگری نمی‌شد. هر شهر وظیفه و کارکرد مشخص داشت (اداری، آیینی، نظامی، اقتصادی). ساختار چند/دوپایتختی باعث تعادل منطقه‌ای و جلوگیری از افول شدید یک نقطه می‌شد. شبکه شاهراه‌های هخامنشی (راه شاهی) همه این مراکز را یکپارچه می‌کرد.

هیچ شهری قربانی پایتخت‌زدایی مطلق نشد. حتی پس از انتقال دربار از بابل به شوش، بابل همچنان مرکز اصلی اقتصاد امپراتوری باقی ماند. اما در مدل صفوی چه شد؟ انتقال پایتخت باعث تمرکز شدید و تا حدی افول شهر قبلی یعنی قزوین شد. دیوانسالاری صفوی تا حد زیادی تک‌مرکزی بود.

بنابراین، با انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان کل دستگاه دیوانی، مالی، تشریفاتی، و هنری به اصفهان منتقل شد. سرمایه‌های انسانی (خطاطان، نگارگران، دبیران، تجار) همراه دربار کوچ کردند. با انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان، آهنگ رشد سیاسی و اداری قزوین کاهش یافت، هرچند این شهر در دوره‌های بعدی همچنان نقش منطقه‌ای مهمی داشت.

قزوین، که به‌اعتبار حضور دربار در آن  رونق یافته بود، در یک دوره ۲۰–۳۰ ساله موقعیت سیاسی و اقتصادی خود را از دست داد. این تغییر پایتخت البته باعث شکوفایی اصفهان شد اما شوک سیاسی برای قزوین بود، شوک اقتصادی (کاهش سرمایه‌گذاری)، شوک جمعیتی (مهاجرت نخبگان). این همان اتفاقی است که در انتقال پایتخت‌های تک‌مرکزی در تاریخ تکرار می‌شود.

یعنی در صورت تغییر پایتخت از تهران بجای دیگر همین اتفاقات برای تهران خواهد افتاد و ما شاهد افول تهران خواهیم بود. پس الگوی دو پایتختی هخامنشی بهتر از الگوی تغییر پایتخت صفوی است. ‌مدل هخامنشی «بهتر» بود، چرا؟ چون شهرها دارای کارکرد بودند و یک شهر «همه‌چیز» امپراتوری هخامنشی نبود. این باعث ثبات سیاسی و اقتصادی شهرها می‌شد.

در صفویه اما پایتخت، مرکز همه امور بود و کاهش نسبی توسعه در شهر قبلی را به‌دنبال داشت. دو پایتختی هخامنشی کاهش آسیب‌پذیری را باعث می‌شد. چندپایتختی باعث شد اگر یک شهر سقوط کند (مثل بابل یا شوش)، کل امپراتوری فلج نشود. اما صفویان، اگر اصفهان سقوط می‌کرد (که سقوط هم کرد، در حمله محمود و اشرف افغان و غلجایی‌ها)، کشور یک‌باره فرو پاشید تا نادرشاهی آمد و ایران را از دست غلجایی‌ها نجات داد.

مدل هخامنشی پایداری بلندمدت را به‌دنبال داشت. مدل هخامنشی بیش از ۲۲۰ سال دوام آورد. مدل صفوی در اصفهان فقط ۱۱۰ سال دوام آورد و به‌دلیل تمرکز زیاد به‌راحتی فرو ریخت. جلوگیری از افول شهرهای قدیمی در هخامنشیان رخ داد. شوش پس از کاهش نقش سیاسی همچنان مرکز فرهنگی و اقتصادی بود. بابل در تمام دوران هخامنشی رونق داشت. اما در صفویان قزوین دچار کاهش اهمیت شد. اصفهان به‌صورت تک‌قطبی توسعه یافت و قزوین  تا حدی از یاد رفت.

بنابراین دو پایتختی در ایران سابقه تاریخی و تمدنی دارد، البته آشوری‌ها، بابلی‌ها و مصری‌ها نیز اقامتگاه‌های فصلی داشتند (نه لزوماً دو پایتخت رسمی). اما می‌توان ایران هخامنشی را یکی از نخستین و پیشگام‌ترین نمونه‌های نظام دو پایتختی در جهان دانست.

منبع: عصر ایران
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 1
  • ناشناس

    کل پایتخت سیاسی و دولتی و نظامی و مجلس و قوه قضائیه رو ببرید جنوب شرق کشور ، تهران به‌خاطر جمعیت و آلودگی در حال انفجار است