مریم: همه چیز در اتاق خواب تمام شد، من قاتل شدم !

افسوس در شرایطی قرار گرفتم که تصمیم گیری برایم خیلی مشکل شد ، چرا که باردار شده بودم و به ناچار می بایست به زندگی مشترک خود با او ادامه می دادم.

مریم: همه چیز در اتاق خواب تمام شد، من قاتل شدم !

برایم باور پذیر نبود و بسیار دگرگون کننده بود که چگونه ممکن بود من،که روزی با هزاران آرزو و امید،دیوانه وار عاشق همسرم ،رامین شده بودم،بتوانم،روزی او را به قتل Murder برسانم.

با داستان زندگی من،( مریم ) همگام شوید تا شاید واگویی و آشکار کردن رازهای غم آلود زندگیم،بتواند چشمان دیگرانی راکه چون من فکر می کنند،به سوی حقایق زندگی بگشاید.

عقلم را به کلی باخته بودم و جز او به هیچ کس دیگری نمی توانستم فکر کنم.من و رامین در راه مدرسه با هم آشنا شدیم و یک سال پس از این دوستی خیابانی در حالی که 20 سال بیشتر نداشتم،هنگامی که با مخالفت فراوان خانواده ام برای ازدواج با رامین روبه رو شدم، دست به خودکشی زدم و تا یک قدمی مرگ پیش رفتم.

پدرم به شرطی موافقت خود را با این ازدواج اعلام کرد که چند سال در دوران عقد بمانیم تا آمادگی های لازم برای تشکیل زندگی مشترک را پیدا کنیم.

به این ترتیب به عقد پسر مورد علاقه ام در آمدم، اما از همان روزهای اول دوران نامزدی متوجه شدم رامین تعادل روحی و روانی ندارد.

من در مدت کوتاهی فهمیدم او به مواد مخدر صنعتی معتاد است و همان موقع بود که تصمیم به جدایی از رامین گرفتم.

افسوس در شرایطی قرار گرفتم که تصمیم گیری برایم خیلی مشکل شد، چرا که باردار شده بودم و به ناچار می بایست به زندگی مشترک خود با او ادامه می دادم.

بیچاره پدرم که برایم سنگ تمام گذاشته بود و تمام خرج و مخارج زندگیمان را پرداخت می کرد، زیرا رامین کاری جز مصرف مواد نداشت وبیکاری و پرسه زدن در کوچه ها حماقت کار روزانه اش شده بود و هیچ نسبت به خانواده اش احساس مسولیت نداشت.

او که خیلی نگران آینده من و فرزندم بود چندین و چند بار از رامین قول گرفت که اگر اعتیادش به مواد مخدر را کنار بگذارد،برایش تاکسی و خانه می خرد.

متاسفانه شوهرم بارها و بارها قول مردانه داد که اعتیادش را ترک کند، اما او که اعتماد به نفس خود را از دست داده بود، خیلی زود به فراموشی می سپرد که چه قراری با پدرم گذاشته است.

من دوران بارداری بسیار سختی را پشت سر گذاشتم و چون چند بار رامین مرا به طرز وحشیانه ای کتک زده بود، می ترسیدم بلایی به سر بچه ام بیاید، اما خوشبختانه فرزندم صحیح و سالم به دنیا آمد.

با تولد دخترمان،رامین جوگیر شد و جلوی همه اعضای خانواده قول داد که به خاطر فرزندمان ترک اعتیاد کند.

در این شرایط پدرم برای او خودرو خرید تا پاداش کار نکرده اش را دریافت کند و برای رهایی از باتلاق اعتیاد مصمم تر بتواند تصمیم بگیرد. ولی باز هم نتیجه ای نگرفتیم و روز به روز حال همسرم وخیم تر از گذشته می شد.

او تحمّل شنیدن گریه فرزندمان را نداشت، شب تا صبح با چاقویی در دست بالای سر من و فرزندم می نشست و من و بچه بی گناهم را تهدید به مرگ می کرد.

دیگر خسته شده و نمی توانستم به این زندگی نکبت بار ادامه بدهم. به نا چار روزی دخترم مهسا را برداشته و راهی خانه پدرم شدم و به او گفتم که برای جدایی از رامین تصمیم قطعی گرفته ام.

برای طلاق لحظه شماری می کردم درست مثل همان هنگامی که برای رسیدن به مرد رویاهایم سر از پا نمی شناختم.

هنگامی که رامین از تصمیم قطعی من برای طلاق آگاه شد به خانه پدرم آمد و با زور و تهدید دخترم را برد و گفت که یا باید بر سر زندگی خود برگردم و یا این که کاری می کند که دیگر هیچ گاه نتوانم دخترم،مهسا را ببینم.

گرچه دیگر نمی توانستم حتی لحظه ای به زندگی در کنار او ادامه دهم، ولی جدایی از دخترم که بسیار به او وابسته بودم نیز برایم غیر ممکن بود به همین دلیل تصمیم گرفتم که به دور از چشم رامین،روند اداری جدایی از او رابه وکیلم واگذار کنم و تا پایان یافتن کارهای اداری طلاق برای این که رنج دوری از دخترم را به جان نخرم، با وعدهای پوچالی برخلاف آن چه در وجودم می گذشت، به سر زندگیم باز گشته و این چنین وانمود کنم که هنوز او را دوست داشته و علاقه مند به ادامه زندگی با او هستم.

دوباره زندگی را در کنار او آغاز کردم، باز مجبور بودم که همان اعمال بی پایان نابهنجار او را تحمل کنم و در حالی که از درون چون دریایی خروشان نا آرام بودم در ظاهر خود را آرام نشان داده و با جان و دل از کودک خردسالم محافظت کنم،زیرا لحظه ای نمی توانستم او را درکنار فردی که تمام زندگیش چیزی جز مصرف شیشه نبود و عاطفه پدری در وجودش مرده بود، تنها بگذارم.

در یکی از شب ها، رامین به علت مصرف شدید مواد گویی دچار جنون شده بود، مدام در خانه داد و فریاد می کرد و درحالی که چاقویی را در دست خود گرفته بود به سوی من و فرزندم روانه شد، من از ترس به همراه دخترم به داخل اتاق خواب پناه بردم و در اتاق را از پشت قفل کردم.

فایده ای نداشت و جنون او را پایانی نبود، رامین در را شکست و در حالی که چندان تعادلی در حرکاتش نداشت با چاقو به سوی من آمد و من نیز که می ترسیدم صدمه ای به فرزندم وارد کند دیوانه وار فریاد می زدم و هنگامی که به خود آمدم دریافتم که او به علت ضربه ای که من به وسیله پایه آهنی چراغ خواب به سرش وارد کرده ام، غرق در خون شده است.

بسیار ترسیده بودم، باپدرم تماس گرفتم وبه کمک او رامین را به بیمارستان رسانیدم و در کمال ناباوری،او پس از چند روز، به علت خون ریزی مغزی در گذشت و من نیز به جرم قتل، روانه زندان شدم.

ای کاش از ابتدا دریافته بودم که برای یک عمر زندگی تنها در راه مدرسه و در محدوده احساسات لحظه ای نمی توان تصمیم گرفت، ای کاش به پندهای دلسوزانه پدر ومادر گوش فرا داده ودر غرور خود خواهی غوطه ور نمی شدم و هزاران ای کاش های دیگر.

نظرکارشناس روانشناسی مرکز مشاوره آرامش پلیس استان مرکزی:

زمانی که طرفین متوجه می شوند که با خانواده طرف مقابل هم خوانی های لازم را ندارند، با این باور خود را فریب می دهند که من خود او را دوست دارم و با او می خواهم ازدواج کنم نه خانواده اش.

شاید یکی از سؤالات جدی بسیاری از پدران و مادران و همچنین متولیان تربیتی این باشد که چرا با وجود هشدارهای زیادی که به جوانان داده می شود و این همه مصداق شکست درباره دوستی های خیابانی گوشزد می شود باز هم شاهد این مسئله در جامعه هستیم و حتی هر از چند گاهی در صفحه حوادث روزنامه ها می خوانیم که یک دوستی خیابانی زمینه ساز جرایم بزرگی مانند قتل شده است.

اکثر ما آنقدر از این که گول بخوریم بدمان می‌آید که وقتی در معرض سوء استفاده یا فریب قرار می‌گیریم ترجیح می‌دهیم بگوییم که رابطه ما متفاوت است! در حالی که اگر کمی دقت کنیم متوجه می‌شویم که چنین نیست و این رابطه هم همان الگوی روابط دیگر را دارد و به اصطلاح خون ما رنگین‌تر از دیگران نیست! ازدواج‌های خیابانی معمولا بدون شناخت کافی، بدون آشنایی با بهترین و بدترین ویژگی‌های طرف مقابل، بدون خرد و دانایی کافی انجام می‌شوند و متاسفانه اکثرا منجر به جدایی و طلاق خواهند شد.

به نظر شما اگر کسی در محل کار،در بین فامیل و دوست و آشنا،در محل تحصیل و در بین همسایه‌ها و اقوام دورتر اعتبار کافی دارد،چرا در خیابان باید به دنبال همسر بگردد؟ و اگر در خیابان به دنبال همسر است،یا از کسی خوشش آمده، چرا برای ازدواج،اقدام عملی نمی‌کند و مدام امروز و فردا می‌کند؟

معمولا افرادی که در خیابان به دنبال جنس مخالف می‌گردند او را برای دوستی، وقت گذرانی،سرگرمی و در بهترین حالت برای شناخت جنس مخالف و نه ازدواج می‌خواهند.

منبع: رکنا

1261

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها