سید محسن مرعشی مرزنگو

دخترکان شوخ چشم سوری، با زلفان پریشان; در استادیوم "غیر آزادی"

سید محسن مرعشی مرزنگو

دخترکان شوخ چشم سوری، با زلفان پریشان; در استادیوم "غیر آزادی"

چه دهه ی شصتی بود!
من، نوجوان و شدیدا انقلابی!
عشق "امام" را در سینه داشتم و عکس او را در جیب!
مسجدم ترک نمی شد!
خالص بودم و به نماز جمعه هم می رفتم...!
کنار "موسیقی"، در مسابقات "قرآن" هم شرکت کرده و رتبه کسب می کردم!
سیزده ساله بودم و مقدمات حضورم در جبهه فراهم می شد که "جام زهر" نوشیده شد و جنگ خاتمه یافت!
چه اشکهایی پس از فوت "پیر پنجاه و هفت" ریختم و چهل روز سیاه بر تن داشتم...!
در به در به دنبال توجیه اعدام های انقلابی ای بودم که دیدم و شنیدم و با نیافتن آن، در خلوت کودکی و نوجوانی خود می گریستم!
در روزهایی که من "تنها حزب الهی" خانواده بودم، نظاره گر رنگ ریختن های برادرهای دینی و انقلابی ام; روی شلوارهای جین دوستان و آشنایانم بودم!
به جرم گوش کردن موسیقی در ماشین، شاهد کوبیده شدن مشت "برادر مذهبی ام" بر شکم و سینه ی "برادر خونی ام" بودم...!
من سیلی خوردن دختری از دست دوستان مؤمن، به جرم آشکار شدن چند تار مویش، را دیدم...!
من دیدم که دوستان مسجد و منبرم، با زور و اخم; ضبط های خودروها را همراه با "نوار های مبتذل" آن، در میدان شهر مصادره می کردند!
و من شاهد نقل خاطرات شیرین "برخی" دوستان دو آتیشه ی "بسیجی و پاسدارم"، از به خلوت بردن دخترانی، با رعایت "موازین شرعی" بودم!
در اوایل دهه ی هفتاد و در تلویزیون جدیدالتأسیس جام جم که برای اهالی خارج از کشور بود، ویدئوی موسیقی پاپ پخش شد و خواننده در وسط و دو دختر زیبا، با پوشش سفید و اسلامی در دو طرف وی، حضور داشتند...!
و من متعجب از اینکه اگر موسیقی پاپ حرام است و اگر استفاده ی ابزاری از زن گناه است، پس چرا تلویزیون جمهوری اسلامی اقدام به تهیه و پخش آن کرد! و حالا که این تلویزیون "ملی" کمی منعطف شد، چرا مردم داخل کشور را از آن محروم کرد!
گذشت و گذشت تا اندک اندک به روزهای پر رونق "اختلاس" رسیدیم!
به روزهایی که برخی "مهر بر پیشانی ها" و "تسبیح به دستان" در دزدی های ملی، نقش اول را ایفا می کردند!
روزهایی که بچه های همین انقلابیون، با تفکری متفاوت; خوب یا بد، یا جلوی پدران خود ایستادند و یا با شیوه ای جدید و به روز، سرگرم حیف و میل مال و منال ملت شدند و آن را موفقیت در اثر داشتن "ژن برتر" دانستند!
روزهایی که دست بسیاری از "آقایان و آقازاده ها" رو شد!
روزهایی که دیگر فریادهای انقلاب، به شعارهایی "مبتذل و سخیف" بدل شد!
روزهایی که آگاهی جامعه و نسل جوان بیشتر گشته و در عین حال، ظلم و نابرابری اجتماعی و سیاسی بیداد "می کند" و تبعیض ها به اوج خود رسیده است!
در این روزها، "وقاحت و گستاخی" عده ای که "کاغذهای مقدس" بر سر نیزه هاشان دارند، بیشتر آزارم می دهد!
برخی متولیان نادان، چنان بی شرم و حیا شده اند که در روز روشن و در ملأ عام و در میدان جهانی، بین زن ایرانی و زن غیر ایرانی فرق می گذارند!
حق طبیعی جوانان ما را می گیرند و در مملکت ما و جلوی چشم ما، این حق را به بیگانه می دهند!
وقاحت این افراد به جایی رسید که نقاب از چهره برداشته و علنا به حیثیت و اعتبار هموطن خود می تازند!
اینها به لعنت خدا هم نمی ارزند!
من امروز با دیدن اینهمه نامردمی ها و تبعیض در برخورد، از تعدادی مردان سیاسی-مذهبی کشورم علیه مردان و زنان سرزمینم، دلم می گیرد!
اما چه کنم که برخی از آقایان و زاده هایشان، سوارند و ما پیاده.....!
ضمن طلب آمرزش از گناهانم،
لطفا فاتحه ای برایم بخوانید!

35

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 1
  • حمید
    0

    تو اگه راست میگی باید از دیدن اینهمه قباحت در پوشش زن مسلمان ایرانی میمردی نه از نیامدنش به آزادی

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها