تصویر طبقه مرفه در سینمای عامه‌پسند قبل از انقلاب

ثروتمندان تنها

مشهورترین کاراکتر پولدار سینمای قبل از انقلاب، قارون آرمان در فیلم «گنج قارون» سیامک یاسمی 1344 است؛ مرد ثروتمندی که در اوج تمکن مالی، تنها و افسرده است و با پیوستن به طبقه فرودست، هم خانواده‌اش را می‌یابد و هم به آرامش می‌رسد.

ثروتمندان تنها

سینمای قبل از انقلاب چه تصویری از ثروتمندان ارائه می‌داد؟

باتوجه به بی‌علاقگی فیلمسازان منسوب به جریان موج نو به حضور آدم‌های پولدار در فیلم‌هایشان و تمرکزی که موج‌نویی‌ها بر زندگی طبقه فرودست و افراد حاشیه‌ای جامعه نشان می‌دادند، برای واکاوی تصویر طبقه مرفه در سینمای قبل از انقلاب، بهترین و مناسب‌ترین منبع، فیلم‌های عامه‌پسند هستند.

در فیلم‌های جریان موج نو پولدارها یا غایبند یا حضورشان در حاشیه است یا تصویری که از آنها ساخته می‌شود تفاوتی با آنچه سینمای فارسی از طبقه مرفه به‌نمایش می‌گذاشت، ندارد. مثل پدر و مادر فرنگیس (فریبا خاتمی) در فیلم «رضا موتوری» (مسعود کیمیایی 1349) که باتوجه به هدف فیلمساز در به ریشخند گرفتن قراردادهای سینمای فارسی، با همان شمایل فیلم‌فارسی‌وار، همان تیپ و همان هیأت ظاهری و همان خانه اعیانی در فیلم حضور دارند. در سینمای فارسی اما طبقه مرفه جامعه حضور پررنگی دارد و در نقطه مقابل طبقه فرودست (که اغلب قهرمان فیلم از این طبقه می‌آید) قرار می‌گیرد. از دل این تقابل، نبرد طبقاتی بیرون نمی‌آید و معمولاً این ثروتمندان هستند که در انتها با قهرمان طبقه فرودست همراه می‌شوند، ثروتشان را در اختیار فقرا می‌گذارند و رستگار می‌شوند. ثروتمندان فیلم‌های فارسی معمولا تنها هستند و درگیر چالش‌های عاطفی و گاهی هم مشکلات اخلاقی‌اند.

بیشتر مردان ثروتمند سینمای فارسی با ازدواج فرزندانشان با آدم‌هایی که پولدار نیستند مخالفند. بسیاری از آنها در معرض خطر مباشران حیله‌گر هستند و اغلب آنها با تمام خدم و حشمی که در اختیار دارند تنها و آشفته‌حال‌اند. جوان پولداری که در دهه30 ثروتش را پای عیاشی از دست می‌داد در دهه40 به فردی تبدیل شد که با ثروتش نمی‌تواند محبت بخرد و در زندگی شخصی دچار مشکل است.

در دهه50 ثروتمند فیلم‌فارسی، کمی مدرن و به‌روز شد ولی مشکلاتش تغییری نکرد تا سینمای عامه‌پسند قبل از انقلاب از ابتدا تا انتها، به شعار پول خوشبختی نمی‌آورد پایبند بماند.

بعد از موفقیت «ولگرد» (مهدی رئیس‌فیروز 1331)، تیپ جوان ثروتمندی که در اثر رفاقت با دوستان ناباب سرمایه‌اش را از دست می‌دهد، در سینمای فارسی باب شد. ناصر ملک‌مطیعی، ستاره فیلم ولگرد در فیلم «غفلت» (علی کسمایی 1332) جوانی است که به توصیه دوستانش املاک و زمین‌هایش را در روستا می‌فروشد، به شهر می‌رود و با عیاشی همه اندوخته‌اش را از دست می‌دهد و در دهه30 جوان ثروتمند نمی‌تواند از سرمایه‌اش محافظت کند و با سقوط اخلاقی همه داشته‌هایش را بر باد می‌دهد. دهه30 عصر معصومیت سینمای فارسی است؛ دوره‌ای که با ظهور «شب‌نشینی در جهنم» (ساموئل خاچیکیان و موشق سروری 1336) تیپ حاجی‌بازاری خسیس و مال‌پرست گل می‌کند. در شب‌نشینی... حاج جبار (عزت‌الله وثوق) پیرمردی است که همه مناسباتش را با پول تعریف می‌کند. جمله معروف او در یادها می‌ماند: «حاج جبارم من! نزول‌خورم من!» کابوس‌های حاج‌جبار و دیدار با عزرائیل و رفتن به عالم دوزخ، در نهایت تحول اخلاقی او را درپی دارد و حاجی بعد از رهایی از کابوس، اجازه ازدواج دخترش با پسرعموی فقیرش را صادر و بقیه ثروتش را هم صرف امور خیریه می‌کند.

عزت‌الله وثوق تیپ حاجی‌بازاری خسیس را در چند فیلم دیگر هم تکرار می‌کند. ازجمله در «دختر همسایه» (پرویز خطیبی1340) که اقتباسی از نمایشنامه خسیس نوشته مولیر است. در سینمای فارسی آدم‌های پولدار معمولا مانع ازدواج دخترشان با جوانی که قلبی پاک ولی جیبی خالی دارند می‌شوند مثلا در «دام عشق» (عزیز رفیعی 1340) حشمت‌الله‌خان (احمد قدکچیان) تاجر بسیار ثروتمند و مشهوری است که وقتی به سفر می‌رود فرزندانش را نزد جوان هنرمندی به‌نام ناصر (غلام‌علی روان‌بخش) می‌گذارد تا تعلیم ببینند. در این فاصله ناصر به مریم (آزاده) دختر حشمت‌الله‌خان علاقه‌مند می‌شود و طبق سنت سینمای فارسی، پدر با این وصلت مخالف است و قصد دارد دخترش را به عقد جوانی نابکار به‌نام حمید (حمید قنبری) درآورد. «حاج جبار در پاریس» (موشق سروری 1340) هم اساساً ادامه شب‌نشینی در جهنم است و این‌بار روح حاج‌جبار در فیلم حضور می‌یابد و از پاریس سردرمی‌آورد.
در تصویری که سینمای فارسی از طبقه مرفه ارائه می‌داد، مباشران نقش مهمی داشتند. مباشران آدم‌های پولدار که برخی‌شان دنبال بالا کشیدن ثروت فرد متمکن یا بازمانده‌شان بودند و در انتهای فیلم به سزای اعمال ننگینشان می‌رسیدند! مباشر گاهی‌وقت‌ها از نزدیکان فرد پولدار و مثلا برادر اوست. تیپ عموی نابکاری که می‌خواهد ثروت برادرزاده‌اش را از آن خود کند در سینمای فارسی زیاد تکرار شده.

در «یکه‌بزن» (رضا صفایی 1346) دختری جوان (فرانک میرقهاری) پس از مرگ پدرش صاحب ثروت زیادی شده ولی عموی دختر (حسین اشراق) قصد دارد ثروت برادرزاده‌اش را تصاحب کند.
ثروتمندان تنها
حمید هم باز براساس یک کهن الگوی دیگر فیلمفارسی قصدش از ازدواج بالا کشیدن ثروت حشمت‌الله‌خان است و در انتهای ماجرا دستش رو شده و عاشق و معشوق به هم می‌رسند. در فیلم «دخترها این‌طور دوست دارند» (اسماعیل پورسعید 1341) 2مرد پولدار؛ مرتضی‌خان (تقی ظهوری) و عباس قلی‌خان (احمد قدکچیان) تصمیم دارند فرزندانشان را به عقد یکدیگر درآورند در حالی‌ که هرکدام از آنها دل در گروی فرد دیگری دارند و البته در نهایت هم به خواسته‌شان می‌رسند.
در فیلم «قصر زرین» (محمدعلی فردین 1348) ناصر (ناصر ملک‌مطیعی) و امیر (فردین) پسران مرد ثروتمندی به‌نام امجدخان (حبیب‌الله بلور) هستند. ناصر برخلاف خواست پدر با دختری به‌نام سوسن (شهین) ازدواج می‌کند و امیر هم با سپیده (آذر شیوا) آشنا می‌شود. امجدخان پیرمرد پولداری که آن‌قدر به خانواده‌اش زور می‌گوید تا در نهایت پسران و همسرش ترکش می‌کنند، تصویر آشنای افراد متمکن در سینمای فارسی را بازتاب می‌دهد. اینکه مرد ثروتمند با وجود تمکن مالی و زندگی در خانه‌ای که قصر زرین نام دارد، در نهایت تنها می‌ماند. راه‌حل هم همیشه کوتاه آمدن مرد ثروتمند و بازگشت فرزندان به خانه است.
تحول اخلاقی در فیلم‌های فارسی شاید بیش از هر تیپ و کاراکتری برای افراد ثروتمند رخ داده باشد؛ تحولی که معمولا در پرده نهایی فیلم رخ می‌داد.

اما مشهورترین کاراکتر پولدار سینمای قبل از انقلاب، قارون (آرمان) در فیلم «گنج قارون» (سیامک یاسمی 1344) است. مرد ثروتمندی که در اوج تمکن مالی، تنها و افسرده است و با پیوستن به طبقه فرودست، هم خانواده‌اش را می‌یابد و هم به آرامش می‌رسد. انتخاب نام قارون و نام خانوادگی زرپرست برای افراد ثروتمند در فیلم یاسمی هم در نوع خود جالب‌توجه است. تصویری هم که فیلم از فضای خانه قارون و زرپرست ارائه می‌دهد را هم نباید فراموش کرد؛ تصویری که بارها در فیلم‌های مشابه تکرار و به یکی از مولفه‌های ثابت سینمای فارسی در ترسیم طبقه مرفه جامعه تبدیل می‌شود. اینکه پولدارها احساس خوشبختی نمی‌کنند و پول خوشبختی نمی‌آورد هم در هیچ فیلمی از سینمای ایران مثل گنج قارون مطرح نشده و جواب نگرفته. تحلیل فریدون جیرانی از تصویر ثروتمندان در سینمای فارسی می‌تواند کامل‌کننده این بحث باشد: «توانگر (رفیع حالتی)، پدر ستاره (پوران) در «آقای قرن بیستم» سرمایه‌دار ضعیف و زبونی بود که زهره (مینا)، زن جوانش در خفا با مردی به نام محسن (نریمان) رابطه داشت. پدر مژگان (ماروتیان) در فیلم «قهرمان قهرمانان» سرمایه‌دار مسنی بود که دخترش را تشویق می‌کرد با محمود (عباس شباویز)، جوان هرزه شهری، ازدواج کند. صمدخان (تقی ظهوری) در «خوشگل خوشگلا» سرمایه‌دار شهرستانی خوشگذرانی بود که به زنش دروغ می‌گفت و در تهران برای عیش و عشرت به کافه می‌رفت. سرور دیوان (هوشنگ بهشتی)، مالک قدیم و سرمایه‌دار جدید فیلم «جهان پهلوان»، اصلا ناراحت نمی‌شد نوه‌اش جلوی خودش مرد غریبه‌ای را ببوسد. انسان‌دوست (اشراق) در «آقای قرن بیستم» سرمایه‌دار ورشکسته‌ای بود که برای رفع مشکلات اقتصادی و خویشاوندی با سرمایه‌دار اصفهانی (صمدخان) حاضر شده بود به 3 جوان عزب در خانه‌اش جا و مکان بدهد و آنها با دخترانش در استخر شنا کنند. نظام‌السلطنه (هوشنگ بهشتی) سرمایه‌دار فیلم «چرخ فلک» خودش معشوقه داشت و زن بی‌گناهش را به جرم خیانت از خانه بیرون کرد. زرپرست (ماروتیان)، پدر شیرین، در گنج قارون حاضر شده بود برای یک‌میلیون تومان وام، قارون دخترش را به عقد فرامرز (شباویز) جوان هرزه شهری درآورد. حاتم (هوشنگ بهشتی) در فیلم «حاتمی طلایی» سرمایه‌دار طماعی بود که به‌رغم داشتن 2میلیون تومان پول نقد، ده‌ها عمارت 20طبقه و 15 تا سینما دنبال داماد ثروتمندی برای دخترش پونه (پوران) می‌گشت. در این بین قارون تمام مشخصات طبقه حاکم را داشت. به همین دلیل تقابل طبقاتی در فیلم گنج قارون که با تفاهم طبقاتی تمام شد، شکل سیاسی به خود گرفت. قارون، سرمایه‌دار مریضی بود که پزشکان از معالجه او ناامید شده بودند. او با اینکه همه چیز داشت غمگین بود و افسوس می‌خورد که چرا دیر فهمیده است: «پول برای زندگی است، نه زندگی برای پول».

قارون از اینکه 25سال پیش زن و بچه‌اش را به خاطر هوی و هوس‌های جوانی و حرص پول از خانه بیرون کرده بود پشیمان شده بود. او بانک داشت و از طریق بانکش می‌توانست یک میلیون تومان برای ازدواج جوانی وام بدهد. او قادر بود با یک اشاره آدمی را از روی کره زمین بردارد و دلش نمی‌خواست با حریف کوچکی دست و پنجه نرم کند؛ اما با همه قدرتش در مقابل طبقه پایین عاجز و علیل بود و به خاطر ظلمش در گذشته همه توهین‌ها را تحمل می‌کرد. او برای این که بخشیده شود رخت و لباس کارگر شهرداری را پوشید و برای زندگی به جنوب شهر رفت و اعلام کرد قارون دیگر مرده است. در سال 1344 با تبلیغات در عصر انقلاب سفید مخاطب باید به این باور می‌رسید که طبقه حاکم دیگر از اعمال گذشته خود پشیمان و مایل است در کنار طبقه کارگر شهری با تفاهم زندگی کند و «زرپرست‌ها» استثنا هستند و آنها را نباید با طبقه حاکم یکی دانست.»

ثروتمندان تنها

قارون تمام مشخصات طبقه حاکم را داشت. به همین دلیل تقابل طبقاتی در فیلم گنج قارون که با تفاهم طبقاتی تمام شد، شکل سیاسی به خود گرفت. قارون، سرمایه‌دار مریضی بود که پزشکان از معالجه او ناامید شده بودند. او با این که همه چیز داشت غمگین بود و افسوس می‌خورد که چرا دیر فهمیده است: «پول برای زندگی است، نه زندگی برای پول».

امجدخان پیرمرد پولداری که آن‌قدر به خانواده‌اش زور می‌گوید تا در نهایت پسران و همسرش ترکش می‌کنند، تصویر آشنای افراد متمکن در سینمای فارسی را بازتاب می‌دهد؛ اینکه مرد ثروتمند با وجود تمکن مالی و زندگی در خانه‌ای که قصر زرین نام دارد، در نهایت تنها می‌ماند. راه‌حل هم همیشه کوتاه آمدن مرد ثروتمند و بازگشت فرزندان به خانه است

در فیلم «قصر زرین» (محمدعلی فردین 1348) ناصر (ناصر ملک‌مطیعی) و امیر (فردین) پسران مرد ثروتمندی به‌نام امجدخان (حبیب‌الله بلور) هستند

منبع: همشهری

72

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها