مرگ چیست؟/ مقایسه ادیان ابراهیمی در فهم پایان زندگی

استعاره‌های مرگ در ادیان نیز شباهت‌ها و تفاوت‌هایی دارد. وجه مشترک هر سه‌ دین ابراهیمی را می‌توان به‌جز این‌مهم که مرگ پایان زندگی و سقوط در عالم نیستی نیست، در تشبیه آن به «خواب» بازجست که عادی‌بودن و تکراری‌بودن آن در زندگی روزانه آدمیان، باعث می‌شود از اضطراب مرگ کاسته شود و در ضمن نویدبخشی امیدواری به آسودگی، رفع خستگی و بیداری دوباره را نیز در خود مستتر دارد.

مرگ چیست؟/ مقایسه ادیان ابراهیمی در فهم پایان زندگی

فرزاد نعمتی، در مطلبی با عنوان «مرگ پایان انسان نیست» با مقایسه بازنمایی مرگ در یهودیت، مسیحیت و اسلام در روزنامه هم میهن نوشت:

مرگ، معنا و چیستی‌آن، ازجمله اسرارآمیزترین پرسش‌های هستی‌شناختی پیش‌روی آدمیزاد در درازنای حیات بشری بوده است. به‌همین‌دلیل مرگ‌اندیشی و التفات آگاهانه و عامدانه به این پدیده ناشناخته، در عموم تمدن‌های شناخته‌شده بشری، مسبوق‌به‌سابقه است و برخی حتی بر این اعتقادند که آنچه ما را «انسان» می‌کند، آگاهی از مرگ است. به‌زعم فرناندو سوتر: «تنها موجودات زنده واقعی، ما هستیم، میرایان؛ چون می‌دانیم که زمانی از زیستن بازخواهیم ماند و زندگی دقیقاً درک همین موضوع است.» ازاین‌منظر، مردگان و سایر زندگان، مسئله‌ای ندارند اما انسان در تجربه تولد، جوانی، میانسالی و مرگ است که مسئله‌مند می‌شود. در تمدن‌های مشرق‌زمین چون بین‌النهرین، ایران، مصر و آسیای جنوب‌شرقی و تمدن‌های مغرب‌زمین چون یونان و روم باستان، و بعدتر اروپای اعصار قرون وسطی، عصر جدید و عصر مدرن، با مواجهه‌های متفاوت دینی، حکمی، فلسفی، عرفانی و علمی با این پدیده مواجه بوده‌ و هستیم و طرفه آنکه امروزه نیز هیچ‌کدام از این روایت‌ها و چشم‌اندازها را نمی‌توان منسوخ یا مردود شمرد. برای نمونه، اگرچه در قرن بیستم، گاه برخی داعیان علم‌گرایی محض و رویکردهای تحلیلی، مدعی شدند که باورهای دینی و معنوی افاده‌معنا نمی‌کنند و آنان را نیز در ردیف گزاره‌های متافیزیکال باید به کناری نهاد تا بشر آزادانه در شاهراه علم و منطق به‌سوی سعادت رهنمون شود، اما بشر درمانده در پاسخگویی به مسئله چیستی حیات و ممات، همچنان به انواع تمهیدات دست می‌یازد تا جوابی موجه و آموزه‌ای آرامش‌بخش در باب این گره‌های کلان کور بشنود و بیازماید؛ کما‌اینکه زمانی افلاطون در رساله «فایدون» از سقراطی که مرگ با جام‌شوکران را بی‌هراس پذیرفته است، نقل می‌کند که نیل به حکمت مرگ، فقط پس از مرگ محقق می‌شود و جدایی روح مجرد و پاک از بدن، معنایی ندارد جز اینکه «روح هوادار واقعی حکمت بوده و شیوه راحت‌مردن را تمرین می‌کرده است»، بنابراین «فلسفه» چیزی نیست جز «تمرین مرگ». اینک نیز مرگ از دستور کار تأمل فکری بشر خارج نشده و کم نبودند کسانی چون نیچه، هایدگر، فروید، راسل، اروین یالوم، کوبلر راس و دیگرانی که در قرون اخیر و حاضر، مرگ را دستمایه تحقیق علمی و تفحص فلسفی کرده‌اند. ازهمین‌زاویه، درک دینی از مقوله مرگ نیز همچنان -چه در میان دینداران، چه در میان پژوهشگران دین- جذابیت فراوانی دارد.

عبدالله غلامرضا‌کاشی در کتاب «مرگ‌اندیشی در ادیان ابراهیمی» در امتداد چنین طرح‌ بحثی، به سنخ‌شناسی درک ادیان ابراهیمی از مرگ رفته و کوشیده تا نشان دهد که در کتب مقدس و منابع و متون سه دین یهودیت، مسیحیت و اسلام، چه طرز تلقی‌ای از مرگ ارائه شده و از کدام ایماژها و تصاویر برای توصیف این پدیده استفاده شده است؟ پرسش دوم کاشی این است که از این ایماژها درباره مرگ و معنای زندگی انسان، چه خوانشی می‌توان داشت؟ و نیز، این ادیان چه رهیافت‌هایی را برای کنترل یا تقلیل اضطراب مرگ، ارائه کرده‌اند؟ نویسنده برای پاسخ به این پرسش‌ها، ابتدا با مطالعه متون مقدس عهد عتیق، عهد جدید و قرآن کریم، استعاره‌هایی را که در آنها راجع به مرگ وجود دارد، استخراج کرده و سپس همین روش را در بررسی آثار یک فیلسوف، یک متکلم و یک عارف در هر یک از این سه‌ سنت دینی به‌کار برده است. برای نمونه، در زمینه مرگ‌اندیشی در اسلام، جز مراجعه به متن قرآن، مرگ‌اندیشی نزد پیامبر و امامان‌شیعه نیز بررسی شده و به آثار ابن‌سینا، مولوی، غزالی و خیام نیز التفات شده است. در مقام جمع‌بندی، کاشی بر آن است که طبق نظر یهودیت و مسیحیت، «مقوله مرگ در طرح آفرینش نبوده است؛ بلکه گناه نخستین آدم سبب پیدایش مرگ شده است. درحالی‌که مطابق آموزه‌های مسلمانان، مرگ هستی‌مستقل دارد و تقدیرشده خداوند است.»

marg-andishi

درهمین‌زمینه، استعاره‌های مرگ در ادیان نیز شباهت‌ها و تفاوت‌هایی دارد. وجه مشترک هر سه‌دین را می‌توان به‌جز این‌مهم که مرگ پایان زندگی و سقوط در عالم نیستی نیست، در تشبیه آن به «خواب» بازجست که عادی‌بودن و تکراری‌بودن آن در زندگی روزانه آدمیان، باعث می‌شود از اضطراب مرگ کاسته شود و در ضمن نویدبخشی امیدواری به آسودگی، رفع خستگی و بیداری دوباره را نیز در خود مستتر دارد. بااین‌همه، تفاوت‌هایی نیز در این میان وجود دارد. برای نمونه، ایماژهای مرتبط با مرگ در متون یهود، به استثنای مورد خواب، مضمونی خشن و ترساننده دارند. در مسیحیت اما جز خواب، فقط یک تعبیر دیگر وجود دارد؛ «فروریختن خیمه». در متن قرآن، اما فقط همان یک ایماژ خواب مندرج است. البته استعاره‌هایی که متکلمان، فلاسفه و عرفای این ادیان به‌کار برده‌اند، افزون از این معدود موارد است. برای نمونه، در تعبیر پیامبر اسلام از مرگ، این پدیده عامل «جدایی»، «پشیمانی» و «راحتی» دانسته شده و نیز استعاره‌هایی چون «درد بی‌درمان»، «پل»، «هدیه» و «شاخه خاردار» برای توصیف آن به‌کار رفته است. غزالی، مرگ را «عامل رستگاری پرهیزگاران» و «میدان کارزار» معرفی کرده، اما مولانا آن را با استعاره‌های خوشایندی چون «بوی خوش»، «آیینه»، «عروسی ابدی» و... بازنمایی کرده است. از دیگر نتایج قابل‌توجه این‌پژوهش گرانقدر، این نکته است که «شمار ایماژهای به‌دست‌آمده در فرهنگ مسیحی با مضمون ترس در مقایسه با استعاره‌های به‌کارگرفته‌شده در یهودیت و اسلام، بسیار اندک است»، «تعداد ایماژهای دلهره‌آور در قرآن مجید و لسان پیشوایان مسلمان نیز بیش‌از استعاره‌های به‌کار‌ گرفته‌شده در عهد عتیق است»، اما این دلهره شامل «عموم مردم» نمی‌شود و فقط به «کافران و ستمگران» اختصاص دارد. همچنین در مقام مقایسه، در تعالیم مسلمانان نسبت به دو دین دیگر، «تمرکز بر موضوع یاد مرگ فزونی بیشتری دارد».

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 5
  • ناشناس
    0

    در اینجا راحته

  • ناشناس
    0

    بقول شاعر: مرگ پایان کبوتر نیست/ مرگ وارونه یک زنجره نیست/ مرگ در ذهن اقاقی جاریست/ مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد!

  • رابی
    2

    انسان بیش از زندگیست ،آنجا که هستی پایان می گیرد او ادامه می یابد.

  • ناشناس
    0

    در ایران مرگ همیشه موجب آسودگی بوده

  • ناشناس
    1

    جمع کنید اراجیف گویی

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها