میشود شاد بود، میشود خندید، حتی در این جمع فشرده و این سالن تاریک. جایی که طاها با آن قد رشید روی سن ایستاده،…
مدام میگفت: «رامی، رامی» و چنان با ذوق از رامی حرف میزد که کمکم با رامی آشنا شدم. عصرها، در آن دفتر خیابان ولیعصر…