متن نوحه رحلت پیامبر (ص)

به مناسب ایام سوگواری رحلت پیامبر اسلام (ص) متن نوحه‌های این پیامبر عزیز را در اینجا بخوانید.

متن نوحه رحلت پیامبر (ص)

به مناسبت ایام سوگواری رحلت پیامبر (ص) نوحه‌هایی درباره این عزیز منتشر شده است که می توانید با خواندن آن در روزهای پایانی ماه صفر عزاداری خود را تکمیل کنید.

باز دوباره ام سفر سوی مدینه آرزوست تا که ز کام دل زنم بوسه به خاک پای دوست

کی ها تا حالا نرفته اند مدینه...

از سراپای مدینه گِل غم می ریزد اشک از دیده غم بار حرم می ریزد

از نگاه نگران غم به دلم می ریزد خوب پیداست که باران ستم می ریزد

آه آرامش زهراست به هم می ریزد ...

ای امان امان ... آه دیگه غمهای فاطمه(س) شروع شد... گریه های شبانه فاطمه(س) کم کم شروع میشه... روزهای خوش فاطمه(س) دیگه تموم شد... فاطمیه کم کم شروع میشه...

سایه خنده از این گلکده کم کم برود یا قرار است که پیغمبر اکرم برود

نور از خنده لبهای تَرَش می بارید از گرفتاری امت به جزا می ترسید

پیغمبر رحمة للعالمین چقدر به فکر امتش بود ... با اینکه فرمود بیشترین آزار و اذیت در میان همه پیمبران به من رسید اما حتی یک بار هم نفرین نکرد... در حالی که پیمبران سلف نفرین کردند... با این حال فرمود در مقابل این زحمت و رنج پیامبری چیزی از شما نمی خواهم ... «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی» اما بعد از پیغمبر چه کردند...

در به در در پی ارشاد بشر می گردید مثل او هیچ رسولی غم و اندوه ندید

اما حال فاطمه زهرا(س) این شبها چگونه است...

در دلم شور عجیبی است نمی دانم چیست در گلو بغض غریبی است نمی دانم چیست

دل بریدن ز تو بابا بخدا آسان نیست بعد تو واسطه وحی خدا با ما کیست؟...

دخترت زار به سر می زند ای وای دلم در دلم غصه شرر می زند ای وای دلم

پدرم حرف سفر می زند ای وای دلم حرف از داغ پسر می زند ای وای دلم

یک نفر آمده در می زند ای وای دلم... ای وای...

فاطمه زهرا(س) با دیدن حال پیغمبر خیلی بی تابی می کرد گریه می کرد... دختر علاقه عجیبی به پدر داره... بخصوص فاطمه زهرا(س) که از سه سالگی مادرش رو از داده و همه زندگیش پیغمبره ... اما اون لحظه ای که خیلی ناآرامی می کرد پیغمبر فاطمه(س) رو صدا کرد... دخترم بیا... یه چیزی در گوش فاطمه(س) گفت، دیدند حال فاطمه زهرا(س) تغیر کرد... گریه اش تمام شد... چهره خوشحال... بعدا که سوال کردند... فرمود پدرم به من گفت؛ اولین کسی که از اهل بیت من به من ملحق میشه تویی دخترم... آه بمیرم...

پدرم حرف سفر می زند ای وای دلم حرف از داغ پسر می زند ای وای دلم

یک نفر آمده در می زند ای وای دلم... خوب گوش بده... یک جوانی آمده در می زنه...

این جوان کیست که از دیدن رویش در دل غصه داخل شده و خنده زلب شد زائل

جوان رعنا و زیبا رویی پشت در بود... «فاطمه زهرا(س) صدا زد کیستی... گفت با رسول خدا کار دارم... حضرت فاطمه(س) فرمود؛ حال پیغمبر مساعد نیست برو بعدا... (روایت میگه چند بار قضیه تکرار شد) پیغمبر فرمود فاطمه جان در را باز کن ... برادرم عزرائیل است» حضرت قابض الارواحِ ... در را باز کرد... آمد کنار پیغمبر نشست... عزرائیل درب این خانه رو در میزنه بی اذن وارد نمیشه... «ملک الموت»

این جوان کیست که از دیدن رویش در دل غصه داخل شده و خنده زلب شد زائل

آه یا رب، شده انگار صبوری مشکل گفت با لحن غریبانه ولی چون سائل

با اجازه بگذارید بیایم داخل

با ادب آمد و در پیش پدر زانو زد پرده از چهره پوشیده خود یک سو زد

مژده ای رحمت رحمان که سحر نزدیک است ای رسول مدنی وقت سفر نزدیک است

شب بیچارگی نسل بشر نزدیک است به علی هم برسان روز خطر نزدیک است

وقت آتش زدن یاس، تبر نزدیک است پدر آماده رفتن به سماوات ولی

نگران است برای غم فردای علی

تکیه بر دست علی زد گل باغ ایجاد نظری کرد به زهرا و دوباره افتاد

آه از سینه افلاک برآمد هیهات به علی فاطمه را باز امانت می داد

داشت اما خبر از قصه زهرا ای داد این همه بی کسی ای وای ای وای...

او زفردای حسین و حسنش داشت خبر از خزان گشتن باغ و چمنش داشت خبر

از به آتش زدن یاسمنش داشت خبر از غم حیدر خیبر شکنش داشت خبر

از حسین و بدن بی سر او داشت خبر

اشک از دیده فرو ریخت و روحش پر زد پر زد و دختر مظلومه او بر سر زد

ادامه روضه: درب خانه وحی .. خانه رسول خدا... فرشته های خدا حضرت عزرائیل بدون اجازه وارد نمی شدند «این خونه خیلی حرمت داشت» اما هنوز امام علی (ع) مشغول کفن و دفن پیغمبر بود که عده ای بی دین آمدند به قول خودشون خلیفه مسلمین رو تعین کردند... هنوز کفن پیغمبر خشک نشده بود که آمدند درب همون خونه، هیزم آوردند، آتش زدند... درب نیم سوخته شد . اون نامرد با لگد چنان به در زد که در شکست و به پهلوی فاطمه خورد پهلوی دختر پیغمبر رو شکستند... محسن شش ماهش شهید شد... میخ در به سینه فاطمه وارد شد... علی رو کشان کشان برای بیعت به مسجد بردند... هر جا نشستی حالا ناله ات رو آزاد کن یا زهرا(س) ...

*******************

دست من و دامان تو یا رسول الله درد من و درمان تو یا رسول الله (3)

یا رسول ا... یا رسول ا... (3)

ای مظهر آیات حق ظهورت ای روشنایی بخش دیده نورت

ای چشم هستی روشن از حضورت ای جان به قربان دل صبورت (2)

می سوزم از هجران تو یا رسول الله ای رحمةُ لِّلعالمین یا رسول الله

دست من و دامان تو یا رسول الله درد من و درمان تو یا رسول الله (2)

یا رسول ا... آغا یا رسول ا... (2)

دست من و دامان تو یا رسول الله درد من و درمان تو یا رسول الله

دل بی تو یار آشنا ندارد در سینه جز مهر تو جا ندارد

بی تو بصیرت چشم ما ندارد مدینه بعد از تو صفا ندارد (2)

بعد از تو زهرا روز و شب دعا کرد در کلبه احزان خدا خدا کرد

یاد آن زمان که فضه را صدا کرد گل میخ در با سینه اش چه ها کرد

جان علی و جان تو یا رسول الله جانم به قربان شما یا رسول الله

دست من و دامان تو یا رسول الله درد من و درمان تو یا رسول الله (2)

یا رسول ا... یا رسول ا...


*******************

ای دل دیوانه راهی باز کن تا مدینه یک نفس پرواز کن

گوش کن آواز جبریل امین الرّحیل ای رحمتٌ للعالمین

واویلا از دل زهرا ... (3)

وقت رفتن آمده ای پیک حق حق تو را خواند بگو لبیک حق

مصطفی آماده ی جان دادن است بهر زهرا هجر او جان کندن است

چشم پیغمبر به سختی باز شد باز، آن چشمان هستی ساز شد

رو به سوی حضرت زهرا نمود گریه کرد و لعل لبها وا نمود

واویلا از دل زهرا ... (3)

کی تمام شادی دل، فاطمه مایه ی آبادی دل، فاطمه

می روم ای نور دیده دخترم روز تنهائی رسیده دخترم

دیده اش گریان و دل سوزان، ولی فاطمه، جان تو و جان علی (2)

گفت باید حامی حیدر شوی پیش مرگ او به پشت در شوی

آن زمان که دست حیدر بسته شد از غریبی قلب عالم خسته شد

تو پی یاری او اقدام کن خویش را قربانی اسلام کن

ای میان شعله ها یار علی فاطمه جان ای علمدار علی (2)

دست از یاری حیدر بر مدار با نگاهت بر دلش مرهم گذار

فاطمه با ناله و سوز جگر گفت ای جانم به قربانت پدر

گر چه نبود با غمت سوئی به چشم لیک بابا، هر چه می گوئی به چشم

فکر دوری از تو داغی مشکل است آنچه دور از تو نمی گردد دل است

ای رخت شمع همه ویرانه ها رحم کن بر غربت پروانه ها

حال او با این سخن تغییر کرد اشک زهرا بر دلش تأثیر کرد

واویلا از دل زهرا ... (3)

رو به حیدر کرد محبوب خدا ای امیرالمؤمنین یا مرتضی

پیش آی، تا دست در دستت دهم این امانت را به دست تو نهم

بعد من تنهای تنها می شوی شاهد غمهای زهرا می شوی

بعد من خانه نشینت می کنند حمله بر بیت گِلینت می کنند

هر چه آمد بر سر تو صبر کن کشته شد گر همسر تو صبر کن

محسنت را در پَسِ در می کُشند طفل را همراه مادر می کُشند

بر حریم تو جسارت می شود فاطمه در کوچه یارت می شود

گر خورد سیلی ز دشمن صبر کن آسمان دیده را پر ابر کن

دست زهرا را چو بر دستش نهاد لرزه بر زانوی حیدر اوفتاد

واویلا از دل زهرا ... (3)

واویلا از دل حیدر ... (3)

*******************

ناگهان حالش دگرگون گشت، آه کرد سوی محتبی احمد نگاه

گفت ای آرامش جانم حسن سوره ی داوود قرآنم حسن

ای غریب بی قرینه مجتبی ای عصای مادرت در کوچه ها (2)

با تو باید اینچنین گویم سخن یاد تنهائی تو هستم حسن

مانده تنها بین یاران می شوی بعد مرگت تیرباران می شوی (2)

گریه می کرد و صدا می زد حسن بوسه می زد دم به دم بر آن دهن

وه چه شوری و چه غوغائی همه لحظه ها هر یک تماشائی همه

بار دیگر هم نبی عالمین دیده وا کرد و صدا زد یا حسین

ای زخونت زنده نامم یا حسین ای غریب تشنه کامم یا حسین

ای رسول ا... مجنونت حسین من فدای حلق پر خونت حسین

وای من از لحظه ی افتادنت وای از تکیه به نیزه دادنت

ای ذبیح تشنه پیش نهر آب ای سرت بر نیزه زیر آفتاب

بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا

عاشق کوی حسینم ای اجل مهلت بده تا زنم بوسه به خاک شهید کربلا

حسین حسین...

لبیک یا حسین...

728

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها