تهران سال ۱۲۹۲ قمری ، شبی سرد و ساکت در کوچههای خاکی پایتخت قاجار. در عمارتی ساده اما پر از کتاب، مردی میانسال با عینکهای گرد و قلمی در دست، زیر نور لرزان شمع، وقایع روز را با دقت مینویسد. او محمدحسن خان اعتمادالسلطنه است، مردی که نه تنها قلمش تاریخ قاجار را ثبت کرد، بلکه سایهی سنگین گذشتهاش – پدری که قاتل امیرکبیر بود – بر زندگی و کارش سنگینی میکند.
هژبر یزدانی تا پیش از دهه ۱۳۵۰ شمسی، موقعیت اجتماعی و اقتصادی برجستهای نداشت. در اوایل دهه پنجاه با بهرهگیری از شکافهای موجود در نظام بانکی کشور، رانتهای بانکی و اعتبارات و وامهای کلان خصوصاً از بانک ملی ایران و بانک صادرات ایران و خرید سهام شرکتها و کارخانجات گوناگون، صاحب ثروتی افسانهای گردید.
فیروز میرزا نصرتالدوله، یا به اختصار نصرتالدوله فیروز این شاهزاده قاجاری، متولد ۱۲۶۴ شمسی در تهران، نه تنها یکی از آخرین بازماندگان خاندان سلطنتی قاجار بود، بلکه پلی بود میان دو دوران پرتلاطم: افول قاجارها و صعود رضاشاه پهلوی.
انتقادات اخیر رئیس مجلس از حسن روحانی در دفاع از روسها، موضوع مواضع روسیه در دوران مشروطه و حمله به مجلس شورای ملی را دوباره داغ کرده است. به همین بهانه به سراغ روایتی از اتفاقات آن روزگار رفتهایم.
تصور کنید سال 1715 میلادی است، زمستان سرد پاریس زیر پای اسبهای عرقریزان تکان میخورد. ساعت 11 صبح، 19 فوریه، دروازههای باشکوه کاخ ورسای باز میشود و کاروانی شرقی، همچون تصویری وهمی از هزار و یک شب، وارد میگردد. در رأس آن، مردی میانسال با ریش سیاه بلند و جامهای از ابریشم طلاکوب ایرانی، سوار بر اسبی سفید، قدم به عرصه میگذارد. او محمدرضا بیگ است،
سرهنگ محمود پولادین در دوران تاریخ پرتلاطم ایران اوایل قرن بیستم و در مقعطی که امپراتوری قاجار در حال فروپاشی بود و بادهای تغییر از هر سو میوزید، ظهور کرد. او نه تنها یک افسر نظامی بود، بلکه نمادی از آرمانهای آزادیخواهی، شجاعت در میدان جنگ، و در نهایت، قربانی توطئههای درباری و سوءظنهای دیکتاتوری نوپا.
امیرمختار کریمپور شیرازی، روزنامهنگار، شاعر و فعال سیاسی، یکی از چهرههای مطبوعاتی ایران در دهههای 1320 و 1330 شمسی بود که با قلم تیز و بیپروایش در روزنامه «شورش» به دفاع از نهضت ملی شدن صنعت نفت و دکتر محمد مصدق پرداخت.
در بین نوادگان فتحعلی شاه قاجار شاهزادهای بود که قلمش را نه برای ستایش جنگها و فتوحات، بلکه برای توصیف عطر برنج دمکرده و طعم خورشهای خانگی برمیداشت.
در قرن پنجم میلادی، زمانی که امپراتوریهای بزرگ جهان باستان در حال لرزیدن بودند، دو نیروی عظیم با یکدیگر برخورد کردند: آتیلا، رهبر ترسناک هونها که به “بلای خدا” معروف بود، و یزدگرد دوم، شاهنشاه ساسانی که امپراتوری ایران را با دستانی آهنین اداره میکرد.
نارامسین، نوهی سارگون اکدی و یکی از مهمترین کشورگشایان تاریخ باستان، با پادشاه عیلام وارد پیمانی رسمی و مذهبی میشود.