محمد رضا تاجیک :
اصلاح طلبان چك سفيدامضا به روحاني دادند / وحدت در عين كثرت هيچگاه در اصلاحات پديد نيامد
محمد رضا تاجیک استاد دانشگاه و از شخصیت های منسوب به اصلاح طلبان در گفت و گویی به بیان دیگاههای خود در مورد جریان اصلاح طلبی پرداخته است.
بخش هایی از این گفت و گو در ادامه می آید :
** آيا شما گزاره آقاي حجاريان مبني بر اينکه اصلاحطلبان در هر انتخابات نبايد جنس بنجل به مردم عرضه کنند را قبول داريد؟ به بيان ديگر در شرايطي که نيروي دلسوز و کارآمد در جريان اصلاحات وجود ندارد، چه بايد کرد؟
بايد مقطع كنوني بهعنوان يك نقطه صفر فرض و دوباره از يك جايي شروع شود تا كاستيها، تقصيرها و ناكاميهاي گذشته جبران شود. جريان اصلاحطلبي نيازمند تأمل جدي است و ضرورت دارد كه در ساختارها و رويكردها بازنگري اساسي صورت بگيرد تا آيندهاي متفاوت رقم زده شود. بايد بررسي شود كه چه كارهايي انجام شده و چه كارهايي انجام نشده است و بايد تمام بحرانهاي امروز اصلاحطلبي واكاوي شود و تازمانيكه با چنين رويكردي عمل نشود، نبايد با تكيه بر پخمگانِ نخبهنما وارد ميدان انتخابات شد؛ نميتوان با اتكا به افرادي كه آبروي اصلاحات را بردهاند و فضاي سياسي را سياه كردهاند، رأي مردم را اخذ كرد.اگر قرار است كه اصلاحات در انتخابات آبرويي داشته باشد، لازم است كه از نيروهاي جوان و نخبه استفاده شود تا در اين صورت بتوان اميد داشت كه گفتمان اصلاحطلبي و نه گفتمان مبتني بر استمرار قدرت ادامه يابد. اكنون شرايطي مهيا شده كه افرادي وارد ميدان انتخابات ميشوند كه اصلاحات را در پستوهاي سياست دفن كردهاند. نبايد با چنين نيروهايي وارد بازار شد زيرا شكوه اصلاحات در ذهن مردم مخدوش ميشود. ادامه راه اصلاحات تنها با تغيير گفتمان ميسر نميشود و ضرورت دارد كه گفتمان اصلاحات با عاملان و حاملان جديد بر مردم عرضه شود؛ در غير اين صورت تغيير گفتمان تنها يك راه برونرفت تاكتيكي براي نيل به قدرت خواهد بود كه مردم آن را نخواهند پذيرفت و آبروي اصلاحات بيش از پيش در پيشگاه مردم خواهد رفت.
***يكي از موارد مورد مناقشه در جريان اصلاحطلبي پذيرش يا عدم پذيرش آیتاللههاشميرفسنجاني به عنوان يك نيروي اصلاحطلب بوده است؛ موضوعي كه علاوه بر دهههای 70 و 80 امروز نيز محل بحث قرار گرفته است؛ به نحوي كه پس از رويكارآمدن دولت اصلاحات، نيروهاي اين جريان عليه هاشمي متحد شدند و در اواخر دهه 80 او را يك نيروي مهم و تأثيرگذار دانستند و در روزگار فعلي در عين حال كه هنوز بخش مهمي از اصلاحطلبان خود را ضميمه هاشمي كردهاند اما افرادي مانند آیتاللهموسويخوئيني از مواضع پيشين هاشمي خرده میگیرند. نسبت هاشمي با اصلاحطلبان را چطور ارزيابي ميكنيد؟
پرسش شما را در دو سطح پاسخ ميدهم؛ نخست آنكه نبش قبر تاريخي در اين حوزه بهخصوص را نميپسندم. باور دارم كه جامعه امروز ايران مسائل بسيار مهمتري دارد و نخبگان سياسي بايد متوجه آنها باشند؛ مسائلي كه روح و جسم مردم ايران را آزرده كرده است. چه ضرورتي دارد به موضوعي بپردازيم كه ميتواند منشأ اختلافهاي گستردهاي در جناح اصلاحطلبي شود؟ چنين رويكردي چه فايدهاي دارد؟ دوم آنكه كمتركسي به تغيير آهسته ديدگاههاي يك جريان خاص تحت عنوان كارگزاران و شخص آقاي هاشميرفسنجاني توجه ميكند. آقاي هاشمي از فرداي انقلاب با يك صورت و سيرت خاص نقشآفريني كردند كه شايد موردپسند بسياري قرار نگرفته باشد اما بايد در نظر داشته باشيم كه او نيز مانند تمام افراد در طول تاريخ صيقل خورد و تيزيهايش گرفته شد. نيروهاي اصلاحطلب كنوني نيز در تاريخ پس از انقلاب مواضع متفاوتي داشتند؛ به نحوي كه روزگاري نزديك به تفكرات چپ بودند و در روزگار ديگري نزديك به تفكر راست. در چنين فضايي آقاي هاشمي گاهي به اصلاحات دور و گاهي نزديك ميشد. در سال 76 نيروهاي جريان اصلاحات او را يك اصولگرا ميدانستند اما در دهه 80 مواضعش را نزديك به خود فرض كردند؛ هرچند هيچگاه شخصيت آقاي هاشمي به طور كامل اصلاحطلب نبود؛ بنابراين موضوع عجيبي نيست كه منِ اصلاحطلبي اصلاحطلبان دهه 70 با منِ اصولگراي هاشمي آن دهه در تعارض و در دهه 80 در توافق باشد. اصلاحطلبان نيز دچار تغيير و تحول شدند؛ به ياد داريم كه همين نيروهاي به ظاهر دگرانديش امروزي در دهه 60 چپهاي تندرويي بودند كه در طول تاريخ انقلاب تفكراتشان تغيير كرد. به هر روي اكنون مشي باقيمانده از آقاي هاشمي و حزب كارگزاران به اصلاحطلبان نزديك است و زبان واحدي دارند هرچند نميتوان انكار كرد كه اختلافات زباني جزئي نيز ميان آنها وجود دارد و همچنين ميان اصلاحطلبان با جناح موسوم به اعتدال نيز اختلافات زيادي ديده ميشود و نميتوان با يك نگاه كلي همه آنها را در طيف شناسايي كرد.
***اصلاحطلبان براي پيروزي حسن روحاني در انتخابات سال 92 و حتي سال 96 از تمام سرمايه اجتماعي خود استفاده كردند. اكنون كه محمود واعظي، رئيسدفتر رياستجمهوري به صراحت ميگويد كه رأي روحاني به واسطه حمايت اصلاحطلبان نبوده و از سوي ديگر اصلاحطلبان نيز مدام از دولت گلايه ميكنند، ميتوان نبود انطباق كاملي كه شما به آن اشاره ميكنيد را بيشازپيش مشاهده كرد. دليل چنين اختلافات عميقي به برآوردهنشدن خواستههاي سياسي دو جناح بازميگردد يا آنكه اصلاحطلبان در فقر نيروي انساني يك اشتباه استراتژيك را مرتكب شدهاند؟
اصلاحطلبان در انتخابات سال 92 باور داشتند كه ميتوان در پس و پيش آقاي هاشمي قرار گرفت اما چنين توافقي بر روحاني وجود نداشت. روحاني مگر در لايههاي بيروني مشي اصلاحطلبي نداشت و حمايت از او به هيچوجه به معناي ادامه اصلاحات محسوب نميشد اما همان جرياني كه رويداد دوم خرداد76 را به نفع خود مصادره و اصلاحات را در چاه سياه سياست مرسوم گرفتار كرد، تمام امكانات اصلاحات را به كار گرفت تا روحاني پيروز انتخابات باشد. اصلاحطلبان تصور ميكنند كه حيات و ممات جريان اصلاحات منوط به حضور در قدرت است و با چنين ديدگاهي حتي از فردي مانند روحاني كه سنخيتي با جريان اصلاحات نداشت، حمايت كردند تا به زعم خود در قدرت باقي بمانند. اصلاحطلبان حتي با روحاني يك ائتلاف مرسوم نيز نكردند، زيرا اگر ائتلاف واقعي در كار بود پس از پيروزي بايد به طور مشخص از دولت سهمي ميداشتند؛ آنها چك سفيدامضا به روحاني دادند، اصلاحات را در طيف اعتدال خلاصه كردند و تمام سرمايه عظيم اجتماعي جريان ريشهدار اصلاحات را در يك سبد گذاشتند؛ غافل از آنكه اصلاحات بيش از آنكه حيات سياسي داشته باشد، حيات اجتماعي و فرهنگي دارد. فرداي انتخابات همان افرادي كه سوداي پيروزي روحاني را در سر داشتند، متوجه شدند كه آنچه ميخواهند، نميبينند و آنچه ميبينند، نميخواهند و دريافتند كه هزينه گزافي را پرداخت كردهاند. با چنين اوضاعي دچار روانپريشي و نوعي فقدان قدرت تصميمگيري شدند، زيرا از يكسو نميخواستند حيثيت اصلاحات لطمه ببيند و از سوي ديگر برايشان سخت بود كه دست خود را از پشت روحاني بردارند، زيرا مردم نميپذيرفتند كه با آن حجم از حمايت، ناگهان رويكرد اصلاحطلبان تغيير كند. بههرحال تا ميزاني كه ميشد از روحاني فاصله گرفتند. روحاني نيز به دليل آنكه از ابتدا ذاتش با جريان اصلاحات همخوان نبود، بعد از مدتي به ذات و طبيعت خود برگشت و نزديكان او گفتند كه اصلاحطلبي انتقادي پذيرفته نيست و سخنان سخيفي را بر زبان جاري كردند كه رأي روحاني به واسطه مقبوليت فردي او بوده است؛ چنين سخناني اصلا تحليل نيست و چنين سخناني را بيش از يك واكنش سياسي نميدانم. تصور ميكنم براي طيف اعتدال سخت نباشد كه در دوره بعدي با گروهي ديگر به اتحاد يا حتي ائتلاف برسد. از حسن روحاني انتظاري نميرفت كه در كنار اصلاحطلبان باقي بماند، اما اصلاحطلبان سرشناس بايد در پيشگاه تاريخ محاكمه شوند كه چرا آبروي اصلاحات را بردند؟ و آرامآرام به مقطعي نزديك ميشويم كه بايد برباددهندگان سرمايه عظيم اصلاحات را در پيشگاه وجدان عمومي محاكمه كنيم.
**پس باور داريد كه در سال 92 اصلاحطلبان براي ارضاي استمرارطلبي خود با روحاني به توافق رسيدند؟
نه همه آنها، اما تعدادي اينطور عمل كردند. اصلاحطلبان بايد با روحاني فاصله خود را حفظ ميكردند، زيرا او از بيرون جريان اصلاحطلبي آمده بود و نبايد تمام سرمايه اجتماعي خرج او ميشد؛ كساني كه از او حمايت كردند بايد خود را آماده شرايطي ميكردند كه از جريان اصلاحات عبور كند. من باور دارم كه در همان سال 92 نيز افرادي از جريان اصلاحات بودند كه ميتوانستند بهعنوان نامزد نهايي اصلاحات معرفي شوند و نيازي نبود كه اصلاحطلبان در زمين روحاني بازي كنند. مشكل در اين است كه اصلاحطلبان زلف خود را به افرادي خارج از مجموعه خود گره زدند و افراد نخبه و كارآمد خود را به حاشيه راندند تا به زعم خود در قدرت سياسي باقي بمانند.
***اصلاحطلبان علاوهبر آنكه با روحاني زاويه دارند با خود نيز دچار مشكلند؛ بهنحويكه وقتي به احزاب اصلاحطلب نگاه ميكنيم، درمييابيم كه اتحاد چنداني ميان آنها نيست و حتي گاهي مشاهده شده است كه در يك حزب نيز وحدت كلامي وجود ندارد. منشأ اختلافات دروني اصلاحات را در چه ميدانيد؟
اصلاحطلبي يك طيف گسترده است؛ وقتي يك طيف با چنين ابعادي مانيفست روشني ندارد و خصوصيات خود را تعريف نميكند، طبيعي است كه وحدتي ميان اعضاي آن جريان وجود نداشته باشد. قبول دارم كه فضاي كلي اصلاحات مبتنيبر تكثرگرايي است، اما مشكل زماني پديد ميآيد كه اصلاحطلبان به بهانه تكثرگرايي از يكديگر عبور ميكنند و نميتوانند گوناگونيها را تحمل كنند. وحدت در عين كثرت هيچگاه در اصلاحات پديد نيامد و بهجاي آن نوعي هرجومرج و قدرتطلبي پا گرفت؛ نمونه واضح آن شوراهاي شهر و روستاست. اكنون عموم شوراها در اختيار اصلاحطلبان است، اما مشاهده ميكنيم كه هر يك از اعضا براي خود و دوستانش در ستيز است. ما با كثرتگرايي، تحزب و فرهنگ سياسي زندگي نميكنيم؛ ما قبيلهگرايي را با تحزب اشتباه گرفتهايم و نميتوانيم صداهاي مختلف را تحمل كنيم. باور دارم كه چنين روحيهاي هرچه باشد، اصلاحطلبي نيست.
***مردم در سال 92 باور داشتند كه با رويكارآمدن اصلاحطلبان عرصه سياسي و اجتماعي ميتواند دستخوش تحولات مثبتي باشد، اما با گذشت سالهاي اخير نوعي نااميدي اجتماعي بر مردم حاكم شده است. بهعنوان بحث پاياني بفرماييد كه آيا هنوز مردم به صحبتهاي شخصيتي مانند محمد خاتمي اعتنا ميكنند و آيا به صلاح است كه او باز هم «تَكرار» كند؟
آقاي خاتمي هنوز شخصيتي مقبول ميان مردم است. گرچه جريان اصلاحات ريزشهايي داشته، اما شخصيت آقاي خاتمي فراي اصلاحطلبي مرسوم است، اما به خود ايشان هم گفتم كه به صلاح نيست در انتخابات آينده «تكرار ميكنم» را تكرار كنيد، زيرا فضاي سياسي متفاوت شده است و مردم انتظار دارند كه وعدهها از حالت شعار به عمل درآيد. آقاي خاتمي بايد زماني از مردم درخواست كند كه با لبيك تمامعيار روبهرو شود و درحالحاضر چنين شرايطي مهيا نيست.
منبع: شرق
22