شهرک های حاشیه شهر
  • چشمانم را که باز کردم روی تخت بیمارستان افتاده بودم. دختر 17 ساله ام که مرا از مرگ حتمی نجات داده بود کنار تختم اشک میریخت با خودم گفتم کاش زمان متوقف می شد و من چهره گریان دخترم را نمی دیدم آن جا بود که تصمیم گرفتم ...