محمدرضا باهنر:

راست و چپ از دل مجاهدین انقلاب زاییده شد/ آنهایی که چپ بودند در مسائل اقتصادی راست شدند/ برخی از راستهای مدرن ما الان خیلی چپتر از چپها هستند/آقای هاشمی به ما میگفت شما که راست بودید حالا چپ شدید؟

راست و چپ از دل مجاهدین انقلاب زاییده شد/ آنهایی که چپ بودند در مسائل اقتصادی راست شدند/ برخی از راستهای مدرن ما الان خیلی چپتر از چپها هستند/آقای هاشمی به ما میگفت شما که راست بودید حالا چپ شدید؟

باهنر:زایش چپ و راست از دل سازمان مجاهدین انقلاب شروع شد. همان زمان که بهزاد نبوی و محمد سلامتی یک سو و ذوالقدر و رضایی و شمخانی در سوی دیگر قرار گرفتند. همین اختلاف را مبنای شروع دو دستگی در دولت مهندس موسوی و بعد هم حزب جمهوری می‌نامد و می‌گوید راست و چپ از همان زمان شروع شد.

امیرحسین مهرزاد/ محمدرضا باهنر از همان مجلس اول بعد از انقلاب اسلامی خلعت نمایندگی به تن کرد و انقلاب را با حضور در رکن دموکراسی آغاز کرد. او از معدود سیاستمداران ایرانی است که در طول دوران حیات سیاسی‌اش نوسان‌های پردامنه نداشته و کمتر حرکت زیکزاگی داشته است اما این حرکت نسبتا ثابت در مواجهه با جریان مقابلی تعریف شده که یک روز خط امام بود و حالا اصلاح‌طلب نام گرفته است. او در عین حال از معدود اصولگرایانی است که بر خلاف برخی اسلافش قایل به تحزب است. همین است که سال‌هاست بر کرسی دبیرکلی جامعه اسلامی مهندسین تکیه زده و پس از فوت حبیب‌الله عسگراولادی نه پیران موتلفه و نه ریش سفیدان جامعتین بلکه این او بود که ردای دبیرکلی جبهه پیروان خط امام و رهبری را نیز به تن کرد. شاید در میان اصولگرایان او را بتوان در ردیف کسانی قرار داد که جریان‌های سیاسی ایران را خوب می‌شناسد. در اغلب فراز و فرودهای سیاست ایرانی یا خود نقش داشته یا در بطن‌شان بوده است. به همین دلیل نیز برای گفت‌وگو پیرامون تولد راست و چپ سیاسی سراغ باهنر رفتیم. او می‌گوید زایش چپ و راست از دل سازمان مجاهدین انقلاب شروع شد. همان زمان که بهزاد نبوی و محمد سلامتی یک سو و ذوالقدر و رضایی و شمخانی در سوی دیگر قرار گرفتند. همین اختلاف را مبنای شروع دو دستگی در دولت مهندس موسوی و بعد هم حزب جمهوری می‌نامد و می‌گوید راست و چپ از همان زمان شروع شد. با باهنر از مجلس اول شروع کردیم و گفت‌وگوی‌مان در سال ٨٨ به پایان نرسیده مختومه شد. همان اتفاقی که این روزها می‌گوییم نباید انجام شود و باید گفت‌وگو کرد تا شاید از دل گفت‌وگوهای سیاسی راهی برای برون رفت از شرایط مخاصمه به سوی تفاهم با حفظ هویت باز شود.

در کشورهای توسعه‌یافته، راست و چپ یک مفهوم سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی دارند. هر کدام هم مشخصه‌های روشن و شاخصی دارد اما به نظر می‌رسد این مفهوم در ایران سنخیتی با آن مفهوم جهانی ندارد. نخستین بار مرزبندی و تفکیک میان دو جریانی که امروز اصلاح‌طلب و اصولگرا می‌شناسیم چه زمانی رخ داد؟
نخستین انقلاب و بعد از پیروزی جریانات سیاسی در کشور دو خط شدند. یک گروه خط امام بودند و یک گروه هم مقابل خط امام بودند که به قول شما هیچ سنخیت ویژه‌ای با هم نداشتند اما نقطه مشترک‌شان این بود که تعریفی که از خط امام می‌شد را قبول نداشتند. اینها لیبرال‌ها، منافقین، توده‌ای، سلطنت‌طلب و... بودند که در مقابل خط امام صف‌کشی کردند. حضرت امام نیز وظیفه خود می‌دانستند که تبیین کنند که وقتی می‌گوییم جمهوری اسلامی یعنی چی. داستان بر این اساس شکل گرفت. اول بحث‌های سیاسی بود. مرحوم شهید بهشتی بارها و بارها در رسانه ملی با کمونیست‌ها و توده‌ای‌ها مناظره می‌کردند. از این موارد زیاد داشتیم. این کرسی‌های گفت‌وگویی وجود داشت. البته چپی‌ها آنهایی که مسلح بودند فدایی اکثریت و اقلیت بودند که از همان اول انقلاب دست به اسلحه بردند و مشکلاتی که در ترکمن صحرا و اهواز به وجود آوردند نشان داد از همان ابتدا راه‌شان را جدا کردند و در مقابل انقلاب ایستادند. منافقین هم که آن زمان سازمان مجاهدین خلق بودند اول وارد تعاملات سیاسی شدند کاندیدا داشتند و وارد انتخابات شدند، آنها می‌گفتند ما فقط آقای خمینی را به عنوان رییس‌جمهور قبول داریم. به اصطلاح، خودشان را سهامدار ویژه انقلاب می‌دانستند. از همان اوایل هم حتی قبل از پیروزی انقلاب این بحث‌ها بود. علمایی مثل حضرت آیت‌الله مطهری اصلا با سهم خواهی اینها تفاهم نداشتند و می‌گفتند اینها مارکسیست هستند. بعد هم بحث جریانات بنی‌صدر پیش آمد.

در انتخابات اول ریاست‌جمهوری مرزبندی چگونه بود؟
در آن انتخابات کاندیدای اول جریان خط امام آقای جلال‌الدین فارسی بود. اما به دلیل تردید در اصالت ایرانی بودن ایشان امام فرمود روزه شک‌دار نگیرید و ایشان نتوانست کاندیدا شود. در یک فرصت کوتاهی نیروهای خط امام از مرحوم حبیبی در مقابل بنی‌صدر حمایت کردند. تقریبا همه ما می‌دانستیم آقای حبیبی رای بیار نیست ولی می‌گفتیم به وظیفه خودمان باید عمل کنیم. آقای بنی‌صدر رییس‌جمهور شد تا اینکه فشار روی امام بالا بود چون می‌گفتیم بنی‌صدر آدمی نیست که بشود انقلاب را به دستش بسپریم. امام هم عموما مقاومت می‌کردند اما نهایتا یک روز صبح ایشان یک بیانیه یک سطری صادر و اعلام کردند از امروز بنی‌صدر جانشین فرماندهی کل قوا نیست والسلام. این باعث شد مجلس احساس کند این چراغ سبزی است برای عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر. جالب بود که منافقین و بنی‌صدر که تا آن اندازه اختلاف داشتند به اتفاق هم و با یک هواپیما از کشور رفتند.

روایت خروج بنی‌صدر از کشور با پوشش زنانه صحت دارد؟
حالا اینها دیگر مهم نیست. آن‌زمان نقل این‌گونه بود. من هم نمی‌دانم. در تیرماه همان سال مجاهدین خلق اعلام اقدام مسلحانه کرده بودند. بعد هم که داستان هفت تیر و هشت شهریور پیش آمد. قبل از آن هم گروه‌های مسلحی مثل فرقان بودند. اما سازمان مجاهدین خلق حرکت‌های سنگینی کرد و دو فاجعه هفتم تیر و هشت شهریور که منجر به شهادت اعضای حزب جمهوری و جمعی از وزرای دولت بود ضربه سختی به کشور وارد کرد. شاید اگر هر نظام دیگری بود با ترور جمع کثیری از نیروهای اصلی و انقلابی‌اش نمی‌توانست ادامه دهد. عملا خط مقابل امام بعد از آن ماجراها از صحنه سیاسی حذف شد. عده‌ای فرار کردند، تعدادی مخفی شدند، برخی محاکمه شدند و... به هر حال اینها از صحنه کنار رفتند و داستان عملا دست نیروهای خط امام افتاد.

در صحبت شما طیف روحانی‌های مبارز انقلابی و نیروهایی که امروز به عنوان راست سنتی می‌شناسیم کجا قرار می‌گیرند؟ آنها هم خط امامی بودند؟
شتاب نکنید. به آنجا هم می‌رسیم. فعلا و تا این مقطع همه این نیروها خط امامی محسوب می‌شوند. از تیپ تحکیم تا سازمان مجاهدین انقلاب، انجمن اسلامی معلمان، حزب جمهوری اسلامی، جامعه روحانیت و جامعه مدرسین خط امامی بودند.

یعنی شما تا این مقطع همه را ذیل خط امام تعریف می‌کنید؟
بله.

در انتخابات مجلس اول ما آن قطب‌بندی را نداشتیم؟
در انتخابات مجلس اول آقایان سحابی و غضنفری و دوستان آقای بنی‌صدر بودند. سازمان منافقین هم بودند. منوچهری، نماینده جیرفت کرمان بود که از فئودال‌ها بود. در مجلس همه اینها بودند. آن زمانی بود که هنوز این اتفاقات نیفتاده بود. اینها در مجلس نفوذ هم کردند اما داستان هفتم تیر و هشتم شهریور دیگر تیر خلاصی بود.

به طور کامل تصفیه شدند؟
البته نفوذهایی کرده و سلاح‌هایی را دزدیده بودند. از همین قدرت‌شان هم استفاده کردند و این ترور‌های عظیم را به راه انداخته بودند. بالاخره 11 تا 12 هزار نفر فقط شهید ترور داریم. شاید مظلوم‌ترین انقلاب و نظام حکومتی هستیم که بیشترین آسیب را دیده‌ایم. شهید رجایی رییس‌جمهور شد و تا قبل از آن هم حتی حضرت امام توصیه داشتند که تا آنجا که ضرورت ندارد روحانیت وظایف اجرایی سنگین را به عهده نگیرند. به همین دلیل کاندیدای اول خط امامی‌ها حسن حبیبی بود و دومی شهید رجایی بود اما بعد از این جریان ترور‌ها دیگر امام رضایت دادند که چاره‌ای نیست و بعد حضرت آیت‌الله خامنه‌ای کاندیدای ریاست‌جمهوری شدند و رای بالایی آوردند. کم کم مجلس اول رو به اتمام رفت و این تیپ‌ها هم حذف شدند. آنها به مخفیگاه رفتند یا فرار کردند؛ یا به زندان رفتند و محاکمه شدند و یا مخفی شدند. همه داستان به دست خط امامی‌ها افتاد. بین خط امامی‌ها یک تقسیم بندی به نام چپ و راست اتفاق افتاد که محور آن فقط اقتصادی بود. هیچ چیز به غیر از اقتصاد محل اختلاف نبود. در مسائل فرهنگی و سیاست بین‌الملل و مسائل اجتماعی اختلافی وجود نداشت. اختلاف اقتصادی به این شکل بود که دولت حاکم معتقد بود که کارها عموما باید دولتی باشد که به چپ معروف شد. راستی‌ها می‌گفتند که باید دست بازار باشد.

پس ریشه آن راست و چپ واقعی بود؟
بله. اختلاف چپ و راست اقتصادی بود. اول این اختلاف در سازمان مجاهدین انقلاب اتفاق افتاد که دو گروه شدند. آیت‌الله راستی نماینده امام برای حل اختلاف میان آن دو گروه بود.

ایشان نماینده امام برای حل اختلاف بود و ولی عملا خودش هم راست بود؟
حتی بر سر مساله آقای راستی اختلاف به وجود آمده بود. در سازمان مجاهدین سه نظریه بود. یکی می‌گفتند که آقای راستی نماینده امام است و حق وتو دارد. هر چه تصویب کنیم و کم و زیاد کنیم آقای راستی باید بگوید بشود یا نشود. نقش شورای نگهبان آن گروه را داشت. گروهی می‌گفتند آقای راستی مثل بقیه هستند و ما 15 نفر یا 20 نفر شورای مرکزی می‌نشینیم و ایشان هم می‌نشیند و بعد رای‌گیری می‌کنیم. یعنی موافق بودند رای دهد اما نه رای وتویی. گروه سوم می‌گفتند رای هم ندارد و فقط آنجا باید رهنمود بدهد. از اینجا اختلافات شروع شد و بعد به مسائل اقتصادی کشیده شد. سازمان مجاهدین انقلاب دو گروه کاملا رو در روی هم شدند. یک گروه تیپ بهزاد نبوی و الویری و سلامتی بودند و یک طرف هم محسن رضایی و ذوالقدر و شمخانی و علی لاریجانی بودند. در اینجا سازمان مجاهدین انقلاب دو بخش شد. این اختلاف در دولت نفوذ کرد و دولت مهندس موسوی هم دو بخش شدند. گروهی راستی‌ها و گروهی هم چپی‌ها بودند. راستی‌ها آن زمان آقایان ناطق نوری و عسگر اولادی و پرورش بودند.

اصلا زاییده شدن راست و چپ در ایران از اختلاف سازمان مجاهدین شروع شد؟
بعد اختلافات از دولت به حزب آمد و حزب جمهوری اسلامی هم دو گروه شد. گروهی چپ و راست و البته قبیله سومی هم بودند. هر کدام هم برای مشی اقتصادی خودشان استدلال‌هایی داشتند. چپی‌ها می‌گفتند زمان جنگ است و همه‌چیز باید در اختیار و کنترل باشد. به هر حال زمان جنگ ضرورت‌هایی داشت. کوپن و سهمیه کالاهای اساسی وجود داشت. اینها کم‌کم اسم بچه‌های چپی را کوپنیست‌ها گذاشتند که مترادف با کمونیست باشد. رییسش از نظر اقتصادی آقای بهزاد نبوی بود. این داستان جلو رفت تا به بعد از جنگ رسید.

در این مقطع بحث گروگانگیری که پیش می‌آید می‌بینیم نماینده‌های منتسب به سازمان مجاهدین انقلاب در مجلس اول آبستراکسیون می‌کنند که آن داستان ختم گروگانگیری به نتیجه نرسد. چون معتقد بودند باید گروگان‌ها را نگه داشت. در این مقطع که همه اینها در قالب نیروهای خط امام دسته‌بندی می‌شدند اختلاف وجود داشت.
اختلافات مجلس اول اختلافات خط امام و مخالف خط امام بود. این را با چپ و راست خلط نکنید. در مجلس اول چیزی به نام چپ و راست به شکل پسینی آن و به شکل امروزی آن وجود نداشت. کسانی که از مخالفان خط امام بیرون بودند همه بودند، از سلطنت‌طلب تا توده‌ای و منافق بودند. داخل مجلس یکسری از لیبرال‌ها و طرفداران بنی‌صدر بودند و برخی هم ارتباطاتی با سازمان مجاهدین خلق داشتند. اینها اصلا چپ و راست نبودند. چپ راست پسینی در خانواده خط امام اتفاق افتاد.

پس شما معتقدید تا مقطع اختلافات سازمان مجاهدین انقلاب اینها با هم بودند؟
بله. اولین مجلسی که می‌خواست تشکیل شود یک ائتلاف بزرگ اتفاق افتاد که سازمان مجاهدین انقلاب، حزب جمهوری اسلامی و جامعه روحانیت انجمن اسلامی، معلمان خانه کارگر و همه کسانی که امروز به عنوان چپ و راست مطرح هستند با هم ائتلاف کردند و مخالف لیبرالیسم بودند. بالاخره جنگ تمام شد.

قبل از اینکه جنگ تمام شود مجلس سوم و انشعاب مجمع روحانیون و جامعه روحانیت را داریم. به نظر می‌رسد موثر باشد؟
بعد از پذیرش قطعنامه امام یک گروه چهار نفره مامور کردند که سیاست‌های بازسازی اقتصادی کشور بعد از جنگ را بنویسد. امام از اختیارات‌شان استفاده کردند. سازمان و نهادی به این منظور در قانون نداشتیم. آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان رییس‌جمهور، آقای مهندس موسوی نخست‌وزیر و آقای هاشمی به عنوان رییس مجلس و آقای موسوی‌اردبیلی به عنوان رییس قوه قضاییه مامور شدند. بعد از یک هفته تا 10 روز امام در بیانیه‌ای رسمی فرمودند که آقای احمد خمینی از طرف من در جلسات شرکت می‌کند که خبرها را برای من بیارود و عملا او نیز نفر پنجم شد. آنها سیاست‌های بازسازی اقتصادی را نوشتند. مانیفست در آوردند. سیاست‌های کلی بازسازی اقتصادی را نوشتند. جالب است که این سیاست‌های کلی با وجود اینکه آدم‌های در آن جلسه برخی چپ و برخی راست اقتصادی بودند، اما مانیفستی که نوشته شد مانیفست اقتصاد راست بود. این شد که کارها باید به مردم واگذار شود.

آن زمان آیت‌الله خامنه‌ای در طیف راست بودند؟
بله. آقای هاشمی هم با همین تفکر بود.

آقای مهندس موسوی و موسوی‌اردبیلی چپ بودند؟
بله.

سیداحمد آقا؟
من در جلسات خصوصی شان نبودم اما او در بحث‌های اقتصادی اینچنینی عملا ورود نمی‌کرد. عملا همان نمایندگی امام را داشتند. البته کدهایی از امام بود که می‌فرمودند کارها را به مردم واگذار کنید. این سیاست‌ها نوشته و عملا پایه برنامه اول توسعه اقتصادی ، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشور شد. من خودم در مجلس بودم در برنامه اول که ما تصویب کردیم، بر این اساس بود. حتی قبلا دولت یک لایحه به مجلس داد و کاملا چپی بود بعد که این سیاست‌های کلی تنظیم شد دولت هم لایحه‌اش را پس گرفت و مجددا لایحه‌ای با تغییرات اساسی داد. در مورد گرایش‌های سیاسی مجلس سوم و پیش از آن بحث‌های اختلافات اقتصادی کم‌کم یک سری قبیله درست کرد. برخی اوقات آقا (مقام معظم رهبری) نیز این تعبیر را می‌گویند که برخی گروه‌های سیاسی قبیله می‌شوند تا یک حزب صاحب مانیفست. این سیاست‌های اقتصادی که نوشته شد مقدار زیادی آدم‌ها عضو شدند. آقای هاشمی در دولت می‌خواستند تعدیل اقتصادی راه بیندازد. او تخته گاز تعدیل اقتصادی را انجام می‌داد. ما در مجلس بودیم و می‌گفتیم سرعت تعدیل اقتصادی بالا است و این سرعت باید تعدیل شود. رکورد تورم بعد از انقلاب در دولت آقای هاشمی 5/49 درصد زده شد که به دلیل تعدیل اقتصادی آقای هاشمی بود. ما ترمز دستی را می‌کشیدیم. آقای هاشمی خیلی به مجلس گله کرد. درست هم می‌گفت. می‌گفت شما را کاندیدا کردیم و حمایت از شما هم کرده‌ایم حالا در مقابل ما در آمده‌اید. ما می‌گفتیم با تعدیل اقتصادی مخالفت نداریم ولی سرعتش بالا است. اقشار ضعیف و مستضعف در چرخ اقتصادی له می‌شوند. آقای هاشمی مدعی بود که مرگ یک بار شیون هم یک بار. بزنیم و مسائل را تمام کنیم و در ریل واقعی اقتصاد بیفتیم. بعد به ما می‌گفت که شما که راست بودید حالا چپ شدید؟ من یادم هست خودم گفتم ما همان خط مشی را می‌رویم. ما با آقای مرعشی آن زمان رفیق بودیم و الان هم هستیم. گفتم یک زمانی ما روی خط راه می‌رفتیم آقای مرعشی سمت چپ ما بودند. ما راست شدیم. حالا طرف دیگر آمده‌اند حالا چپ شده‌ایم. ما خط خودمان بودیم. یک زمانی دوستان می‌گفتند اگر کسی 2 هزار متر زمین دارد باید تکه‌تکه کرد و به مردم داد و اصلا با سرمایه‌دار مخالفت می‌کردند. زمانی آنقدر می‌خواستند سرمایه‌گذاری در بخش خصوصی کنند که ما جلوشان را می‌گرفتیم. می‌خواستند مجلس را هم به بخش خصوصی واگذار کنند. نمی‌خواهم بگویم استدلال‌مان چقدر قوی بود، اما ما می‌گفتیم خط خودمان هستیم. مثلا آقای الویری سال 68 مصاحبه کرد و گفت الویری سال 60 نیستم. راست می‌گفت. آقای عبدالعلی‌زاده، جهانگیری و مرعشی و دیگرانی از این آقایان هم همین حرف را داشتند. می‌گفتند روزهای اول جو عمومی انقلاب و کشور آن بود. خود ما هم حرکات چپ‌روانه‌ای اوایل انقلاب داشتیم. اینها تبدیل به یک سری قبیله شد. عوض اینکه دو یا سه تا حزب درست شود، عملا قبیله شد. عده‌ای با هم دوست و رفیق شدند. در جریان انتخابات مجلس سوم اختلافی اتفاق افتاد و جامعه روحانیت دو بخش شد و مجمع روحانیون از آن بیرون آمد. اسلام امریکایی‌ها و این بحث‌ها شد.

اسلام امریکایی را امام فرمودند که مردم تلقی‌شان همان مدل سیاسی جامعه روحانیت بود.
بله. تلقی مردم این بود که تیپ آقای مهدوی‌کنی را می‌گویند اما بعد از اینکه مقداری جنجال‌ها شد و مجلس سوم هم برگزار شد و عملا چپی‌ها آمدند امام بیانیه‌ای صادر کرد که مضمونش این بود که من به طلاب جوان نصیحت می‌کنم که به دامن جامعه مدرسین پناه ببرند و الا اسلام‌شان اسلام امریکایی خواهد بود. کاملا ورق برگشت. یادم نیست به چه مناسبتی بود. جامعه مدرسین یک برند بود. برند فقهی شرعی مکاسب و رسایل بود و در سیاست هم شرکت می‌کرد. منتهی‌الیه راست بود. داستان مجلس سوم اتفاق افتاد. بحث می‌شد آن زمان که راستی‌ها اسلام امریکایی دارند.

امام حمایت‌هایی از طیف چپ داشتند؟ بر سر نخست‌وزیری مهندس موسوی و اختلافات مهندس با مجلس در همه این موارد حمایت امام مشهود است.
اگر بخواهیم اینها را باز کنیم هر کدام استدلال‌هایی پشتش بود. مثلا در تغییر نخست‌وزیری بالاخره عده‌ای با امام بحث کرده بودند که دولت عوض شود. امام آن زمان همه‌چیزش دفاع بود. سیاست راهبردی‌اش این بود که باید دفاع جانانه باشد. کاملا هم درست بود. امام هر چیزی که بخواهد دفاع را تضعیف کند جلویش می‌ایستاد. حضرت امام به این تحلیل رسیده بودند که اگر دولت مهندس موسوی عوض شود که به خصوص آدم‌هایی هم پیشنهاد می‌شد برای جایگزینی مهندس موسوی، امام به این جمع‌بندی رسید که دفاع در کشور ضعیف می‌شود. حتی حضرت آقا هم مخالف بودند. داستان 99 نفر و اینها بود که بعد‌ها آقا فرمودند که آن روند مال سال‌ها پیش است. دولت عوض نشد. مهندس موسوی آمد و نخست‌وزیر شد و بعد هم همین‌ها گفتند که ما دیگر نمی‌توانیم کار کنیم. فرماندهان جنگ می‌گفتند که ما اگر بخواهیم بجنگیم فلان مقدار تانک و هواپیما می‌خواهیم و پول و زمان می‌خواهیم و بعد امام از دولت سوال کردند و گفتند می‌توانید جور کنید؟ که پاسخ دادند دست‌مان خالی است و قطعنامه را پذیرفتیم. حضرت امام استدلالش و مواضع بر اساس تشخیصش درست بود اما اینکه آیا اگر مهندس موسوی می‌رفت جنگ ادامه پیدا می‌کرد یا نه، نمی‌دانیم. مثل اینکه بعضی‌ها از من می‌پرسند اگر شهید باهنر زنده بود چپ بود یا راست؟ چه پاسخی باید داد؟ نمی‌دانیم. مولفه زمان و مکان حتی در فتوا اثر دارد چه برسد به تحلیل‌های سیاسی. یادم است اوایل انقلاب یک زمانی امام قطب‌زاده علیه ما علیه را مدیر صداو سیما گذاشته بودند. ما در کرمان کلی با منافقین همدیگر را می‌زدیم. ما از قطب‌زاده دفاع می‌کردیم آنها فحش می‌دادند. بعد از شش ماه گفتند دیدید خودتان اشتباه کردید. گفتیم ما آن موقع به دستور امام باید دفاع می‌کردیم و الان هم که مرتد و محارب شده و کودتا حرفش بود، این‌طور هستیم. یعنی زمان و مکان مهم است. مثلا همین الان بگویند فلانی طرفدار بنی‌صدر بوده خب اینکه چه زمانی بوده مهم است. زمانی بود که 11 میلیون جمعیت کشور به او رای داده بود.

شما این مرزبندی را در مورد 88 هم داشتید؟
بله؛ بعد به جریان مجلس سوم رسیدیم. تقریبا این جریان چپ و راست از مساله اقتصادی به حوزه‌های دیگر تعمیم پیدا کرد. برخی دوستان ما مواضع‌شان سریع تغییر کرد. در بخش اقتصادی که خودشان هم گفتند. در بخش سیاست بین الملل گروهی به نام تحکیم وحدت بودند. 13 آبان ما بودیم که در مجلس تصویب کردیم روز 13 آبان روز مبارزه با استکبار جهانی به سرکردگی امریکا است. این در قانون آمد. 13 آبان می‌خواستیم راهپیمایی برویم تحکیم وحدتی‌ها می‌گفتند شما چرا می‌آیید، مبارزه با امریکا در انحصار ما است. شما که اسلام‌تان امریکایی است اصلا حق ندارید. خودشان را منحصرا مبارز با امریکا می‌داستند. مدتی گذشت دیدیم که منحصرا می‌خواهند طرفدار امریکا باشند. سیاست‌های اینچنین هم تغییر کرد. حتی آنهایی که چپ بودند در مسائل اقتصادی راست شدند و در مسائل سیاست خارجی هم به نظر می‌رسد که عموما راست بودند. در مسائل فرهنگی هم این‌طور بود. تیپ‌های افرادی مثل مهاجرانی یا مخملباف بودند که در بسیاری از مقوله‌ها از خانواده و قبیله چپ بزرگ شدند اما مواضع منطبق بر چپ و راست بین‌المللی نیست. چپ کاملا در کشور استحاله و دگرگون شد.

آن‌ها چپ بودند که شما راست شدید؟صرفا به خاطر اینکه مقابل چپ قرار بگیرید اسم‌تان راست شد؟ یعنی چپ برای خودش هویت چپی تعریف کرده بود؟
در نقطه اول که داستان چپ و راست منعقد می‌شد، ما راست بودیم. الان هم راستیم و به ادعای خودمان در اقتصاد راست هستیم و فکر می‌کنیم همه کارها باید به بخش خصوصی واگذار شود؛ الا آن جاهایی که حاکمیتی است. چارچوب قانون اساسی که در مجمع تشخیص مصلحت نظام تصویب کردیم و آقا هم ابلاغ فرمودند، همه‌اش از موضع راست است. جالب است که بند الف و ب و جیم دارد.

که فقط جیمش را ما گرفتیم؟
در پایان این سیاست‌ها آقا فرمودند دولت بنشیند و ماموریت‌های خودش را بازتعریف کند. دولت در کشور ما چه کاره است؟ آیا باید جی تی سی داشته باشد و واردات گندم داشته باشد یا فروش باشد یا دولت باید کارهای حاکمیتی را داشته باشد. اسم و نامی که روز اول گرفتیم روی پیشانی‌مان مانده است. به ما می‌گویند راست سنتی و به آنها می‌گویند چپ سنتی و مدرن. برخی از راست‌های مدرن ما الان خیلی چپ‌تر از چپ‌ها هستند. اینها را قبول دارم. اگر در یک کلام بخواهم خلاصه کنم مجموعا دو گروه در جریان حذف لیبرال‌ها در خانواده امام شکل گرفتند که بیش از اینکه می‌بینیم دو حزب هستند دو قبیله هستند و مواضع‌شان را با همدیگر سعی کرده‌اند تنظیم کنند. ما مدعی هستیم که خیلی مواضع‌مان تغییر نکرده است. سال 62 یا 63 که هنوز خیلی محاسن‌مان در نیامده بود مشهور بودم به نیروی راست. الان هم در مجمع تشخیص و جاهای دیگر همین اعتقاد را دارم. چند وقت پیش در مجمع در بحث سیاست‌های برنامه ششم که قبل از رحلت آقای هاشمی بود من گفتم شرکت ملی نفت ایران ده‌ها سال است در کشور ما انحصار دارد. باید بتوانیم دو شرکت نفت خصوصی و کمپانی داشته باشیم. شرکت نفت هم یعنی از اکتشاف تا پمپ بنزین را در بر بگیرد. تا دو شرکت دیگر در کشور راه نیفتد خصوصی نیست. باید خصوصی باشد نه خصولتی! امروز وزارت نفت ما پتروشیمی ندارد اما وزارت آموزش وپرورش و کار دارند. وزارت نفت پالایشگاه ندارد اما بقیه دارند. باید شرکت نفت خصوصی داشته باشیم. ما در سیاست‌های ابلاغی تعیین کردیم حضرت آقا نیز ابلاغ فرمودند که حتما باید شرکت‌های خصوصی نفت از اکتشاف تا پایین داشته باشند. البته به استثنای مالکیت منبع باید باشد که در قانون اساسی آمده است. من معتقدم در سال 62 راست بودم به این معنا که ما تولید ثروت را ارزش می‌دانیم و مذموم نمی‌دانیم و ممدوح می‌دانیم اما چپ اقتصادی آن زمان می‌گفت باید با آن مبارزه کنیم. این رانت‌خوری‌هایی که وجود دارد امروز به خاطر دولتی بودن اقتصاد است.

مدل رفتار شما مدل رفتار تکریم قناعت و فقر و اینها بوده است؟
من خودم به شما گفتم که چه هستم. این موضع من است.

بعد از رحلت امام ترکیب انگار عوض می‌شود. عصر قدرقدرتی چپ‌ها تمام می‌شود و وارد عسرت می‌شوند. در انتخابات مجلس چهارم همه با هم تصفیه می‌شوند. انگار جریان راست رو می‌آید. این معلول چه اتفاقی در کشور است؟
در رابطه با مساله قواعد اگر بخواهیم برگردیم مثلا بگوییم چون نظرات رهبری با نظرات با امام متفاوت بوده است، بعد از رحلت حضرت امام ورق برگشت. این خلاصه حرف برخی دوستان است. از تاریخچه‌ها بگویم. آیت‌الله موسوی‌اردبیلی رییس قوه قضاییه بود و امام جمعه موقت تهران نیز بود. یک بار و دو بار و ده بار نبود که حضرت آقا از او می‌خواستند که در راس قوه قضاییه باشید یا سطح‌شان بالاتر رفته بود یا هر چه بود که گفتند من نیستم. از ابتدای دوران رهبری حضرت آقا خاطره‌ای دارم؛ زمانی که توسط خبرگان انتخاب شدند یک گروه مشورتی را مطرح کردند و برخی مسائل را مشورت می‌کردند و یادم هست که همه تیپ آدمی هم بودند. آقای موسوی خوئینی‌ها، سید احمد خمینی، سید محمد خاتمی، حجازی، عسگرداولادی، ناطق نوری همه بودند. همه آدم‌های حسابی بودند و بین اینها من هم قل خورده بودم و رفته بودم. حضرت آقا به صورت جدی مشورت می‌کردند. چون در آن جلسه هم چپی‌ها و هم راستی‌ها بودند. برخی از ما حرف‌های‌مان را در جلسه نمی‌زدیم. جلسه تمام می‌شد در گوش حضرت آقا پچ پچ می‌گفتیم. این خاطره را داشته باشید خوب است. یک‌بار یادم هست که مسوولیت سنگینی بود که آقا مشورت می‌کردند و به مشورت‌ها خیلی توجه می‌کردند. دو سه تا مساله پیش آمد. گفتند من نماینده‌های حضرت امام را هر جا که هستند بر نمی‌دارم. شاید اگر بخواهیم نگاه کنیم هنوز ائمه‌جمعه‌ای داریم که بسیار مسن هستند، معمر هستند اما خودشان می‌خواهند در پست بمانند. از نماز جمعه‌ها شاید از پنج تا یکی‌شان هم خودشان نمی‌توانند بروند. احترام به حکم است. فقط هم در مساله امام جمعه نیست. برگردیم به خاطره. حدودا شش ماه از رهبری حضرت آقا گذشته در مورد مسوولیت یکی از افراد بود که در فلان پست قرار گیرد یا نه و من فردش یادم نیست.
اگر یادم بود هم نمی‌گفتم، فردی مطرح شد که فلان مسوولیت را تقبل کند. جلسه که تمام شد خدمت آقا در گوش ایشان گفتم این بنده خدا چپ است. آقا با همان تیپ خودش کمی از من فاصله گرفت و بلند طوری که همه بفهمند انگشت اشاره شان را به سمت من گرفتند و گفتند آقای باهنر! من روز اولی که این مسوولیت را به عهده گرفتم پیش خدا تضرع و التماس کردم که تمام کینه‌ها، قهرها، آشتی‌ها و دوستی‌های قبیله‌ای همه را از دل من پاک کند. جالب است که الان که شش ماه گذشته می‌فهمم که خدا این دعای من را مستجاب کرده است. خلاصه دیگر از این حرف‌ها با من نزنید. خیلی صریح و جدی و با ابهت سیدی و خراسانی‌اش به من تشر حسابی زد. آرام هم در گوش من نگفتند. جوری گفتند که همه حواس‌شان باشد. در همان جریان 99 نفر حضرت امام در نامه‌ای که به مجلس نوشتند گفتند که من مصلحت می‌دانم که موسوی نخست‌وزیر بماند اما نماینده‌ها به وظیفه خودشان عمل کنند. همان موقع هم شنیدیم که اگر حکم باشد لازم‌الاتباع است اما نظر مشورتی باشد شما باید به علم خودتان عمل کنید. ما آن زمان عمل نکردیم. داستان عمل نکردن ما هم جالب بود. آن روزی که فردایش قرار بود نخست‌وزیری مهندس موسوی در مجلس به رای گذاشته شود و همه اینها هم تمام شده بود و حضرت آقا هم قبول کرده بودند و ایشان رابه عنوان نخست‌وزیر تایید کرده بودند، ظهر بود که پیغام از قم رسید که آیت‌الله منتظری که خدا رحمت‌شان کند با شما کار دارد. احضار به قم شدیم. آن زمان هم قائم مقام رهبری بودند. تخته گاز رفتیم قم که ببینیم چه خبر است و می‌دانستیم هم که چه خبر است. آقای منتظری گفتند می‌خواهید با موسوی فردا چه کنید. مضمون را می‌گویم. آقای منتظری گفت من مهندس موسوی را قبول ندارم اما آقا گفته است باید نخست‌وزیر شود. آن زمان به امام می‌گفت آقا. من به آقای منتظری گفتم (آن‌زمان مجلس 270 نفره بود) گفتم شما می‌خواهید فردا مهندس موسوی 270 رای بیاورد. او گفت نه. فقط نخست‌وزیر شود. گفتم من به او رای نمی‌دهم اما حتما نخست‌وزیر خواهد شد. من می‌دانم اوضاع اینطور است. آقای مهندس موسوی به اندازه کافی رای دارد.

اما شما آن مصلحت امام را رعایت نکردید؟
اتفاقا هم امام مصلحت را خوب متوجه شدند و هم ما یک چیزی را خوب متوجه شدیم. اگر آن زمان مهندس موسوی 270 رای می‌آورد، چیزی از دموکراسی در رسانه‌های جهانی برای ما می‌ماند؟ آقای منتظری گفت فقط می‌خواهم نخست‌وزیر شود. اگر همه ما این تعبیر امروز شما را داشتیم چه اتفاقی می‌افتاد. همین الان هم اگر به آن روز برگردم همان کار را می‌کنم.

همین الان هم اگر رهبری گزینه‌ای را معرفی کنند و بگویند مصلحت این است شما به تشخیص خودتان عمل می‌کنید؟
نه. اگر حضرت آقا به مجلس بگویند فلان قانون خوب است که تصویب شود، حتما با همه توان کاری می‌کنم که تصویب شود اما اگر قرار باشد مجلس 290 رای بیاورد نمی‌گذارم این کار انجام شود. اگر قرار باشد 290 رای بیاورد که نمی‌گویند مجلس رای دهد خودشان حکم می‌دهند و تمام. شرعی و قانونی آقا این اختیار را دارد.

در دوران رهبری آیت‌الله خامنه‌ای چه اتفاقی افتاد؟
حضرت آقا جزو فرایض خود می‌دانستند که احکام امام را تغییر ندهند.

مشاورین چپ هم داشتند؟
ما عملا عزل در زمان حضرت آقا نه در امام جمعه‌ها و نه در نمایندگی‌ها و جاهای دیگر نداریم.

آقای کروبی بنیاد شهید چطور؟
او ول کرد و رفت والا نظر آقا این بود که حکمی که از امام دارد بماند. آقایانی که در زمان امام می‌گفتند که اگر امام ته دلش هم چیزی بگذرد شما کشف کنید موظف هستید به آن عمل کنید. آنها بعد چه کردند؟ با حکم رسمی و صریح و روشن آقا چه کردند. اینها تحولاتی بود که در ذهنیت‌ها اتفاق افتاده است. مشکل اساسی در کشور داریم ما نظام مردم سالاری دینی‌مان اگر بخواهد ادامه پیدا کند که باید ادامه یابد، لابد و ناچاریم دو، سه تا حزب قدرتمند فراگیر چارچوب‌دار داشته باشیم. مونتسکیو هم که دموکراسی را تعریف کرده این تعبیری که ما از دموکراسی داشتیم را نداشته است. دموکراسی هدایت شده باید باشد. چهار حزب باید داشته باشیم که حتما باید یکی از آنها اصلاح‌طلب و اصولگرا و اعتدالی باشد. احزاب را نباید رقیب نظام بدانیم. رقیب یکدیگر می‌توانیم باشیم. مهندس موسوی که خدا هدایتش کند و نجاتش دهد.

می‌گویید خدا هدایتش کند؛ مگر از مواضع امروز ایشان خبر دارید و او را دیده‌اید؟
یک هفته بعد از روز انتخابات ما و چند نفر نزدش رفتیم. پیوند‌های عاطفی به خاطر همکاری با او داشتم. گفتم شما 20 سال در عالم سیاست نبودی و به هر دلیلی کنار کشیدی. هفت، هشت ماه به سیاست آمده‌ای 13 میلیون رای جمع کرده‌ای و رای خوبی هم داری. گفتم هوای این رای‌ها را داشته باش و برو حزب تشکیل بده. ایشان گله می‌کرد که رییس ستادش را گرفته‌اند و برخی را دستگیر کرده‌اند. روزنامه داشته باش. حتی من دفاع می‌کنم. من در حزبت نمی‌آیم. می‌توانی کرسی صداوسیما داشته باشی به شرط اینکه اپوزیسیون دولت و حزب باشی اما درون نظام باشی.

مهندس موسوی اپوزیسیون نظام نبود. الان هم نیست.
این نظرات خودتان است. من می‌گویم حتما اپوزیسیون نظام است. الان اگر آزاد باشد حتما با کمک امریکا در کشور کودتا می‌کند. تردید نکنید. من تردید ندارم. موسوی اگر آزاد شود و بتواند با نیروهای خارجی کودتا کند، حتما می‌کند. به همین دلیل خدا ان‌شاءالله هدایت کند.

شما به کسی که امکان دفاع ندارد تهمت می‌زنید.
شما بنویس باهنر بیخود گفته. اما بنویس باهنر گفته. به او گفتم اگر اپوزیسیون نظام باشی خیلی خیلی خوش‌شانس باشی، نهضت آزادی می‌شوی. هیچ حکومتی اصلا معنی ندارد اپوزیسیون نظام را تحمل کند. بعد از آن دیدار بیانیه بعدی را صادر کرد. آقایان در جریان 88 هم جمهوریت و هم اسلامیت نظام را هدف قرار دادند. شاید هم تصور می‌کردند 20 میلیون از آرای‌شان دزدیده شده است.

البته شما هیچ نظری در مورد اتفاقات عجیب و غریبی که در انتخابات افتاد ندارید. من درک می‌کنم به هر حال سه ماه به انتخابات مانده است.
من از «اعتماد» و شما نمی‌ترسم. توهین‌آمیز نگویید.

توهین‌آمیز نمی‌گویم.
من مواضع خودم را می‌گویم. شما می‌گویید سه ماه مانده به انتخابات و من می‌خواهم رییس‌جمهور شوم و می‌ترسم؟ می‌توانید ده‌ها مقاله بنویسید و حق هم دارید اما من نمی‌خواهم موضع شما را بگویم؛ من مواضع خودم را بگویم، شما هم مواضع خودتان را داشته باشید.

منبع: اعتماد آنلاین

15

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها