از ماجرای «کَره» تا اتاق‌های خانوادگی در «اوین»

از ماجرای «کَره» تا اتاق‌های خانوادگی در «اوین»

گزارش خبرآنلاین از روایت های یاران شهید «محمد کچوئی» در آیین رونمایی از کتاب «شهید روز هشتم»

عصری در حلقه وصل یاران، گردهم آمدند تا شاید اندکی «می گویند»های ما به «می بینم»ها تبدیل شود. می گویند های دروغی که این روزها بسیار رائج شده است تا تاریخ را وارونه جلوه دهند. دروغ هایی که می خواهند یک جریان خشونت طلب تروریستی به نام سازمان مجاهدین یا همان منافقین را تقدیس و تطهیر کنند.

چه خوش سروده است مرحوم «قیصر»، آن شاعر غرل های ناب انقلاب که:
شب و روز از تو می گوییم ومی گویند، کاری کن
که «می بینم» بگیرد جای «می گویند»های ما

راست است که انقلاب رویش هایی داشته و دارد. این بار جوانی از نسل تازه انقلاب، بدون سفارش و بی دستور از نهادی یا سازمانی، دست به نگارش و تدوین زندگی مردی زده است که مهربان ترین بود در اوج اقتدار.

مردی باگذشت درمیانه های دیوارهای جایی سخت به زندان اوین که خود در آن سخت ترین شکنجه ها را کشیده بود.

مردی محکوم به زندان ابدی که زیر باز شلاق های سخت ساواک، زنده بیرون آمد. مردی که تمام قد، در مقابل سازماندهی شوم خشونت و ترور ایستادگی می کرد. با عناصر و اعضاء آن در زندان، مدارا می کرد و دست آخر یکی از اعضاء سازمان منافقین در زندان که «محمد کچویی» بسیار به او مهر ورزیده بود، او را ترور کرد.

مرد را پدر می نامیدند. «پدر توابین». مردی که «شهید روز هشتم» شد.

35 سال پس از روز هشتم

حالا 35 سال پس از آن روز هشتم سال شصت خورشیدی که محمد کچویی را در زندان اوین به گلوله بستند، برای نخستین بار روایت زندگی و زمانه اش نوشته شده است.
عصرگاه سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه در تالارهمایش موسسه نمایشگاه‌های فرهنگی ایران، چند تنی از مبارزان پیر دوران انقلاب و پیران و جوانان خانواده کچویی گردهم آمدند تا از «شهید روزهشتم» پاسداری کنند. حلقه وصل یاران و خانواده شهید کچویی با شش روایت سپری شد.

روایت جواد منصوری،‌ محقق اسناد انقلاب اسلامی که خاطره نابش از ایده های خلاقانه «محمدکچویی» در دوران محکومیت زندان شگفت انگیز بود.

روایت اکبر خلیلیِ نویسنده و داستان نویس از دیدارش در زندان با شکنجه گر «محمد کچویی»، آن هنگام که «محمد» رئیس زندان اوین شده بود

روایت «درویش کاشانیِ» همکار او در مغازه صحافی بازار.

سپس روایتی از محسن کچویی، فرزندش که حالا مدیر انتشارات صفحه سفید است.

دیگری روایت سید‌محمد غرضیِ سیاستمدار بود از انقلاب و روح ایرانی مردمان انقلابی. روایتش از نخستین ایرانی موحد و...

و دست آخر روایت سیدمهدی دزفولی، کوشنده و گردآورنده کتاب از چگونگی تدوین کتاب «شهید روز هشتم»

روایت جواد منصوری: سی سال با شهید روز هشتم

جواد منصوری که معاون اسناد و اطلاع‌رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی است، روایتش را با مسیر شیعه از عاشورا آغاز کرد که: « اگر مجالس پاسداشت نبود به‌‌طور قطع، عاشورا به فراموشی سپرده می‌شد؛ در جریان انقلاب اسلامی نیز موضوعات بسیاری به دلایل مختلف از‌ جمله مشغله یا بی‌توجهی و اصرار برخی، مبنی بر مطرح نشدن آن‌ها وجود دارد.»
او معتقد است هنوز ارزش‌آفرینی های بسیاری از جمله حاج شیخ مهدی عراقی در نسبت با مبارزه و مقابله با ترورهای پس از انقلاب باگو نشده است.

بافت خانوادگی و روحی: نه از رجال بود نه طبقه مرفه

منصوری می گوید: «شهید کچویی ازسطح تحصیلات دانشگاهی بالا یا از طبقه مرفه بالایی برخوردار نبود و در خانواده‌ رجال سیاسی و دینی هم زیست نکرده بود اما با تحولات روحی و فکری که در سال‌های 46 تا 1348 خورشیدی در او رخ داد، نسبت به دین، رهبری و کشور حس مسئولیت قابل توجهی پیدا کرد؛ به‌طوری که تا زمان شهادتش تنها به وظیفه اش در قبال انقلاب و اسلام می اندیشید.کچویی، برای خودش هیچ‌گاه چیزی نخواست؛ به‌عبارت دیگر همه چیزش برای مبارزه صرف شد.»


روایت او که همراه و همرزم کچویی از زندان تا آزادی بوده، حاکی از صبوری و ایستادگی شهید روز هشتم در مقابل تحقیرها و توهین های اعضاء گروه مجاهدین خلق - منافقین - خصوصا افرادی همچون مسعود رجوی است.

چگونه ممکن است: مردی هم مهربان، هم رئیس زندان؟

وقتی از جواد منصوری می پرسیم، چگونه ممکن است آدمی اینقدر رئوف و مهربان باشد و در عین حال با اقتدار و جذبه ای بالا رئیس زندان بوده باشد؟
می گوید: این موضوع در جامعه‌شناسی سیاسی درباره شخصیت افراد شاخص مطرح شده که به همان مقداری که در مقابل سختی ها و مبارزات دلیر و مقتدر و محکم هستند، روحی مهربان و پر عاطفه در درون آنها خروشان است. آنها در برابر سرکشان و دشمنان، سخت و محکم و در مواجه با ضعفا و محرومان، با مهربانی و عطوفت برخورد می کنند.

ایده ابتکاری برای زندانیان: اتاق‌های خانوادگی در زندان اوین

جذات ترین بخش خاطرات این مبارز همراه شهید، آنجا بود که به یکی از ابتکارات و خلاقیت های شهید کچویی در زندان اشاره کرد.
منصوری گفت: « او در زندان اوین، اتاق‌های خانوادگی راه انداخت تا همسران زندانی بتوانند ساعتی در زندان، در اتاقی خصوصی با یکدیگر باشند که این کار از‌ جمله مهم‌ترین اقدامات شهید کچویی بود. آثار مثبت این تصمیم در واکنش خانواده زندانیان، بعد از انتشار خبر شهادت شهید کچویی مشخص بود. »



روایت اکبر خلیلیِ: دیدار با شکنجه گر «محمد کچویی»

روایت « اکبر خلیلیِ» نویسنده از دیدارش با شهید کچویی در زندان و شنیدن حرف های شکنجه‌گر «محمد کچویی» در دوران محکومیت البته شنیدنی بود و تاثیرگذار.
اکبر خلیلی روزی در دوران ریاست کچویی در زندان اوین به دیدار او می رود و در این دیدار کچویی، شکنجه گر خود در دوران پیش از انقلاب را دعوت می کند تا از واقعیت های شکنجه او بگوید.
شنیدن این روایت البته هم سخت بود و هم تاثر برانگیز. شنیدن از شیوه شلاق های ساواک بر پاهای شهید کچویی و صبوری و بیهوش شدن های او. شنیدن از لگدهای سختی که پاهای کچویی را خون آلود می کرد و شنیدن از اینکه چه مادران پیری پشت در زندان های سیاسی ساواک پهلوی می ایستادند تا شاید بتوانند فرزندان زندانی خود را ببینند اما ساواکی ها اجازه نمی دادند.



روایت درویش کاشانی: می خواستند فاکتور کار را بالاتر بنویسیم

کچویی در امامزاده یحیی، مغازه صحافی داشت و من هم پیش او کار می‌کردم. درویش کاشانی، صحاف پیری که برای اولین بار خاطراتش را در این محفل می گفت، سی سال با « محمد کچویی» زیسته بود. بسیار سفر رفته بود و رفیق روزهای سختش شده بود.
وقتی ساواک کچویی را بازداشت کرد، این درویش کاشانی بود که مغازه صحافی کچویی را سرپا نگه داشت. کاشانی گفت: چه بسیار از نهادهای دولتی برای ما کار صحافی می آوردند و از می خواستند فاکتور کار را بالاتر بنویسیم تا درصدی آنها و درصدی ما سود ببریم. محمد کچویی سخت با این درخواست ها مخالفت می کرد و محکم می گفت که پول حرام نمی خواهیم.

روایت محسن کچویی: ماجرا «کَره» در زندان اوین

شهید کچویی دو فرزند دارد. یکی محسن و دیگری سمیه. محسن کچوئی، مدیر انتشارات صفحه سفید است که در حوزه انتشار کتاب های تاریخی فعال است.
او در این نشست می گوید که سید مهدی دزفولی به علاقه شخصی خودش این کتاب را تهیه و تدوین کرده است و پس از پایان کار و برای حفظ و نشر بهتر محتوای کتاب، انتشارات صفحه سفید پذیرفته است تا آن را منتشر کند.

محسن کچویی معتقد است او که باید روایت شود، همسر شهید و مادر اوست که پشت صحنه همه سال های مبارزه بوده است. می گوید: علاقه‌مندم درباره زندگی مادرم فیلم تولید شود؛ زنی که در 16 سالگی با پدرم ازدواج کرد و در زمان چوانی که پدرم به‌عنوان مرد سخت‌کوش و انقلابی در 31 سالگی به شهادت رسید، با وجود همه سختی‌ها خسته نشد.

یکی از خاطره های شنیدنی او از پدرش، ماجرای علاقه مندی اش به خوردن «کَره» بود. محسن کچویی می گوید:

من از کودکی علاقه زیادی به خوردن «کره» داشتم. انقلاب که شد، «کَره» کمیاب بود. در اطراف همسایه های ما برخی چهره های مطرح انقلابی زندگی می کردند. در مراوده با بچه های آنها می شنیدم که آنها در خانه «کَره» دارند. یک روز به پدرم گفتم، این دوستان همسایه ما «کَره» دارند. پدرم جواب داد: وقتی همه مردم، «کَره» ندارند که بخورند پس ما هم نباید داشته باشیم.

او خاطره دیگری درباره همین موضوع می گوید: روزی با پدرم به زندان اوین رفته بودم. پدر، رئیس زندان بود و من در فضای زندان می چرخیدم و بازی می کردم که ناگهان از محل تعاونی خوراکی های زندان سردرآوردم. وارد که شدم چشمم افتاد به کلی جعبه «کَره» که تا سقف چیده بودند. مسئول تعاونی که مرا شناخت، به احترام پدرم پرسید، چه می خواهم. من هم گفتم: «کَره». او یک جعبه «کَره» به من داد. اولی را که باز کردم همانجا بخورم، ناگهان پدرم رسید و پرسید این چیست؟ ماجرا را که فهمید، «کَره»ها را از من گرفت و با مسئول تعاونی برخورد کرد و گفت: این «کَره»ها برای زندانی ها تهیه شده است. مگر بچه من، زندانی است که باید «کَره» بخورد.



روایت سید‌محمد غرضی: کچویی بودن برای همه ملت ایرانی

سید‌محمد غرضیِ سیاستمدار، البته آخرین سخنران مجلس بود. لهجه دلنشین و ایستاده سخن گفتنش، رنگ و بوی متفاوتی به محفل «شهید روز هشتم» داد.

از تاریخ ایران و ایرانی مسلمان و انقلابی آغاز کرد تا اینکه حضرت ابراهیم را اولین موحد خواند که عمویش ایرانی بوده است. غرضی گفت : « همه ملت ما هرکدام یک کچویی اند و سرباز راه خدا و این سرزمین هستند.»
غرضی از «آفرینش مشروطه» گفت و از «ملی شدن نفت» و از «تحقق 22 بهمن» و از «خوار کردن قدرت طلبی آمریکایی ها» در ایران گفت وهمه اینها را قدرت مسلمان موحد ایرانی خواند و در اخر ادامه داد:« تاریخ ایران با تاریخ هیچ‌کجای دنیا قابل مقایسه نیست. تاریخی ساختیم و باید سعی کنیم کچویی باشیم. »


روایت نویسنده کتاب : کدام بخش های کتاب ممیزی شدند؟

نوبت به مهدی دزفولی که رسید از فرآیند تدوین کتاب «شهید روز هشتم» گفت. اینکه از سال 1390 با همکاری « سمیه خانم » دختر شهید کچویی، کار تحقیق آغاز شده است. چنانکه تهیه مجموعه مصاحبه‌ها نزدیک به سه سال ‌طول کشیده است و کتاب 40 گفت‌و‌گو دارد.
دزفولی می گوید: «کتاب شامل مطالب فراوانی از‌ جمله مراوده‌ها و فعالیت‌های مختلف شهید است. پیش از انتشار «شهید روز هشتم» درباره شهید کچویی شاید 40 صفحه مطالب در اختیار جامعه بود اما خوشحالیم که امروز نزدیک به 400 صفحه اطلاعات درباره وی در دست است. »
گردآورنده کتاب در پاسخ به یک پرسش مهم درباره ممیزی و بخش‌های حذف شده کتاب اشاره می کند: « اول با ارائه کتاب به انتشارات مرکزاسناد انقلاب، قرار بود بخش های زیادی از کتاب حذف شود. چون آنها قائل بودند که این بخش ها به صلاح نیست چاپ شود. اما بعد با کمک انتشارات صفحه سفید و تمهیداتی که صورت گرفت، تنها بخش هایی ازفصل‌های هفتم و هشتم که مربوط به اعضاء سازمان منافقین است، حذف شد. در هر صورت خوشحالم که کتاب با حذف زیاد منتشر نشد. امید‌وارم تیرماه سال آینده مستند شهید کچویی نیز تولید شود.»

این فصل را با من بخوان، باقی فسانه است

محفل یاران «شهید روز هشتم» به پایان رسید. زمانی که خواهر و دختر شهیدکچویی و جمعی از خانوده گردهم آمدند تا در کنار یاران و دوستانش، نخستین کتاب درباره زندگی و زمانه شهید کچویی را رُخ نمایی کنند.
جمع یاران و اعضاء خانوده عصرگاه دیروز از کتاب « شهید روز هشتم» رونمایی کردند و دراین میان نام های بسیاری بوده و هستند که در تدوین این کتاب و مجلس مغفول مانده اند. از آقایان «حديدی» و «کردگاری» و خانم ها «مریم لطفی» و «ناهید کردگاری» که صفحه آرایی و تصحیح و آماده سازی کتاب را برعهده داشته اند و در به ثمر رسیدن آن بسیار یاریگر بوده اند.

این روایت را با سروده ای از استاد علی معلم به پایان می بریم:

هفتاد باب از هفت مُصحف برنبشتم
این فصل را خواندم ورق را در نبشتم

از شش منادی راز هفت اختر شنیدم
این رمز را از پنج دفتر برگزیدم

این جاده را با ریگ صحرا پویه کردم
این ناله را با موج دریا مویه کردم

این فصل را با من بخوان باقی فسانه است
این فصل را بسیار خواندم عاشقانه است

منبع: خبرآنلاین

10

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها