روایت آیدا از عشق احمد شاملو به فوتبال

در تاریخ دوم مرداد ۱۹ سال پیش (۱۳۷۹)، احمد شاملو، شاعر، نویسنده، مترجم، محقق و روزنامه‌نگار بزرگ ایرانی بعد از یک دوره طولانی بیماری درگذشت.

روایت آیدا از عشق احمد شاملو به فوتبال

شاملو در طول ۷۵ سال زندگی پربار خود با خلق حدود ۱۸ مجموعه شعر، ۲۱ ترجمه شعر، ۵۴ ترجمه نمایشنامه، ۸ مجموعه شعر و قصه کودک، ۷ مجموعه مقاله و جنگ شعر و یادداشت و سخنرانی و روزنامه‌نگاری در نشریاتی چون «سخن نو»، «روزنه»، «ماهنامه اطلاعات»، «کتاب هفته کیهان»، «خوشه»، «ایرانشهر» و ۳۶ شماره «کتاب جمعه» که به همت خودش منتشر شد و نیز با تصحیح ۳ متن کهن و تالیف صدها مقاله و یادداشت سیاسی، اجتماعی، ادبی و تهیه و تدوین «کتاب کوچه» رسالت خود را که اعتلای فرهنگ و ادب ایران‌زمین بود، به حد اعلا به انجام رساند.

به مناسبت نوزدهمین سالمرگ این شاعر بزرگ ایرانی بخش‌هایی از مصاحبه‌ آیدا [همسر شاملو] را که سه سال پس از درگذشت شاملو با شماره چهارم نشریه بازارچه انجام داده است، انتخاب کرده‌ایم که در پی می‌خوانید:

[شاملو] با انجمن‌ها مخالف بود. عموما [شاعران جوان] می‌آمدند و شاملو احساس جوانی می‌کرد (البته خودش می‌گفت) می‌گفت یاد جوانی خودش می‌افتد.

شاملو تحت هیچ کادر و چارچوبی قرار نمی‌گرفت. همان‌طور که دوست نداشت دیگران حرف‌های او را به صورت تعصبی و بدون آگاهی قبول کنند. شاملو مثل آبی که راه خودش را می‌شناسد، می‌دانست کجا می‌رود و داشت می‌رفت.

شاملو هر مجله‌ای - چه با هزینه قرضی خودی یا دوستانش - که راه می‌انداخت بعد از یکی دو شماره یا پول نداشت که ادامه بدهد یا ساواک می‌گفت تعطیل کن.

شاملو از هیچ چیزی بدش نمی‌آمد. هر خوراکی خوب که در دنیا بود دوست داشت. معمولا آن‌قدر هم بامزه می‌خورد که تو را هم به هوس می‌انداخت. نیمرو خوب درست می‌کرد... قهوه هم خوب درست می‌کرد. شاملو پر از زندگی بود.

شاملو فوتبال بازی می‌کرد و همین‌طور خوب می‌رقصید؛ لزگی که خیلی خوب می‌رقصید... سال‌ها پیش در جوانی ضربه‌ای از طرف او به ساق پای بازیکنی خورد که منجر به شکستگی پای طرف شد. بعد از آن دیگر بازی نکرد؛ چون از این‌جور چیزها خیلی ناراحت می‌شد. ظاهرا دفاع بازی می‌کرد. همیشه فوتبال‌های خوب را با هم نگاه می‌کردیم. تیم‌های آلمان، پرتغال و به خصوص برزیل را دوست داشت . از هر چیزی لذت می‌برد...

از صبح، معمولا ساعت ۸ شروع [به کار] می‌کرد تا هر وقت که جسمش اجازه می‌داد. یک وقت‌ها تا ۲ و ۳ شب هم کار می‌کرد. بعضی از روزها حتی آن‌قدر کار می‌کرد که غذا کنار دستش می‌ماسید. شاملو یا کار نمی‌کرد یا به بهترین نحو کارش را انجام می‌داد... فقط کار و سیگار. (می‌خندد)

مدام کارهایش را ادیت می‌کرد. همیشه قبل از هر نوبت چاپ، آن‌ها را ادیت می‌کرد و بارها در شعرهایش، شعرش را نقد می‌کرد.

تنها زمانی احساس آرامش می‌کردم که شاملو کار می‌کرد. برای این‌که می‌دیدم چیز تازه‌ای متولد می‌شود و بعد با هم می‌خواندیم. وقتی کار می‌کرد می‌فهمیدم همه چیز روبه‌راه است. چون داشت چیزی خلق می‌شد و عشق مهم‌ترین محرک برای خلاقیت است که باعث سازندگی می‌شود. عشق به انسان به طبیعیت (اشاره به شعر «این عشق» ژام پره ور می‌کند) که نوار این شعرها هم به زودی منتشر می‌شود. اگر شاملو عاشق نبود نمی‌توانست کار کند. به نظر من اگر آدمی عشق نداشته باشد هیچ چیز ندارد. عشق است که انسان را به انسانیت می‌رساند و انسان‌ها را به هم نزدیک می‌کند.

[شاملو] خیلی خوب موسیقی را درک می‌کرد و خیلی گوش می‌کرد. روی کوچک‌ترین هجاها دقت می‌کرد. هر حرف ارزش مخصوصی برای او داشت.

حال جسمی‌اش بعدا به وخامت گروید ولی هر وقت می‌توانست کار می‌کرد.

[این اواخر] درگیر ۳ تا از نمایشنامه‌های لورکا بود. با آن حالش حتی تا یک ماه قبل از مرگ هم - البته او نمرده است - گیل‌گمش را ادیت می‌کرد.

منبع: نشریه بازارچه، شماره ۴، مهر و آبان ۸۲، صص ۲۴ و ۲۵

منبع: انتخاب

24

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها