نطق احمدشاه در مجلس مشروطه درباره بی‌طرفی ایران در جنگ جهانی اول، ۱۰۵ سال پیش: «ممکن است این محاربه به حدود مملکت ما نزدیک شود»

فردا می‌شود یک‌صدوپنج سال از آن آذر. آذری که احمدشاه قاجار در سیزدهمین روزش، بی‌طرفی ایران در جنگ جهانی اول را اعلام کرد.

نطق احمدشاه در مجلس مشروطه درباره بی‌طرفی ایران در جنگ جهانی اول، ۱۰۵ سال پیش: «ممکن است این محاربه به حدود مملکت ما نزدیک شود»

فردا می‌شود یک‌صدوپنج سال از آن آذر. آذری که احمدشاه قاجار در سیزدهمین روزش، بی‌طرفی ایران در جنگ جهانی اول را اعلام کرد. اگرچه او پیشتر و به واسطه میرزا حسن خان مستوفی‌الممالک در نهم آبان همان سال، اعلان بی‌طرفی ایران را منتشر کرده بود اما در نطق افتتاحیه مجلس سوم شورای ملی آن را مجدداً خواند و بر آن صحه گذاشت.

او در متن خود آورده بود: «نظر به اینکه در این اوقات متأسفانه بین دول اروپ نایره جنگ مشتعل است و ممکن است این محاربه به حدود مملکت ما نزدیک شود و نظر به اینکه روابط ودادیه ما بحمدالله با دول متخاصمه برقرار است برای اینکه عموم اهالی از نیات مقدسه ما در حفظ و صیانت این روابط حسنه نسبت به دول متحاربه مطلع باشند امر و مقرر می‌‏فرماییم که جناب مستطاب اجل اشرف افخم اکرم مهین دستور معظم مستوفی‏‌الممالک، رئیس‌الوزرا و وزیر داخله فرمان ملوکانه را به فرمانفرمایان و حکام و مأموران دولت ابلاغ دارند که دولت ما در این موقع مسلک بی‌طرفی را اتخاذ و روابط دوستانه خود را با دول متخاصمه کماکان حفظ و صیانت می‌نماید و به این لحاظ، مأموران دولت را باید متوجه نمایند که نباید وجهاً من‌‏الوجوه برّاً و بحراً کمک به همراهی و یا ضدیت هر یک از دول متخاصمه نموده و یا اسلحه و ادوات حربیه برای یکی از طرفین تدارک و یا حمل کنند و باید از طرفداری با هر کدام از دول متحاربه پرهیز و احتراز نموده، مسلک بی‌طرفی دولت متبوعه خود را کاملاَ رعایت نمایند و در تکمیل حفظ بی‌طرفی و صیانت روابط حسنه باز آنچه هیأت دولت ما مصلحت داند و به عرض برسد در اجرای مقررات آن امر ملوکانه شرف صدور خواهد یافت.»

اما دول متخاصم این اعلامیه را به هیچ انگاشتند و به فاصله اندکی پس از آغاز نبرد، ایران شد آماج تاخت و تاز روسیه و انگلیس از یک سو و آلمان و عثمانی از سوی دیگر. کمتر از یک سال بعد، روس‌ها تا پشت دروازه‌های پایتخت ایران آمدند و شاه جوان درصدد انتقال پایتخت به اصفهان برآمد. همزمان با این تغییر و تحول در تهران نیروهای انگلیسی وارد جنوب شدند و با پیشروی آن‌ها در صفحات جنوب ایران، ایران عملاً تحت اشغال قوای سه کشور بیگانه قرار گرفت: روس‌ها قسمت شرقی آذربایجان و گیلان و مناطق وسیعی را که شامل قسمت اعظم استان مرکزی کنونی و قم و کاشان و نطنز و بخشی از استان اصفهان می‌شد اشغال کرده بودند و عثمانی‌ها آذربایجان غربی و کردستان و کرمانشاه و همدان و بروجرد را تحت سلطهٔ خود گرفته بودند. بخش مهمی از صفحات جنوب نیز در اشغال انگلیسی‌ها بود و حکومت مرکزی که فقط تهران را در اختیار داشت عملاً تابع و مجری سیاست روس و انگلیس، یعنی متفقینِ آن روز بود.

نطق احمدشاه در مجلس مشروطه درباره بر بی‌طرفی ایران در جنگ جهانی اول، ۱۰۵ سال پیش: «ممکن است این محاربه به حدود مملکت ما نزدیک شود»

پهلو گرفتن کشتی انگلیسی در آبادان

در چهار سالِ جنگ، پانزده بار کابینه تغییر یافت و شاه قاجار نتوانست کشور را سر و سامان دهد. جز این، خودفروختگی برخی رجال به یکی از دول بیگانه کشور را خالی از شخصیتی دلسوز ساخته بود و آنها هم که دردمند بودند مجال عرض اندام نمی‌یافتند. در این میان، تعدادی از رجال مستقل دولتی در کرمانشاه تشکیل دادند اما راه به جایی نبردند و ثمربخش نشد.

از این همه بدتر، آنچه این زخم را عمیق‌تر می‌سازد به یغما رفتن سرمایه‌های این سرزمین بود و سبب شد تا مردم ایران قحطیِ سهمگینی را تجربه کنند. قحطی و بیماری‌های واگیر به‌ویژه تیفوس که اگرچه از شمار تلفات آن هیچ‌گاه عدد درستی منتشر شد اما میلیونی بود و البته در این میان، نقش محتکرانی که گندم مردم را به ثمن بخس و به لطیف‌الحیل می‌خریدند، در این نایابی از گیلان و مازندران و خراسان تا آذربایجان و کرمانشاه و همدان و فارس و جنوب و حتی تهران تأثیرِ مؤثر بر جای گذاشت.

سر پرسی سایکس، ژنرال بریتانیایی که بخش زیادی از دوران چهار ساله جنگ را در ایران گذرانده، در گزارشی از آن دوران که برای مؤسسه سلطنتی مطالعات جغرافیایی در لندن تهیه کرده بود، می‌نویسد: «تا پیش از سال ۱۹۱۴ بسیار بعید به نظر می‌رسید که کشوری چون ایران، با آن فاصله از اروپا، به صحنه جنگ بدل شود. در آن زمان اگر کسی می‌گفت که نیروهای بریتانیایی بارها و بارها در این استان و آن استان ایران رژه خواهند رفت، همه می‌گفتند عقلش را از دست داده.» اما آنان و البته روس‌ها چنان ایران را درنوردیدند و سیدمحمدعلی جمالزاده درباره آن روزها نوشت: «جنگ اول جهانی در آستانه اتمام بود که در دل شبی تاریک و هولناک سه سوار ترسناک که هر کدام شمشیر و شلاقی به بر داشتند به آرامی از دیوارهای شهر عبور کردند و به آن وارد شدند. یک سوار نامش قحطی، دیگری آنفلوانزای اسپانیایی و آخری وبا بود. طبقات فقیر، پیر و جوان، همچون برگ پائیزی در برابر حمله این سواران بی‌رحم فرو می‌ریختند. هیچ غذایی پیدا نمی‌شد، مردم مجبور بودند هرچه را که می توانستند بجوند و بخورند. به زودی گربه و سگ و کلاغ را نمی‌شد یافت. حتی موش‌ها نسلشان بر افتاده بود. برگ، علف و ریشه گیاه را مانند نان و گوشت معامله می‌کردند. در هر گوشه و کنار، اجساد مردگان بی‌کس و کار پراکنده بود. بعد از مدتی مردم به خوردن گوشت مردگان روی آوردند.»

منبع: انتخاب

24

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها