پرستو صالحی در این برنامه یوتیوبی، چگونه عشق را به لجن میکشد؟
پنج دختر کنار استخر صف کشیدهاند و در هر مرحله، یکی از پنج پسر بهتنهایی وارد صحنه میشود. هنگام ورود، تنها اطلاعات محدودی درباره او اعلام میشود؛ نام، سن، محل زندگی و شغل. کنار این اطلاعات حداقلی، تنها چیزی که در دسترس افراد قرار میگیرد، ظاهر و حس لحظهای اولین برخورد است.

در ادامه، دخترها باید در همان لحظه تصمیم بگیرند که آیا مایلاند با این پسر زوج شوند یا نه. مجری برنامه، پرستو صالحی سعی میکند با جملات کلیشهای مانند «بالاخره انتخاب کردن به دخترها رسید» یا «انتخاب نکنی، انتخاب میشی!» فضای هیجانی ایجاد کند و آنها را به واکنش وادارد. گاهی این تحریکات مؤثر واقع میشود و گاهی هم نه. اگر هیچکدام از دخترها پسری را انتخاب نکنند، نوبت به خود او میرسد تا یکی از دخترهایی را که هنوز بدون زوج مانده است، برگزیند.
این صحنه، آغاز مسابقهای است با هدف پیدا کردن یک زوج عاشق که از هر نظر با یکدیگر جورند. اما مخاطب اشتباه میکند اگر تصور کند این برنامه کمکی به ازدواج است؛ چراکه اینجا درباره هر چیزی صحبت میشود جز خودِ ازدواج!
در دورانی که جامعه ایران با چالشهای پیچیدهای در مسیر ازدواج جوانان روبهرو است، از بحران اقتصادی تا سردرگمیهای فرهنگی، هر تلاشی برای تسهیل و سالمسازی مسیر ازدواج ارزشمند بهنظر میرسد. اما در همین فضا، برخی محصولات رسانهای از آنسوی مرزها، نهتنها کمکی به حل این مسائل نمیکنند، بلکه با چاشنی سرگرمی و جذابیتهای بصری، ارزشهای بنیادین خانواده، رابطه و عشق را به بازی میگیرند. برنامه «عشق ابدی» که در یوتیوب با اجرای پرستو صالحی منتشر میشود، یکی از همین نمونههاست.
تأثیر این برنامه به شکلی خاموش اما عمیق و مخرب در ذهن مخاطب نفوذ میکند. برنامه ساختاری ساده و سطحی دارد. در ظاهر، با یک فرمول ساده «انتخاب و انتخاب شدن» روبهرو هستیم؛ اما در واقع، این مدل نهتنها فاقد هرگونه عمق روانی، فرهنگی یا انسانی است، بلکه روابط را به یک مسابقه سطحی و بصری کاهش داده است. زوجها صرفاً بر اساس قضاوتی لحظهای و ظاهر بیرونی شکل میگیرند؛ نه بر پایه شناخت، درک متقابل یا همفکری.
در این ساختار تصنعی، همهچیز وارونه شده است. برخلاف جریان طبیعی و تاریخی روابط انسانی که در آن شناخت، گفتوگو و تدریج نقش دارند، اینجا دخترها در صف ایستادهاند تا در جایگاه «انتخابگر» ظاهر شوند و پسرها یکییکی وارد میشوند تا در معرض قضاوت آنها قرار گیرند. این وارونگی نهتنها با منطق روانشناسی انسانی در تضاد است، بلکه نشانهای از تلاشی آگاهانه برای جابهجا کردن جایگاه زن و مرد در روابط اجتماعی است.
در این فرایند، خبری از گفتوگو یا تلاش برای شناخت نیست. تنها چیزی که اهمیت دارد، ظاهر، جذابیت و تأثیر اولیه است. انگار رابطه انسانی به صحنهای برای جلب توجه و رقابت جنسی تقلیل یافته؛ نه چیزی برآمده از احترام متقابل یا فهم عمیق. از همان ابتدا، رابطهای که شکل میگیرد بر پایه فاکتورهایی کاملاً سطحی مثل ظاهر و عنوان شغلی بنا شده است. انتخابها یکی پس از دیگری، پوچتر و صوریتر میشوند.
شاید «عشق ابدی» بخواهد خود را بازتابی از روابط مدرن جوانان جا بزند، اما آنچه واقعاً ترویج میکند چیزی جز ابتذال در نگاه به انسان و فروکاستن رابطه به یک رقابت کممایه و نازل نیست.
ابتذال در پوششِ عشق
برنامه «عشق ابدی» شاید در ظاهر بخواهد بستری برای آشنایی و گفتوگو میان جوانان فراهم کند، اما درواقع چیزی جز ابتذال پوشیده در رنگ و لعاب نمایشی نیست. فضای برنامه بیش از آنکه بستری برای گفتوگوی واقعی و عمیق میان افراد باشد، به رقابتی برای بهتر دیدهشدن و جلب نظر تبدیل شده است.
مکالمات سرد، سطحی و گفتوگوهایی بیروح و از پیشطراحیشده است که هیچ عمق یا شناختی به همراه ندارد. پرسشهای محدود به ظاهر، سبک صحبت کردن، یا چند علاقه دمدستی. در نهایت، چیزی که باقی میماند، نه شناخت، که قضاوتی سطحی بر اساس ظاهر افراد است. در این مکالمات که با اسم عشق انجام میشود، هیچ اشارهای به خواستههای عمیق، اهداف مشترک یا شناخت روانی از طرف مقابل نمیشود. مهمترین عاملی که افراد را کنار همدیگر جمع کرده و بهنوعی باعث شده شرکتکنندهها همدیگر را تحمل کنند، در وعده جایزه ۳۰ هزار دلاری خلاصه میشود. اما آیا واقعاً این انگیزه کافی است تا دو انسان در کنار یکدیگر باقی بمانند؟
دور افتادن از واقعیت جامعه
فارغ از ابتذال برنامه که شرح آن رفت؛ بیاید از منظر دیگر هم به برنامه نگاه کنیم؛ وقتی چند دختر و پسر در یک برنامه تلویزیونی گردهم میآیند، انتظار میرود که هرکدام نماینده و بازتابدهنده طیفهای مختلف فکری، فرهنگی یا اجتماعی باشند تا مخاطب امکان همذاتپنداری پیدا کند. اما در «عشق ابدی» ما با مجموعهای از افراد مواجهیم که بیشتر شبیه ویترین یک لباسفروشی عجیب و غریب هستند تا نمونهای از جوانان واقعی جامعه. چند درصد از جوانان ایرانی با آن ظاهر، با آن تیپ، با آن پیرسینگها و با آن سبک حرفزدن در خیابانها دیده میشوند؟ چرا کسانی انتخاب شدهاند که بیشتر مصرفکننده سبک زندگی اینستاگرامیاند تا نماینده زیست روزمره مردم؟ حتی اگر خواستهاند تنوع نسلی را در نظر بگیرند، نهایتاً به تفاوت سن متولدان دهههای ۶۰، ۷۰ و ۸۰ بسنده کردهاند؛ بیآنکه هیچ تنوعی در نگرش، طبقه اجتماعی، یا نوع نگاه به زندگی و رابطه دیده شود.
فقدان اخلاق و تعهد
ضعفهای برنامه «عشق ابدی» فقط به فرم و ساختار آن محدود نمیشود؛ بلکه در دل اجرا هم شاهد نقض اصول اخلاقی و انسانی هستیم. این برنامه نهتنها توان پرداختن به مفاهیم عمیق در روابط انسانی را ندارد، بلکه حتی از رعایت ابتداییترین مرزهای اخلاقی نیز عاجز است. در فضای حاکم بر برنامه، چیزی بهنام «تعهد» عملاً بیمعناست.
شاید به زبان گفته نشود، اما وقتی شرکتکنندگان جلوی دوربین و با خنده، آزادانه درباره تعویض پارتنر حرف میزنند، چه پیامی به مخاطب منتقل میشود جز اینکه رابطه انسانی مثل یک انتخاب دمدستی است که هر لحظه میتوان آن را عوض کرد؟ در پایان قسمت دوم، برخی از شرکتکنندگان با لحنی شوخیآمیز گفتند: «اگر با فلانی نبودم، با یکی دیگه از این جمع دوست داشتم باشم.» چنین جملاتی که در ظاهر بیاهمیت بهنظر میرسند، عملاً پایههای تعهد، احترام و مسئولیتپذیری را سست میکنند. وقتی این نوع نگاه سطحی و مصرفگرایانه به رابطه مدام در رسانه تکرار میشود، بهتدریج برای مخاطب هم به الگو تبدیل میشود؛ الگویی که در آن، رابطه انسانی چیزی نیست جز تجربهای موقت و قابل جایگزینی.
حتی گفتوگوهایی که میان افراد شکل میگیرد، آنقدر سطحی و بیمایه است که بیشتر به شوخی مسخره شبیهاند تا مکالمهای جدی برای شناخت. در بسیاری از لحظات، شرکتکنندگان جملاتی را به زبان میآورند که از هیچ حد و مرزی پیروی نمیکند. گویی نه حرمت فرد مقابل، نه حضور دوربین و نه شأن مخاطب برایشان اهمیتی دارد. نتیجه، فضایی است که در آن احترام، شوخی گرفته میشود و حرمت انسان، قربانی جذابیت نمایشی میشود.
پرستو صالحی انتخابی بدون صلاحیت، فقط برای جلب توجه
تا اینجای بحث بیشتر تمرکزمان بر شرکتکنندههای «عشق ابدی» بود، اما واقعاً میتوان از آنها انتظار رفتار سنجیده یا انسانیتری داشت وقتی خود مجری برنامه پرستو صالحی است؟ سؤال اصلی اینجاست: او دقیقاً با چه صلاحیت فرهنگی، علمی یا تخصصی آمده تا در یکی از حساسترین مسائل زندگی، یعنی انتخاب شریک عاطفی، نقش راهنما ایفا کند؟ نه روانشناس است، نه کارشناس خانواده، نه تجربهای در آموزش یا حوزه سبک زندگی دارد. تنها پشتوانهاش، حضور پررنگ در اینستاگرام و سابقه ایفای چند نقش فراموششده در تلویزیون قبل از مهاجرتش است.
انتخاب پرستو صالحی دقیقاً همانجایی است که ابتذال برنامه خودش را بهروشنی نشان میدهد؛ مجریای که نه بر پایه تخصص، تجربه یا اعتبار، بلکه صرفاً با تکیه بر جنجال و دنبالکنندههای مجازی وارد این جایگاه شده. وقتی فردی که بیشتر بهخاطر حاشیههای رسانهای شناخته میشود، قرار است نقش الگوی اخلاقی و راهنما در یکی از مهمترین تصمیمهای زندگی جوانان را ایفا کند، دیگر نمیتوان انتظار برنامهای با عمق، جدیت یا مسئولیتپذیری داشت. حتی بدون ورود به جزئیات زندگی شخصی او، روشن است که چنین انتخابی باید در پایینترین اولویتها قرار میگرفت.
این انتخاب سطحی، نهتنها خودش بخشی از ابتذال پنهان رسانهای است، بلکه حتی سطح انتخاب شرکتکنندهها را هم توضیح میدهد. طبیعی است که شرکتکننده برنامه، معیارش از موفقیت، شکرگزاری چندصد نفره فالوورهای سحرخیزش است، پس نمیتوان از چنین افرادی انتظار داشت که افرادی سالم برای یک رابطه انسانی باشند. حالا باید دید، انتهای این برنامه، چه کسانی به عنوان عاشقان ابدی انتخاب میشوند و آنجاست که باید برای عشق، گریه کرد.
عزیزم دزدها و دروغگوها مشغول کارند تا تا جیب این مملکت ننه مرده را غارت کنند.
اینستا و مجازی اخلاقیاتو داره نابود میکنه
خودت نشستی ریز به ریز برنامه را تماشا کردی و حالا داری برای ما پیفپیف میکنی؟ برو خودتی