دکلمه در مورد دهه فجر (شعر + متن)

با خواندن دکلمه در مورد دهه فجر حال و هوای مراسم‌ها و گرامی‌داشت‌های این ایام را می‌توان زیبا‌تر کرد. دکلمه‌هایی که می‌توانند مروری بر خاطرات این ایام باشند و یاد و خاطرات شهدا را زنده کنند.

دکلمه در مورد دهه فجر (شعر + متن)

طی ۱۲ تا ۲۲ بهمن سال ۵۷، سید روح‌الله خمینی بعد از تبعید ۱۵ ساله به ایران برگشت و شرایط برای انقلاب اسلامی ایران مهیا شد تا به پیروزی برسد. این ایام دهه فجر نام گرفت. هر سال این ایام در مدارس و اماکن مختلف دولتی و غیردولتی جشن گرفته می‌شود و مردم این روز‌ها را گرامی می‌دارند. خواندن دکلمه‌های دهه فجر در این جشن‌ها و دورهمی‌ها فضای مراسم را متناسب با موضوع جشن می‌کند، از این رو می‌خواهیم مروری بر انواع دکلمه‌ها در مورد دهه فجر داشته باشیم.

دکلمه در مورد دهه فجر

به فن خواندن شعر یا متن به طوری که آهنگین و با شور و حرارت باشد و بتواند احساسی متناسب با موضوع نظم (شعر) یا نثر (متن) مذکور را به مخاطب القا کند، دکلمه می‌گویند. پس کاری که یک دکلماتور (کسی که چیزی را دکلمه می‌کند)، باید انجام دهد این است که یک شعر یا متنی را انتخاب کند که بتواند آن را با احساس اجرا کند. در ادامه برای شما چند شعر و متن مناسب برای دکلمه دهه فجر آورده شده است.




شعر‌های مناسب برای دکلمه در مورد دهه فجر

دیدی که دوام شب بسی کوتاه است؟
دیدی که سحر از پی شب، در راه است؟
آن عیسی ِ ما که زنده کرد، ایران را
حقا که مسیحا دم و روح الله است
~~~~~✦✦✦~~~~~
این دهه فجر است گویی نوبهار
وین همه مهراست از او یادگار
غصه‌ها رفتند و افسانه شدند
ناله‌ها فریاد مستانه شدند
در دهه فجر امتش پیروز شد
ماه بهمن ماه جان‌افروز شد
فجر گویی نوبهارزندگی.
چون چراغی در ره سازندگی
ماهمه دلداده رهبرشدیم
تا ابد او یار و ما یاورشدیم
گفته بودم قصه دارم با شما
قصه‌ای از ماه بهمن بچه‌ها
آنچه بشنیدید برآیندگان
بازگویید تا بماند همچنان
از نهضت قاطعانه روح‌الله
شد دست ستمگران ز. ایران کوتاه
با دست تهی و این همه پیروزی
لا حول و لا قوت الا بالله
فجر است و سپیده حلقه بر در زده است
روز آمده، تاج لاله بر سر زده است
با آمدن امام در کشور ما
خورشید حقیقت زافق سر زده است
برخیز که فجر انقلاب است امروز
بیگانه صفت، خانه خراب است امروز
هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد
از لطف خدا نقش بر آب است امروز

در مزار آباد شـهر نیستی / اسـتخوان زندگی پوسیده بود
مرگ وحشت با دهان اسـلحه / اسکلت‌ها را دهان بوسیده بود
دیو در تاریکی آن سال‌ها / از تن آلاله‌ها، جان می‌گرفت
خون سرخ شاهدان نوشیده بود / غنچه‌هاشان را به دندان می‌گرفت
آدمی افسـون شـیطان پلید / گوسـفندان راضی از چوپان‌شـان
گر کسی بیدار می‌شد ناگهان / کشته می‌شـد بی‌صدا یا بی‌نشان
در چنین ظلمت شب ایران زمین / ناگهان نوری درخشیدن گرفت
روح روح‌الله جان در تن دمید / ابر رحمت نیز باریدن گرفت
آمد آن آرام جان از هجرتش / گوئیا آن شب شـده صبح سـپید
مردمانش گشـته با هم متحد / نـور ایمـان در دل آن‌ها دمید
مردم بیدار گشته می‌شدند / هـم‌صـدا با رهبر بیدارگر
با غریو مشت‌های لاله‌ها / دیـو شـد از کاخ‌هایش دربه‌در
نورحق تابید در دل‌های ما / دست‌ها دست خدایی گشته بود
نار‌ها گشته اســیرنور‌ها / موسـم جشن رهایی گشته بود
سالگشت دیگری ازره رسـید / تهنیت‌ای دوسـتان، همسنگران
شادی خود را کمی قسمت کنید / سهم دارند از شـما‌ها دیگران



متون مناسب برای دکلمه دهه فجر

امـام آمـد و چون خون در رگ‌هایمان جاری شد. امـام آمـد و به‌سان نور، شب تارمان را روشنایی داد. امـام آمد و چـون روح به کالبد مرده‌مان، حیاتی دوبـاره بخشید.
امام آمد و زمستان‌مان را بهــاری جـاودانه کرد. امـام آمد و فجر آورد و در دسـتان پرنورش استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی را به ارمغان آورد.
وقتی بهمن پنجاه و هفت رسید، روز‌ها به شتاب از پی آمدند و فرصتی برای تیرگی باقی نگذاشتند؛ چنان که شب‌ها فانوس فریاد‌های «الله اکبر» بر بام سرنوشت این ملت، درخششی دو چندان یافت. هنوز بهمن به نیمه‌ی خود نرسیده بود که فرشته موعود انقلاب در آسمان خدایی کشور بال گشود و عطر کلامش جان فرزندان ملت را حیات دوباره‌ای بخشید. امام آمد و انقلاب به لبخند پیروزی دل سپرد و دهه فجر، شکوه جاودانه‌اش به رخ طاغوتیان کشید. خداوند متعال با دست‌های روح‌الله‌ی خود به یاری ما آمد. خورشید در جشنی بی‌غروب بر بام روشن جهان ایستاده بود و تولد جمهوری گل محمدی را، نظاره می‌کرد.
هلهله پیروزی در گوش خانه‌ها و خیابان‌ها پیچید و عطر گلاب و صلوات، جان عاشقان را سرمست کرد و صمیمی‌ترین فصل زندگی ما در بهمن آغاز شد و در سایه‌سار خورشیدی‌ترین مرد قرن با بارگاه تفضل و رحمت‌الهی راه یافتیم و جشن روشن آزادی را به برکت این عطیه الهی، به تماشا ایستادیم.
خوش آمدى «روح الله»!





اینک برخیزید اى شهیدان راه خدا؛ باغبان سبز عاطفه، براى دوباره روییدن دانه سرخ وجودتان، به دیدارتان آمده است. برخیزید که ذوالفقار عدالت، در دست فرزند على است! امروز، پرچم سه رنگ وطن، با نام سبز روح‌الله آغاز می‌شود و با سپیدى صبح آزادى و سرخى خون عدالت‌خواهان، درمی‌آمیزد تا بر قلّه‏‌هاى رفیع شرافت و صداقت سرزمین‌مان برافراشته شود. مبارک باد طلوع فجر، در گلزار وطن.
آن روز پرنده آهنین، حامل فرشته‏‌اى بود که بر فرودگاه چشمان منتظرانش می‌نشست و جاده‏‌ها، شاخه شاخه گل در مسیرش می‌ریختند تا باغبان بازگشته از سفر را استقبال کنند. گل‏‌ها، اشاره‌‏اى سرخ بود براى رسیدن او به بهشت زهرا؛ آنجا که جوانان عاشق، قطعه به قطعه عشق خود را با نام و تاریخ شهادت، بر مزار پاک‌شان امضا کرده بودند؛ و سرانجام، روح خدا بر بلنداى سخن خویش، اشتیاق دیدار را به اوج تماشا رساند. آن روز، زنگ اول مدرسه‌‏اى بود که استاد عشق با درس «اللّه‏ اکبر»، تمام مسیر را خلاصه می‌کرد.

اختناق، هر لحظه اتفاقى سرخ بود.

در تنگناى شب شلیک بودیم و آرزومند کلماتى فاتحانه. تقویم‏‌ها، بیهودگى را ورق می‌زدند و معصومانه‏‌ترین واژه‌‏ها، زیر یوغ ستم بودند. ناگهان، کسى فصل‏‌هاى پرتپش پیروزى را براى ما سوغات آورد و نقشه سیاه شب را با دستان عزتمند خود ریزریز کرد. خرقه‌‏اى پرشکوفه بر اندام جغرافیاى میهن پوشاند تا هزاره‏‌هاى دیگر این خاک، از فخر فجر به خود ببالند.
او هنگامى آمد که چشمان فرتوت سیه‌‏زادگان را مه گرفته بود و به یک‏باره، همه آن‌ها شفافیت خورشید را باور کردند که: «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ»
مردى آمد و با فجرنامه آزادى، حلاوتى اشراقى در کام وطن ریخت و ما را به این اطمینان رساند که تا آیه‌‏هاى پیروز خدا هست، میهن مانند هر صبح، دست‌نخورده باقى خواهد ماند.

منبع: ستاره

1980

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 1
  • ایمان
    0

    عالی

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها