۵ چیز که می‌توان با پول خرید و خوشبخت شد

۵ چیز که می‌توان با پول خرید و خوشبخت شد

در این مقاله یک داستان واقعی از خوشبختی با پول برایتان می گوییم که خوب است بشنوید. درواقع می خواهیم به شما ۵ چیز که می‌توان با پول خرید و خوشبخت شد را معرفی کنیم.

سه ماه بود که با او زندگی می‌کردم. تا آخر سال ۲۰۱۴، کسب‌وکار ما ۱۵ هزار دلار بدهی بالا آورده بود.

"کسب‌وکار با ریسک همراه است. اگر ریسک نکنی، به هیچ چیز نخواهی رسید."

اِی‌جِی هر بار همین را می‌گفت و باعث می‌شد احساس‌ام بر عقلم چیره شود.

"بله همه‌ی سرمایه‌گذاری‌ها شامل ریسک می‌شوند." خودم را متقاعد کردم که دارم منطقی فکر می‌کنم. اما این طرز فکر من از احساساتم نشات می‌گرفت.

بیش‌تر از ۲۰هزار دلار سرمایه‌گذاری کرده بودیم ولی امیدی به بازگشت آن نداشتیم.

می‌توانستم شکست را قبول کنم و کنار بکشم. اما او من را وسوسه کرد.

"لعنتی! پای مبلغ هنگفتی وسط است. اگر کمی بیش‌تر در شراکت بمانی و فرآیند خرید آن دو خانه را هم تکمیل کنی، می‌توانی خیلی زود از این اوضاع نابسامان نجات پیدا کنی."

به این صورت دلیل دیگری برای ماندن در این کسب‌وکار و ادامه ی سرمایه‌گذاری پیدا کردم.

عمیقا ترسیده بودم، نمی‌دانستم اگر قرار باشد آینده‌ام را بدون شراکت با ای‌جی بسازم، چطور باید بدهی‌ام را تسویه کنم.

ما در کار "خریدفروش" خانه بودیم.

اما هرگز آن را به مرحله‌ی انجام نرساندیم. فقط چندین خانه "روی کاغذ" خریدیم. اما افسوس که همه‌ی این‌ها حیله‌ی هم‌اتاقی سابق‌ام بود، او یک مرد شیاد بود!

صبح روز ۱۳ام آوریل ۲۰۱۵، او من را از خانه‌ی دوستم در کلیفتون برداشت.

من و اِی‌جی از اکتبر ۲۰۱۴ تا مارس ۲۰۱۵ در یک خانه‌ی اجاره‌ای زندگی می‌کردیم.

نخستین زنگ خطر همین جا به صدا درآمد- زمانی که خانه را اجاره کردیم. البته اجاره کردن خانه که به خودی خود مشکلی نداشت.

اما دلیل اصلی که من را برای شراکت با او در کسب‌وکار املاک و مستغلات تشویق کرد، یک حقیقت ساده بود. من هر ماه به مالک اجاره‌بها پرداخت می‌کردم. خوب بهتر بود خانه‌ای برای خودم بخرم و به جای پرداخت اجاره‌بها، قسط وام مسکن را بدهم. او این استدلال را بیش از ۱۰۰۰ بار تکرار کرد تا بالاخره به هدف خود رسید.

یک ماه بعد از این‌که از کمپین "رانندگی کنید و ایجاد انگیزه کنید" در آگوست ۲۰۱۴ بازگشتم، چمدان‌هایم را بستم و خانه‌ای را که با دوستان‌ام اجاره کرده بودم ترک کردم. همه‌ی ما دانشجوی کارشناسی ارشد بودیم.

طی دو ماه اولی که با ای‌جی در خانه‌ی اجاره‌ای جدید سپری کردم، کل پس‌اندازم ته کشید.

کم کم مجبور شدم از دوستان نزدیک‌ام پول قرض کنم.

پشت تلفن به آنها می‌گفتم مشغول کار املاک و مستغلات هستم.

"پولی را که من می‌دهید نوعی سرمایه‌گذاری بدانید. قول می‌دهم بعد از یک ماه آن را با سود‌ش پس بدهم. هر چند هزار دلار که برای‌تان مقدور است در این کار سرمایه‌گذاری کنید."

حالا که به گذشته نگاه می‌کنم، این تجربه به من چیزهای زیادی درباره‌ی مرام و معرفت آموخت. دوستان‌ام بیش از ۱۰۰۰۰ دلار به من کمک کردند. در حالی که می‌توانستند خط قرمزهای زیادی را در داستان من ببینند؛ خط قرمرهایی که خودم نادیده می‌گرفتم.

در مارس ۲۰۱۵، بعد از این‌که ۶ ماه از زندگی من در خانه‌ی اجاره‌ای گذشت، مالک نهایتا ما را بیرون کرد. پولی برای پرداخت اجاره نداشتیم.

پولی که از دوستان‌ام قرض می‌کردم خرج کسب‌وکاری می‌شد که میزان سود و زیان در آن برابر بود. بعد از این‌که ما را از خانه بیرون کردند، زندگی در خیابان را برای مدت کوتاهی تجربه کردم.

اما بگذارید بگویم منظورم از زندگی در خیابان چیست.

برداشت من از این نوع زندگی را در زیر می‌بینید:

هیچ پولی ندارید. در واقع تا خرخره در بدهی هستید و درآمدتان صفر است. یک پناه‌گاه ثابت ندارید که آخر شب بتوانید به آن‌جا بروید و دوش بگیرید. ممکن است کسی به شما شلیک کند یا بازداشت‌تان کند. پس باید مراقب خودتان باشید. احساس می‌کنید بخشی از یک فیلم هالیوودی مهیج و پرحادثه هستید. با این تفاوت که اتفاقاتی که رخ می‌دهند کاملا واقعی هستند.

مواد مخدر، کوکائین، اسلحه. گذشتن از چراغ قرمز با سرعت ۱۰۰ مایل در ساعت با فورد اسکورت zx۲ام.

درس‌های زیادی از زندگی در خیابان آموختم. به زودی مطلبی در این باره به اشتراک خواهم گذاشت.

در این مرحله مجبور بودم جایی برای خودم پیدا کنم. بنابراین از یکی از دوستانم که از نظرم واجد شرایط بود درخواست کردم که ما را در خانه‌اش قبول کند. تصمیم گرفتم صادقانه همه‌ی اتفاقاتی که برای‌مان رخ داده بود را به او بگویم.

او درخواست من را قبول کرد.

فقط چند هفته از اقامت من و ای‌جی در آپارتمان دوستم گذشته بود که به ستوه آمدم. ما عادت داشتیم برای همه چیز بجنگیم و شکوه و شکایت کنیم. خیلی زیاد…

از دوستم خواهش کردم که ای‌جی در آپارتمان او بماند و خودم به آپارتمان دوستان قدیمی‌ام رفتم. همان دانشجویان کارشناسی ارشد که قبلا راجع به آنها صحبت کردم.

صبح روز ۱۳ام آوریل ۲۰۱۵، ای‌جی دنبال من آمد. ما ۱۰۰۰ چوب برای تکمیل معامله‌ی این خانه‌ی ۱۵هزاردلاری که بیش از ۷۰ هزار تا می‌ارزید، کم داشتیم.

بنابراین پرداخت شهریه‌ام را کمی به تعویق انداختم و برای بستن معامله با او نزد وکیل رفتم.

همه‌ی این برنامه‌ها حقه‌ی کثیفی از ای‌جی بود. از روزی که ملاقات‌اش کردم تا روزی که با ماشین من فرار کرد، ۱۱ ماه طول کشید.

ماجراهای زیادی هست که دوست دارم با شما در میان بگذارم. اما تا همین‌ جا هم که خواندید از شما ممنون هستم.

حالا بهتر است درباره‌ی پول صحبت کنیم. تجربه‌ای که در بالا عنوان کردم، چیزهای زیادی درباره‌ی پول به من یاد داد، چیزهایی که مردم درباره‌ی آن حتی صحبت هم نمی‌کنند.

اگر کسی بگوید پول خوشبختی نمی‌آورد، من می‌گویم: "حرف بیخودی نزن! "

۵ چیز هست که شما می‌توانید با پول بخرید. و خوشبخت بشوید! ۱) امنیت

زمانی که در حساب جاری، حساب ذخیره‌ی بانکی و حساب پس‌اندازم پول داشتم، احساس می‌کردم امنیت دارم.

پولی که در بانک داشتم به من آرامش می‌داد. اگر موقعیت اضطراری پیش می‌آمد، نه از بی‌پولی می‌مردم و نه گرسنگی می‌کشیدم. همین مایه‌ی خوشحالی بود.

اما بعد از آن‌که حساب‌های بانکی‌ام ته کشیدند و غرق بدهی شدم، می‌خواستم خودم را بکشم. آن هم دوبار!

در حقیقت حتی یک بار مشتی قرص مسکن داخل دهانم گذاشتم اما سریع آنها را داخل سینک خالی کردم. این جریان را بعدا برای‌تان تعریف می‌کنم.

وقتی هیچ پولی نداشتم و بدهکار بودم، خوشبخت نبودم. بله، من دوستان‌ام را با داستان‌هایی از پیشرفت در کار گول می‌زدم. باید به آنها می‌گفتم که خوشبخت هستم و موضوع مهم همین است. این کار بسیار اشتباه بود.

در نهایت بدون احساس امنیت خوشبخت نخواهید بود . امروز من یک حساب بانکی خوب دارم. آخرین باری که حساب‌ام را چک کردم، ارزش خالص آن ۲۳۸۴ دلار و ۵۴ سنت بود.

احساس امنیت دارم.

من خوشبخت هستم.

این شما هستید که باید تصمیم بگیرید امنیت‌تان چقدر می‌ارزد.

۲) سرپناه

این یکی ساده است . زمانی که یک خانه یا آپارتمان اجاره کنید، موعد پرداخت اجاره، اول هر ماه است. همان دفعه‌ی اولی که اجاره‌بها را پرداخت نکنید، مالک عصبانی می‌شود، اما به شما چند روز مهلت پرداخت می‌دهد. اگر باز هم مبلغ مورد نظر را پرداخت نکنید، حکم تخلیه را دست‌تان می‌دهد.

با وجود این‌که یک بدهی ۵ رقمی در سرم رژه می‌رفت، و احساس می‌کردم همه چیز را از دست داده‌ام، اما جایی برای ماندن داشتم. جایی که در پایان روز می‌توانستم در آن کمی بخوابم، دوش بگیرم و به نظافت‌ام برسم.

در آشپزخانه می‌توانستم برای هردومان آشپزی کنم و این خود باعث سلامتی و خوشحالی من بود.

این‌ها همه نشانی از شادی و خوشبختی بود.

البته تا زمانی که از خانه بیرون‌مان کردند و خودمان را وسط خیابان دیدیم. چنین چیزی به هر حال اصلا خوشایند نیست.

سرگردان بودن درس‌های زیادی برای آدم دارد. یک بار دیدم یک جیپ کنار تیر چراغ برق توقف کرد. مرد سوییشرت‌پوشی از آن پیاده شد، چند تیر شلیک کرد، دوباره سوار ماشین شد و در حالی که دست‌اش را تکان می‌داد از کنار من عبورکرد.

وقتی جایی برای ماندن ندارید، کم‌کم از رمق می‌افتید. اگر بی‌خانمان هستید و در حال خواندن این مطلب در کتابخانه‌ی عمومی هستید، باید با من موافق باشید.

اما داشتن سرپناه - جایی که آن را خانه می‌نامید، لذت عجیبی به آدم می‌دهد. باعث می‌شود احساس خوشبختی کنید.

حالا که داریم درباره‌ی خانه صحبت می‌کنیم، بگذارید چیزی به شما بگویم. آیا شما صاحب‌خانه هستید و اقساط وام مسکن را پرداخت می‌کنید؟

شاید پرداخت ماهانه‌ی پول به بانک چندان خوشایند نباشد اما شرط می‌بندم از داشتن سقفی روی سرتان شکرگذار هستید.

آیا داشتن خانه تاثیری در خوشبختی شما دارد؟

برای من که این‌طور بود. بنابراین اگر پول دارید می‌توانید خانه‌ای بخرید و خوشبخت باشید.

شاید بگویید امنیت و سرپناه به هم وابسته هستند. پس حالا شماره‌ی ۳ را بخوانید.

۳) سلامتی

تقریبا یک ثانیه در میان، نهادی در ایالات متحده یک کمپین سلامتی راه می‌اندازد که بسیاری از آنها "خوردن غذای سالم" را ترویج می‌کنند.

اما اگر از یک خواربارفروشی در گتو خرید[محله‌ای که ساکنان آن غالباً از یک قوم یا مذهب باشند، محله‌های فقیرنشین -م] کنید، احتمالا چیزی را می‌دانید که مردم شهر و آن‌هایی که در حومه‌ی شهر زندگی می‌کنند، نمی‌دانند. اقلام داخل قفسه به هیچ وجه خوردن غذای سالم را ترویج نمی‌کنند.

محل تولید محصول تقریبا غیرقابل مشاهده است.

با وجود این همه کمپین و بروشور مربوط به غذا، این یک حقیقت تلخ است. اگر حرف من را باور ندارید، پیشنهاد می‌کنم یک بار برای خرید به مناطق فقیرنشین بروید.

لطفا به من نگویید که متوجه منظور من از مناطق فقیرنشین نمی‌شوید. شما از قبل چنین محله‌هایی را می‌شناسید اما جرات ندارید پای‌تان را آن‌جا بگذارید.

درست می‌گویم؟

پیشنهاد من را برای رفتن به آن‌جا قبول کنید. قرار نیست کسی شما را به زور اسلحه بدزدد.

آدم‌ها ممکن است به طور اتفاقی بخشی از قسمت تاریک جامعه باشند. اما تقریبا همه غذا می‌خرند.

باید بگویم غذای ارزان!

من دوست دارم بیش‌تر سبزیجات بخورم. روغن زیتون و روغن نارگیل حداقل سه برابر روغن نباتی و کانولا قیمت دارند.

اما زمانی‌که آواره‌ی خیابان‌ها هستید، هرچه گیرتان بیاید می‌خورید. غذاهای کنسروی یا ماکارونی و پنیر. شما فقط به کمی غذا برای زنده ماندن نیاز دارید.

با شما موافق هستم! سالم غذا خوردن لزوما هزینه‌ی زیادی نمی‌طلبد. اما اگر پول داشته باشید می‌توانید دفعات بیش‌تری مواد غذایی سالم و مغذی بخورید و لازم نیست زمان قدم زدن در راهروی فروشگاه‌ها دائما در ذهن‌تان حساب و کتاب کنید!

اگر بیش‌تر پول داشته باشید می‌توانید یک آشپز استخدام کنید تا مطابق با برنامه‌ی کاهش وزن‌تان برای‌تان غذا بپزد. البته مراکز تناسب اندام را نباید فراموش کنیم.

بله باز هم حق با شما است. می‌توانید بیرون از خانه بدوید یا در خانه تمریناتی برای کاهش وزن انجام دهید که هر دو هم رایگان هستند. شخصا، بیش از دو سال است که به باشگاه نرفته‌ام.

شما چطور؟ آیا در یک باشگاه ورزشی، سالن یوگا یا انجمن مردان جوان مسیحی عضو هستید؟ شرط می‌بندم این‌ها رایگان نیستند.

برای عضویت در این مراکز تناسب اندام و انجام تمرین جهت حفظ سلامتی‌تان باید پول داشته باشید.

می‌بینید….. حالا موافق هستید که برای خریدن سلامتی و نهایتا خوشبخت بودن پول لازم است؟

۴) ارتقاء شخصیتی

در آن ۷ ماهی که با ای‌جی زندگی کردم، کاری انجام دادم که به تنهایی زندگی من را نجات داد.

در طول زمانی که مبتلا به اختلال افسردگی شیدایی بودم، خودم را به گوش دادن آثار الهام‌بخش و تشویق‌کننده عادت داده بودم.

عادت کرده بودم برای ارتقاءِ سلامتی جسمی، ذهنی، روحی و احساسی فعالیتی را به طور روزانه انجام بدهم. با تشکر ازجیمز آلتوچر

۷ بار پشت سر هم فایل صوتی "راه یعنی مانع" را گوش می‌دادم. با تشکر از رایان هالیدی

عادت کرده‌بودم پادپخش‌های زیگ زیگلر، تونی رابینز، تیم فریس و سرینی از وب‌گاهِ را هر روز با تمام وجودم گوش کنم.

این‌ها باعث شد زنده بمانم. زمانی را که به طور روزانه برای ارتقاءِ خودم صرف کرده بودم، ناجی من شد.

اما ارتباط این موضوع با پول چیست؟ فکر می‌کنم در این‌ قسمت ارتباط چندانی بین پول و ارتقاء شخصی وجود ندارد.

سرمایه‌گذاری مالی برای ارتقاءِ شخصی یک جنبه‌ی ضروری نیست. اما صرف زمان کافی از ملزومات آن است. این شما هستید که درباره‌ی میزان وقتی که برای این‌ کار می‌گذارید، تصمیم می‌گیرید.

کتابخانه‌ی عمومی عالی است! من یک نسخه‌ی غیرقانونیِ کتاب صوتی رایان را از تورِنز دانلود کردم.

۵) تجربه

همه می‌گویند پول‌تان را خرج اسباب و وسیله نکنید بلکه با آن تجربه بخرید. چه مزخرفاتی!

بگذارید برای‌تان توضیح بدهم. تصاویر مسافرت‌هایی که در اینستاگرام نشر می‌دهید. بله، سفر کردن یک تجربه‌ی بی‌نظیر است. اما لعنتی پول می‌خواهد!

کافی است بلیط هواپیما را بخرید، کوله‌پشتی‌تان را بردارید و به هند، جنوب شرق آسیا یا اروپا سفر کنید. بلیط هم که هرگز رایگان نیست! خیلی خوب…

قبل از این‌که صحبت‌های بیهوده‌تان را راجع به کارت‌های اعتباری خطوط هوایی یا امتیاز پرواز رایگان شروع کنید، از شما خواهش می‌کنم اعتقادات‌تان را برای خودتان نگه دارید.

"امتیاز طلایی" که با آن‌‌ می‌توانید بلیط تقریبا رایگان بخرید، هزینه‌ای دارد که از قبل پرداخت شده است. قبول ندارید؟ پس ادامه‌ی مطلب را بخوانید.

شما برای گرفتن کارت اعتباری پرواز که ۵۰۰۰۰ امتیاز تبلیغاتی ارائه می‌دهد، ابتدا به یک امتیاز اعتباری خوب نیاز دارید. امتیاز اعتباری خوب یعنی این که یا در بانک پول دارید، یا یک منبع یا درآمد قابل اطمینان دارید و ثابت کرده‌اید که همیشه پول کافی در اختیار دارید.

حالا برای پرداختی‌های کارت اعتباری‌تان پول لازم دارید. بله قطعا همین‌طور است.

یا همین کارت‌های اعتباری پرواز که "مایل‌های رایگان" ارائه می‌دهند…. شما برای دریافت این مایل‌های به اصطلاح "رایگان" باید پول خرج کنید. گاهی اوقات می‌شود با یک بار خرید این امتیاز را گرفت، مثل مسترکارد من از خطوط هوایی فرانتیر.

اما غالبا برای گرفتن این کارت‌ها باید طی سه ماه اول بین ۵۰۰ تا ۵۰۰۰ دلار فروش کنید. این روش شرکت‌های کارت‌های اعتباری برای گیر انداختن شما است.

این امتیازها را فقط با پول می‌تواند به‌دست آورد. بعد از آن می‌توانید تصمیم بگیرید که به جای گرفتن بلیط ۱۲ دلاری مکزیک در جنوب غرب، به تایلند پرواز کنید و با آن چوب‌ سلفی که از ای‌بِی یا آمازون خرید عکس بندازید و با دوستان‌تان به اشتراک بگذارید.

متاسفم که از بحث اصلی منحرف شدم. بیاید دوباره‌ به موضوع برگردیم.

بله چیزهای زیادی را می‌توان به رایگان تجربه کرد و شاد بود. اما بیایید برای یک لحظه هم که شده صادق باشیم.

اگر همیشه در یک مکان ثابت زندگی کنید، به عنوان یک انسان، رشد (عاقل‌تر شدن) چندانی نخواهید داشت. بودن در میان کسانی که دائم درباره‌ی زندگی خودشان حرف می‌زنند، خوردن غذای همیشگی، انجام کارهای همیشگی و نهایتا مردن!

این یک ‌زندگی بسیار محدود است.

زندگی شما نباید محدودیت را بشناسد.

وقتی بزرگ می‌شوید احتمالا به شما می‌گویند که دنیا همین است و زندگی شما چیزی جز ادامه‌ی حیات در این دنیا نیست. بکوشید خود را محدود به حصارهای دورتان نکنید. بکوشید خانواده‌ای خوب داشته باشید، لذت ببرید و کمی پول پس‌انداز کنید.

زندگی بسیار گسترده‌تر خواهد بود زمانی که یک حقیقت ساده را کشف کنید: تمام چیزهایی که دور و برتان است و شما آن را زندگی می‌نامید توسط کسانی ساخته شده است که عاقل‌تر از شما نیستند و شما می‌توانید آن را تغییر دهید و تحت تاثیر قرار دهید، حتی می‌توانید چیزهایی از خودتان بسازید که آدم‌های دیگر استفاده کنند.

زمانی که این را بیاموزید، دیگر آدم سابق نخواهید بود.

درود بر استیو جابز که این‌ حقیقت را به همه‌ی ما یادآوری کرد.

اعتقادات من درباره‌ی کسب تجربیاتی که کمک‌تان می‌کنند هر روز زندگی را به شیوه‌ای جدید ببینید، هم صدق می‌کند.

سفر، برنامه‌ی اوپرا، صرف شام با همسرتان درحالی که روی میز شمع روشن کرده‌اید- این‌ها تجربه نیستند. بلکه کمک‌تان می‌کنند تجربه‌های مثبت کسب کنید. پرواز و بلیط اوپرا وسیله هستند. یک میز دونفره در رستوران سه ستاره‌ی فرانسوی و هفت نوع غذای ویژه روی میز یک خرید مادی است.

این‌ها همه به شما فرصت شاد بودن را می‌دهند.

و همه ‌ی آنها مستلزم داشتن پول هستند. بله قطعا همین‌طو است.

اگر شما راهی می‌شناسید که بتوان به طور رایگان این تجربیات را کسب کرد به من خبر بدهید. می‌خواهم از شما یاد بگیرم.

حالا با من موفق هستید که با پول می‌توان چیزهایی را خرید و خوشبخت بود؟

خلاصه

-بله، چیزهایی هستند که شما می‌توانید با پول بخرید و خوشبخت باشید، چیزهایی مثل امنیت، سرپناه، سلامتی و تجربه.

-درآوردن پول بیش‌تر تبدیل به یک کار کثیف شده‌است. اگر شما با نیات صادقانه پول دربیاورید و هدف مهمی در زندگی داشته باشید که هر رزو صبح به خاطر آن از خواب بیدار شوید، پول بیش‌تر کمک‌تان می‌کند چیزهایی بخرید و خوشبخت‌تر باشید.

منبع: روزگاران

16

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها