حکایتِ همچنان باقیِ نژادپرستی؛

نگاهی به «بلکککلنزمن» فیلم منتخب جشنواره کن و مراسم اسکار

در جشنواره کن این فیلم جایزه بزرگ را برد که پس از نخل طلا معتبرترین جایزه این جشنواره است. در مراسم اسکار 2019 هم توانست جایزه بهترین فیلم اقتباسی را از آن خود کند.

نگاهی به «بلکککلنزمن» فیلم منتخب جشنواره کن و مراسم اسکار

احسان رحیم‌زاده : «اسپایک لی» با فیلم «بلکککلنزمن» هم در هفتاد و یکمین جشنواره فیلم کن توانست نظر مثبت هیات داوران را به سمت اثرش جلب کند و هم در مراسم اسکار 2019 یکی از جایزه‌های مهم را به خانه برد. در جشنواره کن این فیلم جایزه بزرگ را برد که پس از نخل طلا معتبرترین جایزه این جشنواره است. در مراسم اسکار 2019 هم توانست جایزه بهترین فیلم اقتباسی را از آن خود کند.

نکته کنجکاوی‌برانگیز فیلم پرداختن به یک موضوع قدیمی یعنی تبعیض نژادی علیه سیاهپوستان و ارتباط ‌دادن آن با مسایل روز جامعه آمریکاست. موضع‌گیری خونسردانه ترامپ پس از وقایع تظاهرات شهر شارلوت ویل نشان داد که حکایت نژادپرستی در کشور آمریکا همچنان باقی است و قرار نیست پرونده‌اش به این زودی‌ها بسته شود.

دیگر نکته جالب فیلم این است که «اسپایک لی» برای نقش اصلی به سراغ «جان دیوید واشنگتن» پسر دنزل واشنگتن رفته است. او پیش از این با پدر این بازیگر در چهار فیلم دیگر همکاری کرده‌است.

*انگیزه‌های شخصی و اجتماعی افسر سیاهپوست

فیلم «بلکککلنزمن»روایتگر داستان واقعی یک افسر پلیس آمریکایی سیاه‌پوست در دهه ۱۹۷۰ میلادی به نام ران استالورث است که توانست با کمک همکار سفیدپوستش به گروه نژادپرست «کو کلاکس کلان» آمریکا نفوذ کند. تلاش و کوشش ران استالورث (با بازی جان دیوید واشنگتن) در جهت انجام ماموریت از آنجا که دارای پشتوانه منطقی و انگیزشی است باورپذیر به نظر می‌رسد. این کارآگاه مخفی برای نفوذ در دل یک گروه تروریستی چند انگیزه مهم دارد. اول این‌که او تازه استخدام شده و می‌خواهد لیاقت و شایستگی‌اش را به عنوان اولین افسر سیاهپوست منطقه به اثبات برساند. در سکانس‌های آغازین فیلم می‌بینیم که «ران» علاقه‌ای به کارهای روتین اداری ندارد و جستجو در میان پرونده‌ها برایش کاری خسته‌کننده محسوب می‌شود. او دوست دارد به عنوان یک نظامی تازه استخدام‌شده نشان دهد که از عهده کارهای سخت برمی‌آید. ران خودش تبعیض نژادی و ظلم علیه سیاهان را با گوشت و پوست و استخوان لمس کرده و همین مساله انگیزه‌اش را برای مبارزه با جنبش‌های نژادپرستانه بیشتر می‌کند. علاوه بر این «ران» رابطه عاطفی و عاشقانه‌ای با پاتریس (دختر سیاهپوست) برقرار کرده و همین نکته باعث شده برای خنثی کردن عملیات تروریستی از جان و دل مایه بگذارد. او در سکانسی که خودش را به محل بمب‌گذاری می‌رساند به پاتریس به چشم یک هموطن، دوست، معشوقه و هم‌نژاد نگاه می‌کند. مجموعه این دلایل باعث شده که ماوریت مخفیانه «ران» برای مخاطب هم اهمیت دراماتیک بالایی داشته باشد.

*آگاهی‌بخشی به جای تاثیرگذاری حسی

اسپایک لی در فیلم جدیدش تصمیم گرفته آگاهی‌بخشی را جایگزین تاثیرگذاری حسی کند. او در بیشتر سکانس‌ها به دنبال این است که اطلاعات مخاطب درباره موضوع «تبعیض نژادی در آمریکا» را افزایش دهد. فیلم برای مخاطبی که در آن فضا زندگی کرده، جز یادآوری خاطرات چیز دندان‌گیری ندارد. ولی مخاطب جهانی پس از تماشای فیلم با مجموعه‌ای از مناسبات و رفتارهای تبعیض‌آمیز آشنا خواهد شد.

کارگردان سراغ شخصیت‌ها و اتفاقاتی برآمده از یک ماجرای واقعی رفته و جنبه مستندگونه فیلمش را تقویت کرده‌است. او ابتدا فضای گروه نژادپرستانه کلان و اعضایش را معرفی می‌کند و سپس نشان می‌دهد که آنها چه اصول و اعتقاداتی دارند. آیین‌هایی چون راهپیمایی گروه کلان با لباس و کلاه سفید، روشن کردن مشعل، آتش زدن صلیب، دیدن فیلم‌های نژادپرستانه و مسخره کردن سیاهان، غسل و جشن پس از مراسم و .. در این فیلم با جزییات فراوان نمایش داده می‌شود. همچنین از جنبشی به نام پلنگ سیاه می‌گوید که از سال ۱۹۶۶ تا سال ۱۹۷۶ برای دفاع از حقوق سیاه پوستان آمریکا شکل گرفته است. دشمنی سفیدپوست‌های نژادپرست با سیاهان حتی در کلمات و جملات آنها هم قابل ردیابی است. مثلا چندین بار می‌شنویم که در پایان مکالمات تلفنی «دوک»، یکی از رهبران جنبش کلان گفته می‌شود: «خدا نگهدار آمریکای سفید باشد».

فیلم «مردان سیاه کلان» بیشتر زمانش را صرف معرفی فضای تبعیض آمیز آمریکا در دهه هفتاد می‌کند و با یک مقدمه طولانی به سراغ اتفاق اصلی فیلم می‌رود. این مقدمه‌چینی اگر زمان محدودتری داشت، روایت فیلم ریتم بهتری پیدا می‌کرد. البته مشخص است که اسپایک‌لی تعمدا روی معرفی برخی آدم‌ها و رویدادهای فرعی تمرکز کرده تا کفه اطلاع‌رسانی فیلم سنگین‌تر شود. فیلمنامه‌نویس سکانس‌های طولانی سخنرانی و توصیف موقعیت را جایگزین گره‌گشایی و گره‌افکنی کرده و در برخی لحظات از قصه‌گویی غافل شده است. به عنوان مثال در سکانس‌های پایانی جایی که رهبر جنبش سیاهان در یک مراسم، درباره مظلومیت یکی از شهروندان به قتل‌رسیده (جسی واشنگتن) صحبت می‌کند بسیار طولانی و خسته‌کننده است. این کارگردان در فیلم «مالکوم ایکس» بیش از «مردان سیاه کلان» به ماهیت سینما و عناصر آن همچون ایجاد تعلیق، شخصیت‌پردازی و فضاسازی توجه کرد و به همین دلیل توانست تاثیر عمیق‌تری بر روی مخاطب بگذارد.

فیلم «مردان سیاه کلان» از لحنی طنزآمیز بهره می‌برد. روایت فیلم می‌توانست فضایی جدی و ترسناک و هیجان‌انگیز را ایجاد کند. اما شخصیت‌های کاریکاتورگونه‌ای که به ویژه در گروه کلان ملاقات می‌کنیم و شوخی‌های کلامی طراحی شده، فیلم را به سمت یک درام کمدی سوق می‌دهند. ایده نفوذ یک مرد سیاهپوست در گروهی که از سیاهان منتفر هستند پتانسیل‌های بالایی برای طنز و شوخی خلق می‌کند. کارگردان در برخی لحظات از این پتانسیل بهره برده است. مثلا زمانی که «ران» پشت تلفن با «دوک» حرف می‌زند و پشت سر سیاهان بدگویی می‌کند.

*قربانیان تروریسم و نژادپرستی

در آغاز فیلم با این جمله مواجه می‌شویم: «این یک داستان واقعی است، یک داستان کثیف واقعی». از همین جمله کوتاه می‌توان درونمایه اثر را تشخیص داد. کارگردانی که خودش از تبعیض نژادی رنج می‌برد، در این فیلم آشکارا از شخصیت‌ها و گروه‌های سیاهپوست حمایت می‌کند. مخاطب با یک شخصیت سیاهپوست وارد قصه می‌شود و دوست دارد که این قهرمان در نهایت به پیروزی برسد. بیشتر شخصیت‌های سفید در جایگاه ضدقهرمان قرار گرفته‌ و به گونه‌ای طراحی شده‌اند که همدلی‌برانگیز نیستند. در بین سفیدپوستان فلیپ (با بازی آدام درایو) تنها آدم خوب و موجه قصه است. او احتمالا به این خاطر که در روند مبارزه علیه نژادپرستی به کمک یک سیاهپوست می‌آید، مثبت و مهربان بازنمایی شده است. در پایان فیلم افسران سفیدپوستی را می‌بینیم که به «ران» مشکوک می‌شوند. بر روی خودروی این دو پلیس شعارهای نژادپرستانه به نفع سفیدپوستان نوشته شده است. همچنین به این نکته اشاره می‌شود که دو نفر از گروه «کلن» وابسته به ارتش هستند و به مواد منفجره دسترسی دارند.

همچنین دستور رییس «ران» مبنی بر استراحت دادن به او و توقف پرونده نشان می‌دهد که مجموعه حاکمیت در دهه هفتاد خودشان تا حدودی گرفتار تفکرات نژادپرستانه علیه سیاهان بوده‌اند. اسپایک لی در این فیلم به نقد شخصیت‌ها و تفکراتشان نمی‌پردازد. بلکه جامعه‌ و حکومتی را زیر تیغ نقد می‌برد که در مقطعی از زمان میل و اراده‌ای برای از بین بردن تبعیض‌های نژادی علیه سیاهان ندارد. او با گنجاندن سکانس‌های تظاهرات شهر شارلوت ویل و سخنرانی ترامپ هشدار می‌دهد که رویه غلط دهه هفتاد آمریکا همچنان برقرار است و تغییر چندانی در آن به وجود نیامده. در آن اتفاق یکی از هواداران نئونازی‌ها با خودرو به صف تظاهرکنندگان ضد نژادپرستی حمله کرد و باعث مرگ یک نفر و زخمی شدن ده‌ها نفر شد. ترامپ رییس جمهور آمریکا از محکوم کردن مستقیم این حادثه طفره رفت و همین موضع‌گیری خنثی مخالفت‌های زیادی را برانگیخت.

پایان‌بندی اخلاقی فیلم از یک طرف بیانگر پیروزی پلیس سیاهپوست است و از طرف دیگر دشواری مسیر مبارزه با نژادپرستی را نمایان می‌سازد. پاتریس از یک حمله تروریستی نجات پیدا می‌کند و نژادپرستانی که در پی ترور و اعمال خشونت هستنند خودشان قربانی تروریسم می‌شوند. در تصاویر مستند عکس این اتفاق رخ می‌دهد و مخالفان نژادپرستی جان به جان‌آفرین تسلیم می‌کنند. فیلمساز تاکید می‌کند که نجات شخصیت مثبت و مرگ کاراکتر منفی پایان راه نیست. تصاویر پایانی به مخاطب نشان می‌دهد اگرچه شعله اختلافات طرفین دعوا اندکی فروکش کرده؛ اما این آتش همچنان روشن است و دارد عده‌ای را می‌سوزاند.

22

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها