خاطرات یک تکفیری فصل اول قسمت اول / اسارت در دام تکفیر و آغاز یک وهابی چگونه است؟

فصل اول از قسمت اول کتاب «خاطرات یک تکفیری» به روایت لقمان امینی از اعضای گروهک تکفیری توحید و جهاد را بخوانید. او در فصل اول از اسارت در دام تکفیر و آغاز یک وهابی را می گوید.

خاطرات یک تکفیری فصل اول قسمت اول / اسارت در دام تکفیر و آغاز یک وهابی چگونه است؟

با توجه به تفکرات افراطی گروهک تکفیری و نوع نگاه این فرقه به اسلام و تعاریف و تفاسیر متضاد آنها از اسلام و سنت پیامبر (ص) لزوم آشنایی مسلمانان جهان با این نگاه اجتناب ناپذیر است.

روش های جذب تکفیری ها چگونه است؟ چگونه آموزش می دهند؟ به آنان چه می گویند که افرادشان حاضرند برای اهدافشان خود را نیز بکشند؟ در ایران چگونه یارگیری نموده اند؟ آیا خطر تکفیری ها هنوز ایران را تهدید می کند؟ آیا برای جذب به سراغ ما نیز خواهند آمد؟

خبر فوری در نظر دارد تا خاطرات یک تکفیری اهل سنت به لقمان امینی که در خانواده‌ اهل سنت در سنندج که در سال 1365 متولد شده بود و به یک گروهک تکفیری پیوسته بود را برای شما مخاطبین عزیز باز نشر کند.

لقمان امینی بعد از اینکه متوجه می شود نگاه افراطی و برخلاف اسلام در تفکر تکفیری چگونه است برای آگاهی مردم از این تفسیر ضد اسلام خاطرات خود را در قالب یک کتاب با نام خاطرات یک تکفیری به رشته تحریر درآورد تا مردم و خصوصا جوانان با این تفکر آشنا شوند.

خبر فوری طی سلسله مطالبی هر روز قسمتی از کتاب خاطرات یک تکفیری را منتشر می کند.

در فصل اول ، قسمت اول کتاب خاطرات یک تکفیری می خوانید:

امروز هم طبق روال یک ماه اخیر، ساکنین شهرک برای رسیدگی به مشکلات محله جلسه داشتند و موضوع امروز هم درباره مسجد بود، در مسیر رسیدن به زمین مسجد از کاک جمیل که یکی از اعضای هیئت امنای مسجد بود علت تعطیلی کار مسجد را پرسیدم.

کاک جمیل: «مثل همیشه پول اصلی‌ترین مشکل است، مغازه‌های قسمت تجاری مسجد را قبل از خود مسجد درست کردیم که با فروش آن‌ها بنای مسجد را بسازیم اما خریدار هرروز یک بهانه‌ای می‌آورد، چند نفر از خیرین هم گفته‌اند اگر پی ساختمان اصلی ریخته شود حاضر هستند کمک کنند اما کو تا پی ریخته شود!»

آن روز بعد از اینکه یک ساعتی از جلسه گذشته بود بالأخره نوبت حرف زدن به من هم رسید، گفتم به نظر من حالا که خریدار حاضر نیست این مقدار مبلغی را که شما مشخص کرده‌اید بابت مغازه‌ها بپردازد و به دنبال فسخ معامله است، همین کار را بکنید و مغازه‌ها را پس بگیرید، مغازه‌ها باید تحت اختیار مسجد باشد، فردا پس‌فردا که مسجد درست شود هزینه دارد، نمی‌شود که همیشه منتظر کمک‌های مردمی بود، به نظر من مصالح موردنیاز را به صورت قسطی بخریم، همین‌که مردم ببینند کار ساخت مسجد شروع شده است آن‌ها هم کمک خواهند کرد.

کاک مَلِک که فروشنده اصلی مغازه‌های مسجد است و خریدار هم یکی از نزدیکان او به‌حساب می‌آید، گفت: «این کار امکان ندارد مسجد که شخص نیست تا اگر پولی نداد بشود از آن شکایت کرد به همین دلیل کسی با مسجد اقساطی کار نمی‌کند.»

کاک جمیل: «بله مسجد شخص نیست، برای همین است شخصی که مغازه‌های مسجد را خریداری کرده است پول مغازه‌ها رو نمی‌پردازد چون کسی نیست که از آن شکایت کند.»

جر و بحث سر این قضیه بالا گرفت و برای ختم غائله با کاک احمد که آدم خیّری بود و من هم مدتی با کمپرسور در معدنش کار کرده بودم، تماس گرفتم. کاک احمد که جریان را فهمید با خوشحالی قبول کرد و قرار شد که هر مقدار سنگی که لازم داشتیم بدون دریافت پول به مسجد هدیه کند. دادن این خبر به حاضرین در جلسه، غائله را ختم کرد. فردای آن روز با آمدن کامیون‌ها، مسجد جان تازه‌ای گرفت و پخش خبر آغاز ساخت مسجد در شهرک، باعث شد تا عده‌ای از خیرین مقداری مصالح موردنیاز دیگر را هم به مسجد اهداء کنند. چند روز بعد که از سر کار بر می‌گشتم سری به مسجد زدم، اما باز هم کار تعطیل شده بود و همه چیز سر جای خودش بود، با حال کلافه به طرف خانه رفتم و در راه برای مقداری خرید سری به سوپرمارکت شهرک که جدیداً پاتوق بچه‌های شهرک هم شده بود زدم، موقع بیرون آمدن کاک جمیل را دیدم و بعد از کمی گله کردن برای تعطیلی دوباره ساخت‌وساز مسجد، کاک جمیل گفت که امشب قراره با هیئت امنای مسجد یک سر بیایند خانه ما تا در همین مورد صحبت کنیم، در همین حین که گرم صحبت بودیم شنیدن کلمه «ماتریالیستی» از گعده بچه‌هایی که باهم مشغول صحبت بودند توجه‌ام را به خود جلب کرد، به همراه کاک جمیل وارد جمع‌شان شدیم و با بچه‌ها احوال‌پرسی کردیم؛ فؤاد رشته کلام را در دست گرفته بود و خیلی خوب نطق می‌کرد. این رفتار برایم آشنا بود انگار آن بچه‌ها چند سال قبل خودم بودند و فؤاد هم همان پسری بود که من را به افکار مارکسیست - لنینیستی و عضویت در حزب کومله[1] دعوت می‌کرد. آن مواقع اگر معلمم (آقای قوامی) و چند نفر از دوستان دیگر نبودند فی الحال گرفتار این افکار بودم و معلوم نبود با چه طرز فکری و کجای دنیا بودم. بعد از نجات از آن گمراهی با خدا عهد بسته بودم تا جایی که می‌توانم با این افکار مبارزه کنم. احساس کردم وقت خوبی برای جبران زحمت‌های معلم‌ام بود، با اینکه حسابی خسته بودم و شب هم مهمان داشتیم اما منتظر شدم تا حرف‌های فؤاد تمام شود، بعد از اتمام صحبت‌های فؤاد از بچه‌ها اجازه و اصطلاحاً رشته کلام را در دست گرفتم، وقت شام بود اما همه گوش می‌دادند و ظاهراً کسی نمی‌خواست جلسه را ترک کند بحث که تقریباً به نتیجه رسید به بچه‌ها گفتم که من امشب مهمان دارم اگر اجازه بدهید من بروم و ادامه بحث را برای یک شب دیگر بگذاریم.

کاک جمیل: «مهمان‌ها با من، اگر لازم باشد یک شب دیگر هم می‌آییم.»

چند نفر دیگر از بچه‌ها هم حرف کاک جمیل را تأیید کردند و فؤاد گفت...

فواد به لقمان چه خواهد گفت؟ سر انجام بحث بچه های شهرک به کجا می انجامد؟ آیا لقمان در هدفش برای نجات بچه های شهرک موفق خواهد شد؟ در قسمتهای آینده با ما همراه باشید.

[1]- کومله به معنی توده مردم می‌باشد، ریشه لغتی آن از کومه‌‌له گرفته شده است که در زبان کردی به معنی جامعه، خلق، توده یا همان کمون است. «کومه‌له» اسم یکی از احزاب ضد انقلاب غرب کشور است که دارای افکار کمونیستی و آمیخته با ناسیونالیسم کردی است.

قسمت قبل را می توانید اینجا بخوانید:

خاطرات یک تکفیری مقدمه/ تفکرات یک تکفیری دو آتیشه از زبان خودش / به آنان چه می گویند که حاضرند برای اهدافشان خود را بکشند؟

پس با ما همراه باشید در قسمت بعد...

15

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها