یادداشت‌های علم، سه‌شنبه ۷ آذر ۱۳۴۶

علیاحضرت برآشفتند و به اعلیحضرت فرمودند: چرا هرجا که درست می‌شود خرابش می‌کنید؟!

ضمن مهمانی علیاحضرت فرمودند: گرچه این‌جا به ما خوش می‌گذرد، ولی هیچ جا کیفیت ایوان باغ ارم در شیراز را ندارد. عرض کردم: حالا که دو اتاق بسیار شیک و عالی برای شما در آن‌جا می‌سازم که ان‌شاءالله در آتیه بیش‌تر خوش بگذرد.

علیاحضرت برآشفتند و به اعلیحضرت فرمودند: چرا هرجا که درست می‌شود خرابش می‌کنید؟!

در خاطرات علم آمده است:

صبح شرفیاب شدم (بعد از انجام کارهای جاری اول وقت). صحبت‌های سفیر آمریکا را عرض کردم. خلاصه این بود که اولا هراس دارد که ما می‌خواهیم او را کنار دیوار بگذاریم و به محض این‌که گفت نه، با رو‌س‌ها وارد معامله شویم. دوم این‌که از حسن‌نیت ما که به آمریکا ارجحیت می‌دهیم، به ظاهر تشکر می‌کرد. و سوم این‌که می‌گفت: «وضع ما با دموکراسی عجیبی که داریم، اجازه نمی‌دهند من بتوانم به زودی جواب بدهم که ما می‌توانیم این اعتبار را در اختیار شما بگذاریم یا نه.» مدتی هم در خصوص روابط ایران و عربستان که مورد علاقه آمریکاست صحبت می‌کرد و می‌گفت: «عرب‌ها از شما گله‌مندند زیرا خط میانه خلیج را برای تعیین حدود [حوزه‌های] نفت‌[خیز] تعیین نمی‌کنید.»

جریان را عرض کردم. فرمودند: «به هر صورت باید جواب بدهد. بعد از شرفیابی مستشار نظامی ما که آمریکایی‌ست و روز پنجشنبه شرفیاب خواهد شد، خودش هم شرفیاب شود. ولی چند نکته را از او بپرس. بگو مرد، تو سفیر آمریکا در دربار ما هستی، چرا برای عرب‌ها دل‌سوزی می‌کنی؟» عرض کردم: «منظورش این است که بین ایران و عربستان خوب است تفاهم بیش‌تری باشد، زیرا این امر برای خلیج اهمیت دارد.» ولی حق به شاهنشاه می‌دهم و سفیر را خواهم خواست و شدیدا به او حمله خواهم کرد. حدود ظهر [حسین العبدالله] سفیر لبنان و هیات حسن نیت لبنان را که بعد از قطع رابطه سیاسی پیش ما آمده‌اند پذیرفتم که بعد باید شرفیاب شوند. مردمان فهمیده‌[ای] بودند.

امشب شاهنشاه اظهار مرحمت فرمودند و شام به منزل دخترم آمدند. خیلی لطف زیادی بود، بسیار هم خوش گذشت، ولی شهبانو خوشحال نبودند. ضمن مهمانی علیاحضرت فرمودند: «گرچه این‌جا به ما خوش می‌گذرد، ولی هیچ جا کیفیت ایوان باغ ارم در شیراز را ندارد.» عرض کردم: «حالا که دو اتاق بسیار شیک و عالی برای شما در آن‌جا می‌سازم که ان‌شاءالله در آتیه بیش‌تر خوش بگذرد.» شاهنشاه فرمودند: «تو که عوض خواهی شد و دیگر رئیس دانشگاه نخواهی بود.» عرض کردم: «می‌دانم، ولی به صورت منزل برای اعلیحضرت همایونی‌ست و می‌ماند، من که اهمیت ندارم.» علیاحضرت برآشفتند و به اعلیحضرت فرمودند: «چرا هرجا که درست می‌شود خرابش می‌کنید، چرا علم را برمی‌دارید؟» فرمودند: «علم دیگر با این‌ همه کار که این‌جا دارد نمی‌رسد.» من فرمایش شاهنشاه را تصدیق کردم، ولی دلیل این کار را خودم می‌دانم! اواخر ایامی که حسب‌الامر شاهنشاه نخست‌وزیر بودم، بعد از همه جنگ‌ها که با آخوند و مرتجع و توده‌[ای] و چپی کرده بودیم، در نهایت موفقیت بودیم و برنامه‌های انقلابی شاهنشاه با نهایت قدرت به نتیجه رسیده بود. همه مردم هم بعد از کابینه [علی] امینی که عملا همه کارها را به حال رکود انداخته بود و همه شناخته بودند که نوکر آمریکایی‌هاست، از جریان کارها راضی بودند. خزانه هم معمور بود. هیچ‌کس خیال نمی‌کرد دولت رفتنی باشد مگر خودم، و همین‌طور هم بود. یک شب که در نهایت خوشحالی هیات دولت داشتیم، من احضار شدم برای شام و بعد تکلیف به استعفا فرمودند که فوری اطاعت شد و خیلی طرف توجه قرار گرفت. خود شاهنشاه تصور نمی‌فرمودند به این آسانی مطلب را هضم کنم، ولی من منتظر بودم و دلیلش را هم خودم می‌دانستم زیرا الملک عقیم. به هر صورت بعد از من [حسنعلی] منصور آمد و آن‌قدر ثقیل‌الهضم برای مردم بود که کشته شد، یعنی او را ترور کردند. این مسائل را در خاطرات دیگرم تجزیه و تحلیل خواهم کرد، یعنی در خاطرات نخست‌وزیری و قبل از آن. اما این مطلب را می‌نویسم، نه برای این است که ناراضی هستم. شاه را دوست می‌دارم و او را تا حد پرستش دوست دارم، وجودش برای کشور مغتنم است. بالاخره واقعا در این مقام یکه است. این‌ها که می‌نویسم درس تاریخ است و غیر قابل اجتناب، زیرا جبر قدرت و تاریخ است.

منبع: انتخاب

38

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها