بازیگری عصیان، بازیگری نسیان

صحنه‌هایی از بازی نوید محمدزاده و حامد بهداد در خاطره‌ها ‌مانده که اغراق‌شده‌تر و بی‌محاباتر به ایفای نقش پرداخته‌اند و با اجرایی پرشور و حرارت به‌اصطلاح صحنه را مال خود کرده‌اند.

بازیگری عصیان، بازیگری نسیان

تماشاگران عاشق این هستند که آنها را روی پرده در حال‌ و روزی ببینند که از شدت خشم، نعره می‌زنند و گریبان چاک می‌کنند؛ از فرط استیصال، ضجه ‌و مویه می‌کنند و زیر بار رنج و فلاکت کمرشان تا می‌شود؛ از وفور خوشی، شلنگ‌تخته می‌اندازند و روی پایشان بند نمی‌شوند؛ و حتی زمانی که آرامند و از هیجان و خلجان به دور، هر آن ممکن است مثل دینامیت منفجر شوند و دور و برشان را به آتش بکشند؛ خلاصه، هر فقره شلتاق و خل‌مشنگی و غلو و اغراقی در بازی‌شان و حتی در ادا و اطوارهای خارج از پرده‌شان، حسابی هوش از سر مشتاقانشان می‌برد و هم‌ذات‌پنداری بیشتری را با آنها برمی‌انگیزد. این خصلت بازیگران اوراکت (overact) است که تنها چند لحظه حضورشان بر پرده کافی است تا نگاه‌ها را به سمت خود بدزدند و اثری بر ذهن مخاطب بگذارند که تا مدت‌ها فراموش‌شان نکند. این گفته ارسطو که «اگر می‌خواهید دیگران بگریند، نخست باید خود گریه کنید» بر کل مسیر بازیگری آنها سایه انداخته و هر حرکت پلک، آماس رگ گردن و انقباض عضلاتشان تلاشی است برای به عمل درآوردن این توصیه فیلسوف بزرگ یونانی. البته بازی اغراق‌شده همچون شمشیری دولبه است که می‌تواند بازیگر را تا عرش بالا ببرد یا او را به حضیض فراموشی فروغلتاند. نمونه‌اش هم در سینمای جهان کم نبوده؛ از بازیگران بزرگی همچون مارلون براندو و آل‌پاچینو و گری‌اولدمن -که اساساً بازی غلو‌شده بخشی از پرسونای بازیگری آنها را شکل می‌دهد و این اغراق به امضای شخصی آنها بدل شده- گرفته تا بازیگران متوسط‌الحالی مثل سیلوستر استالونه، نیکلاس کیج، ادی مورفی و حتی جیم کری که در برخی نقش‌آفرینی‌هایش (مثل «پسر کابلی» یا «مرد بله‌گو») اندازه از کف داده و شبیه آدمی که دچار برق‌گرفتگی‌شده، کنترلی بر حرکات و سکناتش ندارد. در دوره‌های مختلف سینمای ایران، بازیگران خوب و بد زیادی سعی کرده‌اند با جاذبه بازی غلوشده جای پای خود را در سینما و در قلب سینماروها محکم کنند. متأخرترین نمونه‌های این نوع بازیگری نوید محمدزاده و حامد بهداد هستند که در بهترین لحظات نقش‎آفرینی‌هایشان صحنه را با تمام وجود می‎جوند و فشار فیزیکی بسیاری را متحمل می‌شوند تا در برابر دوربین به چشم آیند. اگر به مسیری که این دو بازیگر در سینما پیموده‌اند نگاهی بیندازید، درمی‌یابید صحنه‌هایی از بازی آنها در خاطره‌ها ‌مانده که اغراق‌شده‌تر و بی‌محاباتر به ایفای نقش پرداخته‌اند و با اجرایی پرشور و حرارت به‌اصطلاح صحنه را مال خود کرده‌اند. در نوشته پیش رو، 3نقش‌آفرینی قابل توجه این دو بازیگر را که در شکل گرفتن پرسونای بازیگری آنها مؤثر بوده بررسی کرده‌ایم.

تنانگی بازی

حامد بهداد کار خود را در سینما با ایفای نقش اول فیلم «آخر بازی» شروع کرد و به‎رغم اینکه برای این فیلم نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از نوزدهمین جشنواره فیلم فجر شد، اما فیلم نفروخت و بازی او هم چندان دیده نشد. هرچند او در فیلم آخر بازی هم بازی‌ای‌ بیرونی‌ داشت، اما در سال1382 که در فیلم «بوتیک» نقش کوتاه «مهرداد» را ایفا کرد، نخستین علائم پایه‌گذاری بازی اغراق‌شده در نوع اجرای بهداد به چشم آمد. مهرداد معتاد است و به روابط و معاشرت‌های همسرش، ژاله (افسانه چهره‌آزاد) که 10سال از او بزرگ‌تر است، شک دارد و همین بهانه‌ای است تا از کوره دربرود و مثل صاعقه بر سر همسرش فرو ‌آید. صدای لرزان، اندام تکیده و تحلیل‌رفته و روان در آستانه فروپاشی، مهم‌ترین ویژگی‌های نقش مهرداد است که در بازی بهداد نمود یافته است. اساساً بهداد، به‌عنوان بازیگری اوراکت، از بدن خود زیاد استفاده می‌کند و برخلاف بازیگری مثل پرویز پرستویی که عواطف و احساسات گوناگون خود را بیشتر از طریق چشمانش بروز می‌دهد، شیوه بیانی‌اش به تنش یا سکونی که در اندامش جریان می‌یابد بستگی دارد. مهردادِ بوتیک، تجلی آشوب عاجز شده‌ای است که در پیکری رو به اضمحلال گرفتار آمده و هر ازگاهی که مفری می‌یابد همچون آتشفشان فوران می‌کند. این نقش، با وجود کوتاهی‌اش، توانست توجه مخاطبان، به‌خصوص منتقدان را برانگیزد و پایه‌ای برای پرسونای بازیگری حامد بهداد شود.

اداهای تغلیظ‌شده

سال‌ها بعد از بوتیک، در سال1393، بهداد دوباره در فیلمی از حمید نعمت‌الله، البته این بار به‌عنوان بازیگر نقش اول مرد حاضر می‌شود. «آرایش غلیط»، بعد از «نارنجی‌پوش»، مهم‌ترین شانس بهداد برای اثبات قابلیت‌هایش بود که در نقش‌های ریز و درشت چندفیلم، تعدادی تجربه ناموفق داشت. اگر فکر می‌کنید بهداد قدر این فرصت را دانست و آن را قاپید تا بالاخره نقطه اوجی را در شیوه پرتکلف بازیگری‌اش رقم بزند، سخت در اشتباهید. همان بهداد همیشگی، با کنش‌ها و واکنش‌های خودنمایانه که حس و حالی نمی‌سازد و نمی‌تواند راهی به باور مخاطب پیدا کند، تنها تصویری است که از او در این فیلم چندلحن و نامتوازن ثبت شده است. البته، بهداد درک کرده که آمیختگی فضای رئال و فانتزی فیلم، بازی متفاوتی را می‌طلبد، اما پس از سال‌ها خو کردن به‌خودنمایی و بازی اغراق‌شده، دیگر ابزار لازم را برای ایفای نقش «مسعود» آرایش غلیظ ندارد و مثل اغلب بازیگران پرکار و نامنعطف تنها کاری که از دستش بر‌می‌آید، تکرار ادا و اطوارهای آشنایش با شدت و حدت بیشتری است. بهداد در طول 19سال، در بیش از 40فیلم حضور داشته و دیگر راه و چاه حضور در سینمای عجیب‌وغریب ما را آموخته است. تعداد فیلم‌هایش مؤید این واقعیت است که او می‌داند چطور از فیلمی به فیلمی دیگر برود، بدون آنکه نیاز باشد شیوه بازی‌اش را تغییر دهد. بهداد هرگز نتوانسته فروش فیلمی را تضمین کند یا نقش‌آفرینی ماندگاری از خود به‌جا بگذارد؛ در اغلب فیلم‌هایی که بازی کرده، حضور او همچون چاشنی‌ای بوده که قرار بوده به غذای اصلی طعم و رنگی بدهد، اما در نهایت همه مزه‌ها بسیار شورتر، تندتر، تلخ‌تر یا شیرین‌تر از کار درآمده است. بهداد بازیگری است که نقش‌آفرینی‌هایش به سرعت از یاد می‌رود و بدون نقش ماندگاری (حداقل تاکنون) بیشتر با اداها و خودنمایی‌ها و جلوه‌گری‌هایش- فارغ از فیلم‌ها و شخصیت‌هایی که بازی کرده- به یاد آورده می‌شود. مخاطب محدود سینمای ایران هم چیز بیشتری از بهداد نمی‌خواهد؛ با اینکه هر بار از دیدن بازی جدید بهداد بر پرده سرخورده می‌شود، اما امیدوار است بالاخره روزی جامه آن نقش موعد را بر پیکر این پسر مسن عاصی ببیند.

نیاز به آرامش برای طوفان

محمدزاده در نقش «شاهین» مغزهای کوچک زنگ‌زده همان محسنِ ابد و یک روز است که این بار، به‌جای معتاد، کمی کُند ذهن است و اتفاقا همین عارضه، پاشنه آشیل اجرای غیریکدست و نامنسجم او می‌شود. محمدزاده در نقش شاهین اجرای پرنوسانی دارد و نمی‌تواند ضرباهنگ بازی خود را حفظ کند: گاهی ذلیل، گاهی متمرد، گاهی باهوش، گاهی کندذهن، گاهی وحشی، گاهی دل‌رحم، گاهی صغیر و گاهی سردسته. باید تأکید کنم این حالات متنوع و متضاد در بازی محمدزاده ربطی به سیر داستان فیلم ندارد و این ترکیب نامتجانس به تمایل خود محمدزاده بازمی‌گردد که برای بهتر دیده‌شدن لحظات طغیانش به کمی افت و سکون و خلأ نیازمند است تا آرامش قبل از طوفان را برای توفنده‌تر شدن طوفان مهیا کند. نکته قابل توجه درباره بازی او در این نقش این است که شاهین شخصیتی توسری‌خور و- با استناد به نریشن ابتدای فیلم- گوسفندی است که نیاز به چوپان دارد. اما نوع خشونت و افراطی که در بازی محمدزاده وجود دارد، پس از پایان فیلم چهره‌ای عاصی و سرکش از او در ذهن تماشاگر حک می‌کند؛ چهره‌‌ای شبیه به همه شخصیت‌هایی که پیش از این در کالبد آنها ظاهر شده بود. محمدزاده که از علاقه تماشاگر به چهره جوان عاصی جنوب شهری آگاه است، در ادامه مسیر حرفه‌ای‌اش در فیلم «متری شش‌ونیم» ایفای نقش فروشنده بزرگ شیشه، «ناصر خاکزاد» را برعهده می‌گیرد که در راستای نقش‌آفرینی‌های قبلی‌اش، امکان زیادی برای بازی اغراق‌شده دارد. همانند فیلم ابد و یک روز، در این فیلم هم صحنه مهمی وجود دارد که جانمایه بازی محمدزاده در آن متجلی شده است. در صحنه‌ای که خاکزاد، با خشمی آمیخته به استیصال، از آرزوی خود برای دیدن دوباره دختری که باعث به زندان افتادن او شده می‌گوید، بازی محمدزاده مشابه همان صحنه معروف «سمیه نرو» است، با این تفاوت که این بار خشم و قلدری بر ضعف و درماندگی غلبه دارد و اندازه نما هم متناسب با این وضعیت، در اندازه مدیوم کلوزآپ قرار دارد. فروش بالای متری شش‌ونیم نیز از اعتماد و علاقه تماشاگر به محمدزاده خبر می‌دهد.

رگ پوسیده گردن نحیف

یکی دیگر از بازی‌های مهم اغراق‌شده بهداد، نقش‌آفرینی او در فیلم «جرم» است که برای آن در سال1389 برنده سیمرغ بهترین بازیگر مکمل مرد از بیست‌ونهمین جشنواره فیلم فجر شد. با اینکه فیلمی تا این حد آشفته و پرایراد و باری به هر جهت، به‌طور معمول نمی‌تواند سنگ ‌محک مناسبی برای مطالعه توانایی‌های یک بازیگر باشد، اما این فیلم به بهداد امکان داد تا هر آنچه از خودداری و کنترل در اجرا می‌شناخته، کنار نهد و یخلا و رها به مکاشفه‌ای در انرژی‌های سرکوب‌شده‌اش بپردازد. به‌طور کلی، فیلم‌های کیمیایی بهترین محمل برای بازیگرانی است که با تغییر قطر رگ گردن و بغض‌های در گلو ماسیده می‌خواهند شمایلی از قهرمان زخم‌خورده و عاصی را ترسیم کنند. اتمسفر ناشی از رفاقت‌های مردانه، دیالوگ‌های پرتعداد و سیر غیرمنطقی حوادث فیلم‌های کیمیایی فرصت درخوری برای بازیگری همچون بهداد است که با واکنش‌های انفجاری و جاری کردن عصبیتی تصنعی در اندامش، توجه مخاطب را از کاستی‌های فیلم به سوی خود جلب کند. جرم به 2دلیل دیگر هم برای بهداد عرصه ممتازی بود تا با فراغ‌بال بیشتری بازی خودنمایانه‌تری ارائه دهد: اول، بازی پر ادا و اطوار پولاد کیمیایی، به‌عنوان نقش اول فیلم که عملا به در گرفتن مسابقه‌ای میان این دو برای اجرایی هرچه پرتکلف‌تر منجر شده بود و دوم، صحبت کردن چنگیز جلیلوند به‌جای بهداد در نسخه دوبله فیلم، بازی جلوه‌گرایانه بهداد را تشدید می‌کرد. هرچند، در نهایت نه به‌خاطر این‌ همه اغراق خواسته و ناخواسته، بلکه به روال مرسوم جشنواره فجر، جایزه‌ای برای دلجویی از جوایز دریغ‌شده و استحکام دوستی‌ها به بهداد تعلق گرفت، اما واقعیت این است که «ناصر» فیلم جرم یکی از بی‌مایه‌ترین و فراموش‌شدنی‌ترین شخصیت‌هایی است که بهداد بازی کرده است.

۳ فیلم با یک بلیت برنده

نوید محمدزاده بازیگر خوش‌اقبالی است که تنها با 3نقش‌آفرینی مشابهِ هم در فیلم‌های «ابد و یک روز» (1394)، «مغزهای کوچک زنگ‌زده» (1397) و «متری شش‌ونیم» (1398) توانسته به جایگاهی رفیع و بی‌تزلزل در سینما برسد. او یکی از به‎روزترین و محبوب‌ترین بازیگران اوراکتی است که در سینمای ایران ظهور کرده و آن‎طور که به‌نظر می‌رسد، تماشاگران هم فعلا از تماشای بازی‌های غلوشده او سیراب نخواهند شد. فیزیک محمدزاده کاملا متناسب با شیوه بازی اوست؛ متوسط‌القامه، ریزجثه و با چهره‌ای که در آن توأمان شیطنت و شکنندگی‌ای که در نسل جدید دیده می‌شود، مکتوم است. تقابل این خصوصیات فیزیکی با رفتارهای عصبی و پرخاشگرانه، باعث جلب حداکثر همدلی تماشاگر نسبت به بازی محمدزاده می‌شود.
خشم فروخورده و اجرای مبتنی بر واکنش‌های انفجاری از نخستین فیلم مهم او، یعنی «عصبانی نیستم»، در شکل دادن پرسونای بازیگری او مؤثر بود، اما اکران این فیلم تا سال1397 ممکن نشد و محمدزاده باید تا ابد و یک روز منتظر می‌ماند تا بتواند موفقیت فیلمی را به نام خودش رقم بزند. البته نشانه‌هایی از بازی مبتنی بر میمیک‌ چهره و حرکات اغراق‌شده بدن در اجرای او در فیلم‌های «سیزده»، «ناهید»، «لانتوری» و «خشم و هیاهو» -که پیش از ابد و یک روز در آنها بازی کرده بود- با شدت‌وضعف‌های مختلف وجود داشت. ابد و یک روز فقط جمع‌بندی مناسبی از تمامی قابلیت‌های نه چندان پردامنه‌ای بود که محمدزاده در فیلم‌های قبلی‌اش از خود بروز داده بود. صحنه کلیدی ابد و یک روز نیز که هنوز در میان کاربران فضای مجازی دست‌به‌دست و با آن شوخی می‌شود، همان صحنه‌ای است که محمدزاده در نقش «محسن» با تضرع و خشم و درماندگی از خواهرش «سمیه» می‌خواهد همسر مرد افغان نشود و با او نرود.
در این صحنه، محمدزاده در اندازه نمای مدیوم در مرکز تصویر قرار دارد و دوربین به‌آرامی به او نزدیک می‌شود. در ضمن، راه‌پله زهواردررفته سمت راست تصویر و دیوار فرسوده و پوسیده پشت سرش با بدن تکیده، حال زار و نزار و سر و وضع ژولیده و ژنده او کاملا همخوان است. رگ گردن ورم‌کرده، دست راستی که در هوا به حالت تهدید و انزار به حرکت درمی‌آید و چهره خسته و درهم‌کشیده، مشخصه اصلی بازی بیانگرایانه محمدزاده در این صحنه است. آنچه باعث تفوق محمدزاده نسبت به بهداد در این صحنه می‌شود، تناسب حال و هوای کلی فیلم با نوع اجرای محمدزاده است. به‌عبارت دیگر، محمدزاده، در کنار سایر بازیگران ابد و یک روز، به خلق تیپ‌هایی نائل شده‌اند که کاملا در خدمت بازی آنها قرار دارد. 2سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در جشنواره‌های سی‌و‌چهارم و سی‌و‌پنجم فیلم فجر برای فیلم‌های ابد و یک روز و «بدون تاریخ، بدون امضا»، بهترین انگیزه و راهنمایی برای محمدزاده بود تا با همین فرمان جلو برود و از انحراف به چپ و راست بپرهیزد.

منبع: همشهری

24

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها