دوره حماسی شاهنامه رنگ نژادی ندارد

شاهرخ مسکوب نوشته است: وقتی ناتوانی در عرصه تاریخ واقعی رخ می‌نماید، نیاز به روایت و تاریخ پردازی آشکارتر می‌شود. شاهنامه جویای پایگاهی است در گذشته برای ایستادن در زمان حال و پیدایش آن از نیاز عمیق ایرانیان برای زنده بودن و خود ماندن سرچشمه می‌گیرد.

دوره حماسی شاهنامه رنگ نژادی ندارد

به گزارش خبر فوری به نقل از گلونی ، چنانکه پیش‌تر هم اشاره شد، استنباط از تاریخ در شاهنامه نمونه‌برداری است از الگویی آسمانی و مابعدالطبیعی. این گرته برداری نه به قصد و از روی طرحی از پیش تعیین شده بلکه ناخودآگاه و از طریق انتقال اندیشه گذشتگان به فردوسی صورت گرفته است.

از دیرباز گوهر بینش اساطیری ایران دو بُنی بوده است. در اسطوره آفرینش، زروان با زادن دو پسر، یکی نیک و یکی بد، یکی اهورامزدا و دیگری اهریمن، سرنوشت کیهان را رقم می‌زند. اما در شاهنامه، اندیشه دوبنی ایرانی با اسطوره‌ای هندواروپایی در می‌آمیزد. اسطوره‌ای کهن که تقریبأ همه جا نزد اقوام هندواروپایی دیده می‌شود و بنا بر آن فرمانروا دارای سه فرزند است که فرزند کوچکتر، خردمند تر و نیکوکار تر از دو دیگر است و نیز اوست که سرانجام کشته می‌شود. در تاریخ حماسه پهلوانی ما نیز این اسطوره تلفیق می‌یابد با اسطوره آفرینش زروانی و داستان فریدون را رقم می‌زند. فریدون با تقسیم جهان میان سه پسر خود، تور (توران) ، سلم (روم) و ایرج (ایران)، تاریخ حماسی ما را پی می‌ریزد. تاریخی که سراسر آن نبرد و درگیری است میان ایران و توران از پی کین خواهی ایرج (و پس از او سیاوش). اما هیچکدام از درگیری‌های دوره حماسی شاهنامه رنگ نژادی ندارد، چه هر دو برادر ( ایرج و تور) از یک پدر هستند.

بازتاب اندیشه دوبنی در تاروپود بخش پهلوانی شاهنامه تنیده است و رویارویی خوب و بد نه تنها در سرگذشت پهلوان‌ها بلکه در سراسر کتاب به چشم می‌خورد. بر این اساس می‌توان گفت که یکی از ساختارهای اصلی کتاب همین دوگانگی و قرینه‌سازی است.

‌از سوی دیگر ریشه ناکامی تاریخ ایران در شاهنامه را میتوان در دوگانگی ناگزیر میان آرمان و واقعیت و ناسازگاری بخت با خویشکاری پهلوان‌ها یافت. این تنش را از جمله در رویارویی آرمان‌های شخصیت های زیر با واقعیت باز می‌یابیم.

فریدون ⇔ در برابر واقعیت پادشاهی، ایجاد کشورها و تاریخ

زال و رستم ⇔ در برابر کاوس ـ در برابر اسفندیار دین گستر و ستیزه‌جو

سهراب ⇔ در برابر رستم

سیاوش ⇔ در برابر کاوس و سودابه ـ در برابر افراسیاب و گرسیوز

پیران و فرنگیس ⇔ در برابر افراسیاب

کیخسرو ⇔ در برابر خودکامگی قدرت

اسفندیار ⇔ در برابر گشتاسپ

از آنجایی که زمین آئینه تمام نمای آسمان نیست، بازتاب سرگذشت جهان در زندگی ما، به حقیقتی نه آنچنانکه در آرزوی ماست می‌انجامد. پس با وجود گرته‌برداری از تاریخ کیهان برای به رشته در آوردن تاریخ ایران، دیالکتیک زندگی، فردوسی شاعر را وا می‌دارد تا گوش به حقیقت زمینی و انسانی بسپارد. اینجاست که تفاوت اساسی میان تاریخ خوش سرانجام کیهان و تاریخ بد سرانجام ایران خود را در کتاب بروز می‌دهد. تاریخ کیهان با پیروزی اهورا مزدا بر اهریمن یا به تعبیر دیگر نور بر ظلمت پایان می‌یابد، حال آنکه تاریخ حماسی ایران با شکست ایرانیان و پیروزی اعراب رقم می‌خورد. از قضا شاهنامه نیز، خود دستاورد شکست و ناکامی است. شکست چند صد ساله ازعرب‌ها و چرخشی ناکام در تاریخ ایران. وقتی ناتوانی در عرصه تاریخ واقعی رخ می‌نماید، نیاز به روایت و تاریخ‌پردازی آشکارتر می‌شود. شاهنامه جویای پایگاهی است در گذشته برای ایستادن در زمان حال و پیدایش آن از نیاز عمیق ایرانیان برای زنده بودن و خود ماندن سرچشمه می‌گیرد.

35

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها