خشونت از آنچه فکر میکنید به ما نزدیکتر است!
سوگل دانايی/ خبرنگار اجتماعی
امروز اولین روزی است که قرار است دیدگاههای مخاطبان درباره گزارشهایم را بخوانم٬ سردبیر از من خواسته خودم بخوانم و هر کدام را که شامل ممیزی نبود منتشر کنم. ماموریت تازهام را با هیجان شروع میکنم. اولین پیام درباره گزارشی است که درباره تاثیر نرخ ارز در نحوه مدیریت شهری نوشتم٬ کاربری به نام ساعد برایم نوشته بیسواد. از نظر او کسی که با او مصاحبه کردم بیسواد است و خودم که پای صحبتهای او نشستم بیسوادتر. او معتقد است که من چیز زیادی از مدیریت شهری نمیدانم و جیره خور فردی هستم که با او مصاحبه کردم.
امروز دومین روز است٬ امروز قرار است غیر از گزارشهای خودم به پیامهای ارسال شده به گزارش گروههای دیگر هم نیم نگاهی بیندازم. کارم را از گروه اجتماعی آغاز میکنم. کاربری به نام محمدلو برای خبر دستگیری یک سارق فراری نوشته: ای کاش این فرد را میدادند دست من٬ آن وقت به همه پلیسها میگفتم که باید چگونه او را مجازات کرد او را باید کشت و اعضای بدنش را تکه تکه کرد و هرکدام را از منطقهای آویزان کرد.
سومین روز اما تقریبا برایم عادی شد که هر روز صبحم باید با پیامهای مردمی در پایان خبرها مواجه شوم پیامهایی که میزان خشونت در آنها کم و زیاد میشود اما از بین نمیرود و گاهی حتی از نوشتهای به نوشته دیگر منتقل میشود. امروز در گروه فرهنگی حدود ۲۰ پیام مبنی بر اینکه همه دزد هستند و دروغگو خواندم. در گروه اجتماعی با روشهای تازه مجازات مجرمان و سارقان آشنا شدم و در گروه سیاسی هم فهمیدم که همه ما خبرنگاران زودباور و بی سواد هستیم و خودمان اینها را بزرگ کردیم و حالا همین اینها به ما دروغ میگویند.
به گمانم فروید بود که اعتقاد داشت تمایلات انسان متمدن امروز بر دو پایه خشونت و رابطه جنسی است و بدلیل تابو بودن غریزه جنسی احتمالا این خشونت است که بیشتر در جامعه نمایان است و کسی بابت بروز آن کسی دیگر را مواخذه نمیکند.
واقعیت اینجاست که این روزها هرچه بیشتر در جامعه با شهروندان برخورد میکنیم میزان خشم آنها از شرایط را بیشتر درک میکنیم. درباره علت خشونت روانکاوان توجیهات زیادی دارند فروید آن را در چند گروه تقسیم بندی کرده و خشونت را گاهی در رابطه مستقیم با خودشیفتگی و گاهی هم آن را محصول غریزه مرگی که در وجود آدمی است میداند. آدلر٬ روانکاو وینی اما خشونت را ناشی از عقده حقارت و کارن هورنای رونکاو آلمانی خشونت را ناشی از ترس دانسته است. اینکه ریشه خشونت را باید در مکتب کدام روانکاور جستوجو کرد بحثی ایدیولوژیک است که اشخاص بنا بر تفکر باید آن را پیدا کنند. نکته پر اهمیت ماجرا اما در این است که گاهی خشونت ما از کلام آغاز میشود و رفته رفته به ابعاد مختلف زندگیمان میرسد٬ گاهی فیزیکی میشود و این یعنی احتمالا اگر فردی که از او عصبانی هستیم در اطرافمان باشد٬ توان عضلانیمان را به رخ او میکشیم. گاهی این خشونت از کلام به رفتار ما منتقل میشود و میشویم افرادی پرخاشگر و تندخو که تمامی طلبهای روزمرهمان را از دیگران خواهانیم. گاهی هم اینقدر خشن میشویم که آن را به صورت یک بیماری مسری به دیگران انتقال میدهیم.
امشب آخرین شب ماموریت من است٬ این روزهای آخر دایره فحشهایم زیاد شد و فهمیدم هرکسی که هرجای دنیا برخلاف نظر من حرفی بزند سزاوار مرگ به بدترین شکل ممکن است. نکته مهمتری که در این چند شب آموختم اما این بود که مهم نیست ما از کدام گروه و طبقه اجتماعی باشیم٬ مهم این است که از خشونت خیلی هم گریزان نیستیم و اگر مجالی دست دهد میتوانیم با هر ابزاری آن را به دیگران ابراز کنیم. آموختهای که هرچند هیجان اولیه ماموریت را سرکوب کرد اما واقعیتی بود پراهمیت.
33
خیلی عالی. تجربه شخصی من هم همین رو نشون میده