گفتوگو با کسی که هم ساواک را منحل و هم اولین انتخابات بعد از انقلاب را برگزار کرده؛/ تکرار
صباغیان: در اولین انتخابات مجلس تقلب شد/ قطبزاده نمیگذاشت مردم مهندس بازرگان را بشناسند/ از انحلال دستگاههای زمان شاه پشیمان نیستم/ مجاهدین میگفتند آرای رجوی، رجایی خوانده شده
اولین وزیر کشور پس از انقلاب میگوید که در اولین انتخابات مجلس شورای اسلامی تقلب شده است.
مریم محمدپور- معاون دولت موقت در امور انتقالی بود و به سبب شغلی که در روزهای ابتدایی پس از انقلاب به او محول شده بود، ساواک، وزارت دربار، حزب رستاخیز و چند نهاد دیگر را منحل کرد. هاشم صباغیان که از اعضای نهضت آزادی است. اعضای این نهضت در روزهای اول انقلاب نقش موثری داشتند. با صباغیان که هم جزو کمیته استقبال از حضرت امام بود و هم وزیر کشور دولت موقت درباره آنچه در روزهای ابتدایی پس از انقلاب گذشت، گفتوگو کردیم. در بخش اول این گفتوگو که پیشتر منتشر شد صباغیان میگوید چرا خلخالی میخواست امام را سوار یک بنز کند؟ و اسلحههای لبنانی چطور به دست انقلابیهای ایران رسید؟ ( اینجا بخوانید). در بخش دوم گفتگو درباره روند انحلال چند نهاد دوران پهلوی و برگزاری اولین انتخابات در کشور پس از پیروزی انقلاب سخن گفتیم. مشروح گفتوگو با هاشم صباغیان را میتوانید هم در ادامه بخوانید و هم تماشا کنید:
آقای صباغیان، معاون انتقال نخستوزیری بودید و برخی سازمانهای دوران پهلوی را شما منحل کردید، میخواهم از آنها نام ببرید.
بله. من معاون انتقال بودم و سختترین کار در مقابل سایرین بود. آقای مهندس بازرگان سه معاون دیگر هم داشتند اما من سختترین کار را داشتم. شب و روز همانجا بودم و حتا به منزل نمیرفتم. همانجا یک تخت گذاشته بودم و معاونهای دیگر همینکار را کرده بودند. سه چهار ساعت میخوابیدیم و وقتی بیدار میشدیم دوباره کار را آغاز میکردیم. طوری که وقتی به آقا گزارش دادیم که وضعیت اینگونه است، آقا گفتند مطالب خود را به مردم هم بگویید. آقای قطبزاده رئیس صداوسیما خیلی با دولت موقت موافق نبود چون حدس میزد آقای بازرگان کاندیدای ریاستجمهوری شود و ایشان هم میخواست کاندیدا شود و نمیخواست برای مردم شناخته شده شود.
چون من با آقای قطب زاده از قبل پیروزی انقلاب و در زمان مبارزات آشنا بودم و با اسم کوچک همدیگر را صدا میزدیم حرف مرا قبول کرد. من در مصاحبهای صحبت کردم. بعدا که آمدم منزل خانم گفتند تا تلویزیون شما را نشان داد یکی از دخترانم دویده و شیشه تلویزیون را بغل کرده و بوسیده است. چون ما یک ماه بود یکدیگر را ندیده بودیم. اینقدر کار ما فشرده بود. ما ماموریت داشتیم اداراتی که زاید است منحل کنیم و کارمندانی که نقشی نداشتند را به سایر وزارتخانهها معرفی کنم. یک کارمند ساده یا ماشیننویس که نباید آسیبی میدید.
آقای قطبزاده رئیس صداوسیما خیلی با دولت موقت موافق نبود چون حدس میزد آقای بازرگان کاندیدای ریاستجمهوری شود و ایشان هم میخواست کاندیدا شود و نمیخواست بازرگان برای مردم شناخته شده شود
دستگاههایی که منحل شدند را نام ببرم متوجه حجم کار میشوید. یکی از آنها وزارت دربار بود. وزارت دربار با آن همه عظمت و وسعت و بیمارستان که داشت را باید منحل میکردیم که کردیم. دیگری حزب رستاخیز بود. جای دیگر بازرسی ویژه شاهنشاهی بود در آن چه یلهایی بودند. ساختمانهایش اینها را گرفتیم و مورد استفاده دیگر قرار دادیم.
ساواک را هم منحل کردید...
ساواک را هم همینطور. البته ساواک خود به خود منحل شده بود اما ساختمانهای متعددی که داشت و دستگاههای گیرنده و فرستندهای که داشتند را جمع کردیم.
این دستگاهها چقدر نیرو داشتند؟
نیروی زیاد. ما وقتی اعلامیه کردیم، نیروهای زیادی آمدند.
معیار قضاوت شما چه بود که یک نفر که نگاه میدارید فردا به شما خیانت نکند.
اینها را به خدا توکل کردیم. نمیتوانستیم کاری کنیم. غیب را هم نمیتوانستیم بخوانیم. میگفتیم این فرد تنها یک ماشیننویس است و خانواده دارد و نباید سرگردان شود و خانوادهاش بیسرپرست شوند. در هیات دولت میرفتیم و سوال میکردیم کدام وزارتخانه به ماشیننویس نیاز دارد و او منتقل میشد به یک وزراتخانه دگیر. کارمندهای شناخته شده و مسئولان و مدیران کل یا قایم شده یا رفته بودند.
درباره چگونگی انحلال از جایی الگو گرفته بودید یا چند جوان انقلابی دور هم مینشستید، فکر میکردید و به شیوه ای میرسیدید؟
خیر، سابقه ای نداشتیم که الگو بگیریم. خودمان تشخیص میدادیم که چیزهای مفید را حفظ کنیم و چیزهای زائد را حذف کنیم. یکی از موارد کاخ سعدآباد بود. در سعدآباد چندین کاخ بود که یکی از آنها مخصوص شاه بود. داخلش که شدیم عجیب بود. جالب است بگویم چند گاوصندوق فلزی آنجا بود. ما هم کلید یا رمزش را نداشتیم. دستگاه موتورجوش آوردیم و آنها را باز کردیم. داخلش مقداری پول بود اما جالب بود که تعداد زیادی حلقه انگشتر بود که نگین رویش نبود و نشان میداد این حلقهها، انگشترهای گرانقمیت دربار بوده و نگینهای رویش را برداشته بودند چراکه آنها فضایی نمیگرفت و حلقهها فضا میگرفت. ما حلقه را تحویل خزانه دادیم.
آقای دکتر باهنر و آیت الله موسوی اردبیلی شبها میآمدند به نخست وزیری و با هم اولین قانون انتخابات پس از انقلاب را نوشتیم. شرایط خیلی خاصی نگذاشتیم. شرایط ما این بود که کاندیدا سابقه عضویت در ساواک، حزب رستاخیز و... نداشته باشد و همچنین از نظر دادگستری پرونده خاصی نداشته باشد. سن را هم 16 سال تعیین کردیم
وقتی شاه و فرح ایران را ترک میکنند خبرنگارهایی را برای بازدید میآورند تا به آنها نشان دهند خانه متعلق به کسانی است که رفته اند تا برگردند. شما هم که رفتید همین فضا را دیدید؟ تصورتان این بود که رفته اند تا برگردند یا نه؟
خیر، طوری رفته بودند که احتمال برگشت آنها ضعیف بود. چون برخی قابهایی که با شاه داشتند انداخته بودند و منهدمشان کرده بودند. من از عملکردی که در کاخ باقی گذاشته بودند، احتمال برگشت را من ندیدم.
آقای صباغیان چند نهاد را نام بردید که منحل کردید، ساواک، حزب رستاخیر، وزارت دربار، بازرسی ویژه و... بعدها آیا پیش آمد که با خودتان بگویید اگر منحل نمیکردم بهتر بود؟
خیر. باید منحل میشد. دلیلی نداشت که باقی بماند. ما دربار میخواهیم چه کار که باقی بماند؟ خود دربار خیلی مفصل بود. مثلا یک بیمارستان داشت که ما بیمارستان را حفظ کردیم.
کدام بیمارستان؟
اسمش بیمارستان دربار و در نزدیکی پاستور بود. البته بعد انقلاب جمع شد و دیگر به آن صورت بیمارستان نبود.
من هیچ موقع احساس نمیکردم اینها میخواهند برگردند. ما البته مشورت میکردیم چون هر روز صبح در نخستوزیری حدود یک ساعت با مرحوم مهندس بازرگان، هر چهار معاون مینشستیم و کارها را با هم مرور میکردیم و هر کسی پیشنهادی داشت مطرح میکرد.
من از این منظر پرسیدم که یک سری ساختارها بعد انقلاب دوباره شکل گرفت. مثلا ساواک کنسل شد و بعدها وزارت اطلاعات تشکیل شد. از این منظر میپرسم پشیمان شدید یا خیر.
نه. ساختمان را که کاری نکردیم، آن را که خراب نکردیم. فقط دستگاههایی که آنجا بود و ما مشکوک بودیم که این دستگاه چیست و چه کاربردی دارد، آنها را جمع کردیم و آوردیم به نخستوزیری یک جا جمع کردیم و برخی که نیاز به آنها داشتند آنها را میبردند.
آقای صباغیان شما به همراه دو چهره انقلابی دیگر یعنی آقای دکتر باهنر و آیت الله موسوی اردبیلی اولین قانون انتخابات را بعد از انقلاب نوشتید. میخواهم بدانم چه شاخصههایی مدنظرتان بود و آن قانون چقدر به قانونی که امروز استفاده میشود شباهت دارد؟
ما وقتی وزارت کشور بودیم، موضوع انتخابات مجلس مطرح شد. در آن زمان هنوز مجلس نبود و شورای انقلاب نقش مجلس را داشت. فرمان انتخابات به نام وزیر کشور صادر میشد. فرمان انتخابات را صادر کردم. در وزارت کشور که من بودم عدهای از عواملی که موافق انقلاب و موافق ادامه کار با ما بودند را نگه داشتم. اتفاقا یکی از آنها از مسئولان انتخابات قبل بود و خیلی به ما کمک کرد. اولین چیزی که باید تهیه میکردیم قانون انتخابات بود. من رفتم و در شورای انقلاب موضوع را مطرح کردم. شورای انقلاب دکتر باهنر و آقای موسوی اردبیلی را تعیین کردند که به اتفاق من سه نفری تا قانون را تصویب کنیم و اختیار دادند که هر چه تصویب کردیم همان اجرا شود. چون برخی مصوبات را هیات دولت به شورای انقلاب میبرد تا آنجا هم تصویب شود. اما در مورد انتخابات چون عجله بود این کار را نکرد.
ما قوانین انتخابات گذشته را به وزارت کشور آوردیم. جلساتمان هم معمولا شبها تشکیل میشد چون در طول روز هم ما کار داشتیم و هم آقایان. شبها میآمدند به نخست وزیری و با هم بررسی میکردیم. شرایط خیلی خاصی نگذاشتیم. شرایط ما این بود که کاندیدا سابقه عضویت در ساواک، حزب رستاخیز و... نداشته باشد و همچنین از نظر دادگستری پرونده خاصی نداشته باشد. سن را هم 16 سال تعیین کردیم.
مجاهدین اعتراض کردند و گفتند آرای رجوی، رجایی خوانده شده. ما هم همه صندوقها را پلمب کرده و در سالن دبیرستان البرز گذاشته بودیم. نماینده معرفی کردند و آمدند. گفتیم به صورت رندوم چهار تا صندوق را انتخاب کنید، انتخاب کردند، آمدند و گذاشتند خالی کردند و آرایش را شمردیم، دیدیم نه اتفاقا درست بوده و اختلاف در حد یکی دو تا بود که طبیعی بود
هر انتخاباتی سه مرحله دارد، یکی زمان رای گیری است که شیوه رای گیری را کنترل بکنند. دوم رای خوانی است و سوم اعلام نتایج رای است. ما باید این سه مرحله به طور دقیق کنترل میکردیم. من برای رای گیری پیشنهاد کردم به جای نوشتن تمبر تهیه کنیم. چون در آن زمان میزان بیسوادی زیاد بود. هر کسی آمد کاندیداها را ببیند و یک تمبر از او روی تعرفه خودش بچسباند. مثلا ممکن است یک نفر بخواهد اصلا به روحانیون رای ندهند از روی عکس انتخاب میکند یا برعکس. با این روش تقلب نمیشد و هر کسی نظر خود را منعکس میکرد. آقایان گفتند دیروقت شده، بگذاریم برای جلسه دیگر. من در ذهن خودم گفتم وقتی میگویند برای جلسه دیگر، تصویب نمیشود، چون آقایان میبردند در حزب جمهوری اسلامی مطرح میکردند. من حدس زدم اینها وقتی مطرح کنند تصویب نمیشود. حتی با آقای دکتر قندی که وزیر پست و تلگراف بود درباره اجرایش با ایشان صحبت کردم تا مقدمات فراهم شود. بالاخره فردا که آمدند گفتند نه! همین امر باعث شد در رایگیری مقداری تقلب شد، اینطور که آدمهای بیسواد به حوزه رای گیری میآمدند، بعضی که سواد نداشتند به فرزند یا نوه خود را میاوردند تا با خود بیاورند. اما برخی کسی را نمیآوردند و به مسئول حوزه میگفتند برای ما بنویس و او هم هر کسی دلش میخواست مینوشت. این اولین تقلب در رای گیری بود. حتی ما اعلام کردیم کاندیداها میتوانند یک نفر را به عنوان ناظر خود معرفی کنند. ما برای آنها کارت صادر میکنیم و اینها میتوانند در حوزه ها نظارت داشته باشند. در این بین مجاهدین بیشتر از بقیه معرفی کردند، دقیق یادم نیست اما شاید 1200 یا 1300 نفر را معرفی کردند و ما هم کارت صادر کردیم. آنها کنترل میکردند که آدمهای موردنظر خودشان را بنویسند. به این دلیل در آن انتخابات مسعود رجوی و دیگرانی مثل موسی خیابانی رای آوردند. از این جهت انتخابات در مرحله رایگیری خیلی سلامت نبود.
این تقلب چقدر تاثیرگذار و چقدر سازماندهی شده بود؟
آماری ندارم ولی هر چه بود خالص نبود. سیستم رایخوانی اینگونه بود، مثلا 30 نفر کاندیدا بودند، 10 نفر را تعیین میکردیم و هر کدام رای سه کاندیدا را ثبت میکردند. یک نفر هم رای را میخواند، یک ناظر بر روند نگاه میکرد که اینها درست میخوانند یا نه. مثلا میگفت دکتر سامی و کسی که آرای دکتر سامی دستش بود، یک علامت میزد. یکی از کسانی که آرا را ثبت میکرد بعدها به من گفت، وقتی آرا خوانده میشد اما کسی که دست من نبود خوانده میشد، من بیکار بودم و چند تا علامت میزدم. وقتی کنترل کردیم دیدیم جمع آرا با جمع رایهای گرفته شده نمی خواند، بیشتر بود، در حالی که باید کمتر از آن میبود. مثلا اگر تهران 12 نماینده میخواست، یک نفر 8 تا مینوشت و در نهایت تعداد باید کمتر میشد. آرا را جمع کردیم و نتایج را اعلام کردیم.
طبق قانون انتخابات یک زمانی هم گذاشتیم که اگر کسی اعتراض داشت مطرح کند. مجاهدین اعتراض کردند و گفتند آرای رجوی، رجایی خوانده شده. ما هم همه صندوقها را پلمب کرده و در سالن دبیرستان البرز گذاشته بودیم. نماینده معرفی کردند و آمدند. گفتیم به صورت رندوم چهار تا صندوق را انتخاب کنید، انتخاب کردند، آمدند و گذاشتند خالی کردند و آرایش را شمردیم، دیدیم نه اتفاقا درست بوده و اختلاف در حد یکی دو تا بود که طبیعی بود.
در کسانی که رای میخواندند کسی از مجاهدین بود؟
خیر، از کمیته انتخابات آدم های مطمئن را تعیین کرده بودیم.
خاطرتان هست چه کسانی بودند؟ چهره سرشناسی بین آنها بود؟
دکتر سامی بود، یکی از اخوی های خودم بود اصغر صباغیان. بیشتر یادم نمی آید.
18