روایت حذف‌آزمونی برای دانش‌آموزان ابتدایی؛ بی‌رحمانه‌تر از کنکور/ پیک نوروزی را حذف کردیم که بچه‌ها از عید لذت ببرند

رضوانه حکیم‌زاده، معاون آموزش ابتدایی وزیر آموزش و پرورش می‌گوید: پاشنه آشیل ارزشیابی کیفی ما برگزاری آزمون های تستی در دوره اول است.

روایت حذف‌آزمونی برای دانش‌آموزان ابتدایی؛ بی‌رحمانه‌تر از کنکور/ پیک نوروزی را حذف کردیم که بچه‌ها از عید لذت ببرند

به گزارش خبر فوری به نقل از خبرآنلاین، «آزمون مدارس تیزهوشان حذف شد» این مهمترین خبر سال تحصیلی ۹۶-۹۷ برای دانش‌آموزان ابتدایی بود. دانش‌آموزانی که عادت کرده‌اند از اولین سال‌های ورود به مدرسه، برای کنکور و همه آزمون‌های مشابه آن آماده شوند. ظاهرا هم خانواده‌ها راضی به این شیوه آموزشی بودند و هم بسیاری از معلمان، چه اینکه در فرهنگ رقیب‌تراشی و مدرک‌گرایی در نظام آموزش عمومی و عالی ایران، هرخانواده‌ای که نخبه‌ای، نابغه، سمپادی‌، المپیادی و هر چیزی که نشانه‌ای و صفتی از برتری دارد، داشته باشد، سرش را بالاتر می‌گیرد و عزیزتر می‌شود. این درحالی است که در بسیاری از نظام‌های آموزشی دنیا این شیوه نخبه‌پروری منسوخ شده و تاریخ مصرف گذشته است.

نظام آموزش عمومی ایران ایرادات بسیاری دارد و مانده تا دانش‌آموز را خلاق، با مهارت و احتمالا در مرحله آخر کارآفرین تربیت کند؛ هرچه اکنون خروجی است، ظاهرا برای تولید علم در دانشگاه‌ها تربیت شده، هرچند که به نتیجه‌ای عکس رسیده؛ تولید مدرک.

شاید با همین توجیه باشد که آموزش و پرورش تصمیم به حذف آزمونی گرفت که در ظاهر به نخبه‌گزینی می‌پرداخت و در باطن با روان دانش‌آموزان بازی می‌کرد و فرهنگ مدرک‌گرایی را غنی‌تر!

با رضوانه حکیم‌زاده، معاون آموزش ابتدایی وزیر آموزش و پرورش که از دوره فخرالدین دانش‌آشتیانی، دومین وزیر آموزش و پرورش دولت نخست حسن روحانی در این سمت منصوب شد و در دوره سیدمحمد بطحایی در دولت دوازدهم هم ابقا شد، در کافه خبر درباره آزمون‌های سمپاد و حذغثف پیک‌نوروزی حرف زدیم. او معتقد است آزمون مدارس خاص از کنکور هم بی‌رحمانه تر است!


مشروح گفتگو با معاون آموزش ابتدایی وزیر آموزش و پرورش را در ادامه بخوانید؛

حذف آزمون ها یک اتفاق تازه بود که باعث شد نگاه تازه ای در آموزش و پرورش رواج پیدا کند؛ نگاهی که در نهایت آن مدرک گرایی نیست. چه شد که آزمون های تیزهوشان را حذف کردید؟


درباره حذف آزمون تیزهوشان که مصوبه اخیر شورای عالی آموزش و پرورش است، با توجه به سند تحول بنیادین که بر این موضوع تاکید می کند که دوره ابتدایی حساسترین دوره است که باید اقتضائات دوره کودکی در آن به رسمیت شناخته شود بحث تربیت جدی گرفته شود، عملا اتفاقی که در مدارس افتاده بود و گزارش هایی که دریافت کردیم و تجربه زیستی همه ما در این نظام آموزشی نشان می داد همه هدف هایی که برایش زحمت کشیده بودند و برایش سند تحول بنیادین تهیه کرده بودند به این تقلیل پیدا کرده بود که دانش آموزان آماده شوند، تست بزنند برای اینکه در دوره اول متوسطه وارد یک مدرسه خاصی بشوند یا نشوند، آمادگی پیدا کنند. خانواده ها کیسه پول موسسات شده بودند از طرف دیگر منبعی شده بودند که خانواده ها می خواستند همه انتظارات خودشان را از طریق آنها برآورده کنند. کودکی کودکان ما که در دست بزرگترها به این طرف و آن طرف کشیده می شد و نابود می شد و نادیده گرفته می شد و حجم فشار و استرسی به این بچه ها وارد می شد. دو تا مساله مهم است. یکی اینکه اصلا ما در دوره ابتدایی برای چی بچه ها را به مدرسه می فرستیم؟ برای اینکه مهارت تست زنی در ریاضی و علوم پیدا کنند و بعد وارد مدرسه دیگری شوند؟ یا اینکه قرار است آنها وارد مدرسه شوند، مهارت های زندگی یاد بگیرند، تربیت شوند؟ این چیزی که ما اسمش را تربیت می گذاریم آیا خلاصه شده اش همان آزمون ریاضی و علومی است که مجوز ورود در یک دوره بعد را خواهد داد؟ قطعا هیچ صاحبنظری که اندک آشنایی به علم تعلیم و تربیت داشته باشد این را تایید نمی کند که هدف ما از تربیت کردن همین بود که بچه های ما در یک آزمون قبول شوند و این به مدارس ابتدایی لطمه جدی زده بود. عملا ما ارزشیابی کیفی، توصیفی را گذاشته بودیم تا بچه ها با هم رقابت نکنند و با هم مشارکت داشته باشند و استرس نمره را نداشته باشند و از یادگیری لذت ببرند، ولی وقتی شما دانش آموز را مجبور می کنید که برای یک آزمونی که تستی است حتی گاهی از کلاس اول و دوم آماده شود، طبیعتا تنها اتفاقی که نمی افتد این است که فضایی که شما به دنبالش بودید، شکل بگیرد. مدارس هم چیزی که به عنوان عملکرد خودشان اعلام می کردند پلاکاردی بود که سردر مدرسه می زدند که چند قبولی در آزمون تیزهوشان یا نمونه داشته اند. می خواهم بگویم خلاصه عملکرد تربیتی مدارس ما در پایان دوره ابتدایی به این شکل تعریف می شد که چند قبولی داشتند.

چقدر فراگیر بود؟


من فکر می کنم زمانی که این آزمون ها برگزار می شد اگر شما در اقصی نقاط کشور سری به مدارس می زدید، این خودش نشان می داد که چقدر این مساله فراگیر بود یا به حجم تبلیغاتی که متاسفانه خیلی از موسسات از طریق صدا و سیما انجام می دادند. اولی ها بشتابید! دومی ها بشتابید و ... و حجم هزینه ای که خانواده ها برای آماده سازی بچه ها داشتند میزان فراگیری این موضوع را نشان می داد. ما هفت و نیم میلیون دانش آموز دوره ابتدایی داریم. یک میلیون و 160هزار نفر دانش آموز در پایه ششم داریم از این دانش آموزان پایه ششم 250هزار نفر در این آزمون شرکت می کردند و از این تعداد، فقط 14هزار نفر پذیرفته می شدند. به عبارتی از هر شانزده، هفده نفر یک نفر پذیرفته می شد و بقیه دانش آموزان که حدود 235هزار نفر بودند که این امکان را داشتند در این آزمون شرکت کنند، همه مهر بی کفایتی و عدم کارآمدی بهشان می خورد. از سوی دیگر سال های قبل هم اگر اضافه کنید خانواده های بسیار زیادی درگیر می شدند برای اینکه بچه ها را آماده کنند. گزافه نیست اگر بگوییم همه آموزش ابتدایی ما تحت الشعاع قرار گرفته بود.

یعنی به نوعی ماجرای کنکور به ابتدایی رسیده بود.


من می خواهم این حرف شما را تصحیح کنم و بگویم بسیار بی رحمانه تر از کنکور. چون سن دانش آموزان خیلی پایین تر بود و امکان قبولی کمتر. شما وقتی در کنکور در رشته علوم انسانی و شرکت کنید برای هر نفر دو صندلی وجود دارد. یعنی این شانس برای هر کسی وجود دارد که بالاخره یک جایی برای خودش پیدا کند؛ حتی در رشته تجربی هم که متقاضی بیشتر است اینطور نیست که از هر 16 نفر یک نفر فقط پذیرفته شود. شما نمونه دولتی را هم به این موضوع اضافه کنید چون این مصوبه که فقط شامل تیزهوشان نمی شود. آنجا 500هزار نفر شرکت می کردند و این بحثی که ما مدارس را به مدارسی تبدیل کرده بودیم که خوبان و غیر خوبان هستند هم وجود دارد. چون معلم ها را جدا می کردیم، دانش آموزان را هم جدا می کردیم

پس از تصویب حذف این آزمون ها این سوال پیش آمد که الان بچه هایی هستند که مدت هاست خودشان را برای این آزمون ها آماده می کنند، کلاس رفته اند و از ابتدای سال تلاش زیادی داشته اند. این عده الان می پرسند چرا از ابتدای سال این اتفاق نیفتاد و تکلیفشان چیست؟ از سوی دیگر یکی از همکاران معلم ما می گوید مدارس هنوز بخشنامه ای در این زمینه دریافت نکرده اند.


ای کاش ما خیلی زودتر در جهت آگاه سازی خانواده ها کار کرده بودیم و کاش خانواده های ما می دانستند که با بچه هایشان چه می کنند و چه انتظاراتی از آنها دارند. سوال اول من این است که این افراد تضمینی دارند که دانش آموزشان یکی از آن 17 نفر بوده؟ یک به هفده احتمال موفقیت است و خیلی کم است. اگر آن دانش آموز قبول نمی شد چه جوابی برای همه این هزینه ها داشتند؟ ضربه ای که به بچه زدند و مهر بی کفایتی که بر پیشانیش خورده و نهادینه شده را می توانند جبران کنند؟ من فکر می کنم باید خوشحال باشند. به خاطر بچه هایشان خوشحال باشند که الان این اتفاق رخ داده چون جلوی ضرر را از هر جا بگیری فایده است. اگر واقعا برای بچه های عزیز اینها سرمایه گذاری ای شده که در تعمیق یادگیری هایشان مفید است، که ایرادی ندارد و می تواند استفاده کند و بعد در دوره دوم متوسطه هم می توانند به این مدارس ورود پیدا کنند. اگر هم آموزش هایی بوده که واقعا فشار وارد می کرده که گزارش هایی در این زمینه داریم، اشکال ما این است که نمی رویم از بچه هایمان بپرسیم و اصلا آنها را به رسمیت نمی شناسیم، خواسته هایشان را نمی دانیم یا خواسته هایی را گاهی از طرف آنها بیان می کنیم که اصلا خواسته های آنها نیست. در این سن بچه ها دوست دارند شاد باشند و از زندگی و یادگیری شان لذت ببرند. چه کسی گفته یک بچه دوست دارد در یک چنین ماراتن سخت و نفس گیری شرکت کند که احتمال قبولی اش این قدر کم است. اگر این هزینه ها برای یادگیری بوده که به نفع بچه هایشان و به نوعی سرمایه گذاری بوده و ضرری نیست. چون من می دانم که هیچ تضمینی هم وجود ندارد که این بچه ها حتما قبول شوند، فکر کنند که شانزده هفدهم احتمال داشته که این دانش آموز قبول نشود و چه فرصت خوبی در اختیارش قرار دادند که در این سن 12 سالگی چنین پیام تلخی را از طرف نظام آموزشی و بزرگترهایش دریافت نکند که در عین اینکه شایسته هستی اما ما قبولت نداریم.

مدارس تیزهوشان از بین می روند؟


نه. در دوره دوم متوسطه که سن دانش آموزان بیشتر شده و از سوی دیگر درگیر ارزشیابی کیفی توصیفی دوره ابتدایی نیستند و با آزمون ها آشنا شدند، خواهد بود. حتما روی ارتقای کیفیتشان کار می شود.

دانش آموزانی که پارسال قبول شدند چه می شوند؟


آنها ادامه می دهند و یک سال یک سال حذف می شود. در آزمون دوره دوم حتما روی ابزارهایی که بری شناسایی تیزهوشان وجود دارد کار خواهد شد.

این یعنی تا سه سال آزمون تیزهوشان برگزار نمی شود؟


آزمون دوره اول.

اما تیزهوشان دوره دوم با یک روند دیگری برگزیده می شوند. این روند چیست؟


من با توجه به این که مسوول این موضوع نیستم و رئیس مرکز استعدادهای درخشان آموزش و پرورش مسوول این موضوع است و حتما توضیحات بیشتر را ایشان می دهند ولی با توضیحاتی که در برنامه های مشترکی که با ایشان داشتم از ایشان شنیدم، گفتند امسال براساس آزمون های سابق برگزار می شود ولی چون خودشان نقد اساسی داشتند و اعتقاد داشتند اگر ما زودتر فکری به حال این ابزارمان می کردیم این آزمون ها مبنای ما نبودند شاید می توانستیم مدارس را در دور اول هم حفظ کنیم، فکر می کنم برنامه ای داشته باشند که بتوانند براساس ابزارهای معتبری که مبتنی بر مبانی علمی تیزهوشی است استفاده کنند. چون تیزهوشی یا سرآمد بودن یک تعریف علمی دارد و ابزار سنجش قطعا نمی تواند محدود به یک آزمون تستی باشد که شما برای اینکه در آن مهارت کسب کنی، میلیون ها تومان خرج کنی در موسساتی به شما کمک کنند تیزهوش شوند. به عبارتی می خواهم بگویم هوش یک هدیه خدادادی است و اینطور نیست که شما مجبور باشی برای اینکه ایجادش کنی کارهای خاصی انجام بدهی، اینکه اگر شناسایی شد برایش برنامه داشته باشی یک بحث است اما اینکه بتوانی با یک برنامه هایی این را ایجاد کنی، اینطور نیست. تیزهوشی در معنای علمی خودش داشتن یک مقدار مشخصی از سرآمد بودن و عملکرد قابل ملاحظه در مقایسه با همسالان از محیط و تجربه مشابه است که هر معلمی هم که وارد کلاس می شود بعد از چند هفته می تواند دانش آموزی که سرعت یادگیری و قدرت جذب بیشتری دارد را تشخیص بدهد.

همیشه فرار مغزها از بعد از دوره ارشد به چشم می آید اما آیا این موضوع در دوران پیش از دانشگاه هم وجود دارد؟


اگر سوال شما این باشد که برنامه شما چیست و بالاخره ما تیزهوش را به رسمیت می شناسیم یا نه؟ این نکته مهمی است. ما اگر براساس تعریف علمی کسی را تیزهوش معرفی کنیم قطعا همه جای دنیا برنامه هایی دارند که به این افراد توجه شود. من باز تاکید می کنم که توجه کردن متفاوت از جدا کردن است. گاهی این دو با هم اشتباه گرفته می شود. توجه یک تعریف عملیاتی دارد. آیا تعریف عملیاتی در دنیا این است که اینها را از 12 سالگی از بقیه دانش آموزان جدا می کنند؟ نه این نیست. باید برنامه های غنی سازی داشته باشیم و به این نکته توجه کنیم. اما من می خواهم به این نکته اشاره کنم که توجه به استعدادهای برتر باید یک برنامه جامع باشد. یعنی نمی توانیم بگوییم رسالت ما این است که این بچه ها را شناسایی کنیم، به آنها توجه کنیم، معلم هایی را بدهیم که تجربه بیشتری دارند، امکانات بهتری هم بدهیم، خودشان هم فضای آموزشی بهتری داشته باشند، همه هم سطح یادگیریشان با هم همسان باشد اما بعدش چه اتفاقی می افتد؟ این را هم رصد کنیم که واقعا خروجی مدارس ما در جامعه کجا به کار گرفته می شوند و ببینیم آیا آسیب هایی در این زمینه داشتیم یا نه. آیا اگر اینها را سرمایه های کشور بدانیم، در یک فرآیندی اینها را کاملا شناسایی کنیم و به صورت کاملا نظام مند و آشکار، بعدا متوجه شویم که از فارغ التحصیلان ده سال گذشته فلان مدرسه خاص بیش از 95 درصد دیگر در جامعه ما حضور ندارند، آیا این سرمایه گذاری ای بود که ما داشتیم روی نخبه ها انجام می دادیم؟ آیا اتفاقی است که دلمان می خواست بیفتد.

این به فراری دادن نخبه ها برمی گردد. ما اصلا آماری داریم که چقدر دانش آموز ما از ایران می‌روند؟


من آمار دقیقی در دست ندارم منتهی براساس گزارش هایی که دریافت می کنیم، کسانی که در این مدارس کار می کنند، مثلا فردی می گوید 90 درصد دانش آموزان فلان سالی که با آنها کار می کردم، الان نیستند. براین اساس ما می توانیم بگوییم آمار نگران کننده است.

یعنی چه تعداد؟


این آمار را باید مرکز استعدادهای درخشان احصا کند. یعنی یکی از برنامه هایی که باید داشته باشند این است که خروجی ها را رصد کنیم. مگر ما برای اینها کار نمی کنیم و مگر امکانات بیشتر برایشان فراهم نمی کنیم؟ اینها را برای استفاده کشور انجام می دهیم. پس اولین و بدیهی ترین کار این است که یک گزارش از 15سال گذشته شفاف داشته باشیم که خروجی های مدارس ما کجا هستند و چه می کنند؟ ما این آمار را نداریم و پیگیری ای که دوستان خبرنگار هم انجام دادند به نظر می رسد این امر که خیلی هم مهم است احصا نشده. ولی یکی از دانشجوهای من در مقطع کارشناسی ارشد پژوهشی انجام دادند درباره تمایل به مهاجرت در بین دانشجوهای دانشگاه فنی دانشگاه تهران ، نشان می داد که این حس تعلق خیلی کمرنگ است.

سوال من این بود که ما فرار مغزها از دوره دبیرستان داریم یا خیر؟


فرار مغزها مرحله دارد. یک زمانی شخص از نظر روانی شروع می کند به فکر کردن به رفتن. زمانی که شما این احساس تعلق را کمرنگ می کنید آن فرار اتفاق می افتد و این احساس تعلق را شما چطور کمرنگ می کنید؟ یکی از اتفاقاتی که این احساس تعلق کمرنگ می شود این است که وقتی در سن خیلی پایین دست به جداسازی می زنید در دانش آموزان یک احساس متمایز بودن و جدا بودن از دیگران ایجاد می کنید و وقتی این احساس ایجاد شد به جای اینکه بگویند من این احساس را دارم و از امکانات بهتری در جامعه استفاده می کنم، باید برای جامعه چه کنم، می گوید من یک احساس برتر دارم بنابراین جامعه باید برای من چه کند و به محض اینکه به مراحلی برسد که فکر می کند این امکانات متمایز را دریافت نمی کند می گوید پس به درد من نمی خورد. ما گاهی مراحل اولیه فرار را با کمرنگ کردن احساس تعلق داریم ایجاد می کنیم. این جداسازی ها در این مرحله سنی که بچه ها باید در کنار یکدیگر باشند، یکی از گام های ابتدایی است که درباره کم کردن احساس تعلق اتفاق می افتد. یک اتفاق دیگر هم در کم کردن احساس تعلق رخ می دهد، ما وقتی به یک اکثریت می گوییم که اگر شما خوب بودی یا در تیزهوشان بودی یا مدارس خاص یا نمونه، اگر نیستی پس احتمالا شما آدم شایسته ای نیستی. از این طریق هم احساس تعلق فرد به جامعه کم می شود و او هم احساس می کند جامعه من را به رسمیت نمی شناسد...

یعنی شما می گویید این عدم احساس تعلق در دو طرف به وجود می آید؟


بله. چون این طرف از طریق نظام آموزشی تحقیر شده و پیام بسیار بدی را در یک سن خیلی پایین دریافت کرده که انصاف نبوده که در حقش چنین جفایی شود و چنین پیام ناخوشایندی از طرف جامعه به او داده شود.

درباره پیک نوروزی چه شد که به این نتیجه رسیدید که پیک حذف شود؟

داستان پیک ها یک ماجرای طولانی است شما هم حتما درگیرش بودید و تجربه هایی دارید. از پیک هایی که به طور مستمر در کل کشور توزیع می شدند یا به صورت استانی توزیع می شدند و قصه های پدر و مادرها که چه تنش هایی داشتند و چه بچه هایی که بعدازظهر روز سیزدهم دلشوره هایشان شروع می شد که پیکم مانده و یا بچه هایی که روز چهاردهم 5صبح از خواب بیدار می شدند و این پیک ها را تکمیل می کردند. خیلی از ما خاطره داریم که یا کمک بچه ها می کردیم یا به همراه آنها غصه می خوردیم یا تنش هایی داشتیم که اول پیک انجام بده بعد به مهمانی برویم؛ دانش آموز نه از مهمانی اش لذت می برد و نه از سفرش، چون همیشه این حس وجود داشت که یک کار انجام نشده باقی مانده. یک نکته مهم این است که آیا تکالیف عمدتا باید برای تعمیق و تثبیت یادگیری باشند، یعنی اگر تکلیفی می دهیم باید این خاصیت را داشته باشد. اما گزارش هایی که در سال های مختلف جمع آوری شده بود همکاران را به این نتیجه رسانده بود که انجام یک فعالیت متمرکز به این شکل که یک پیک یک شکل بدهی کمکی به این موضوع نمی کند. بعد سراغ دستورالعملی رفتند که در سال 92-93 بود. اینکه معلم ها را توانمند کنند و یک سری تکلیف متفاوت در ایام عید به بچه ها بدهند که انجام دهند. خیلی از معلم ها زحمت می کشیدند، باز دو اتفاق می افتاد؛ یکی اینکه حجم زیادی از این برنامه ها که برنامه های خوبی هم بودند اما متعدد بودند باقی می ماند و باز همان قصه و تنش را با دانش آموزان داشتیم و آنها حق انتخاب نداشتند. یا اینکه در بسیاری از مناطق که مناطق محروم بودند، کلاس های چند پایه و پرجمعیت داشتیم و معلم نمی توانست این تکالیف را بدهد از دانش آموز می خواست رونویسی کند یا پلی کپی می داد. و باز همان مساله عذاب آور و تنش ها به وجود می آمد. به همین دلیل ما به این نتیجه رسیدیم که براساس دستورالعمل های قبلی که داشتیم خواستیم از یک فرصت استفاده کنیم. فرصتی که داستان می تواند در اختیار پرورش همه جانبه بچه ها قرار بدهد. بهترین قالبی که در کنار بازی می شود از آن استفاده کرد برای اینکه با اقتضائات دوران کودکی سازگار است و می شود از طریق آن خیلی از مهارت ها مثل خواندن، نوشتن، ابراز وجود، پرورش قوه خلاقیت، تخیل دانش آموز و ... استفاده کرد. همه اینها که در طول سال تحصیلی به این دلیل که برنامه های متعددی داریم مورد بی توجهی قرار می گیرد. یا به دلیل هجومی که رسانه ها و فضای مجازی آورده. بچه های ما ساعت های طولانی با تلویزیون و موبایل ها درگیر هستند و پای تلویزیون میخکوب می شوند و گیرنده یک طرفه هستند و نکته دیگر اینکه کتاب ها از دنیای بچه های ما بیرون رفته در حالی که این همه مهم بودند. برای همین خواستیم برای این فعالیت یک قالب بسیار انعطاف پذیر بدهیم برای اینکه بچه ها به این دنیا برگردند و دنیای کودکی شان به رسمیت شناخته شود و این مهارت ها را هم بتوانیم تقویت کنیم، یک جایگزین تعریف کنیم که با سن بچه ها و نیازهایشان در این سن و مهارت هایی که باید تقویت شود متناسب باشد و نکته مهم دیگر اینکه حق انتخاب بدهیم به بچه ها. دانش آموز می خواهد داستان بخواند، بخواند خلاصه اش را بنویسد. می خواهد خودش قصه بگوید، گزارش بنویسد یا حسش درباره طبیعت را بنویسد یا می خواهد نمایشنامه ای را ضبط کند یا پای قصه پدربزرگ و مادربزرگ بنشیند. کودکی ما پر از این خاطره هاست که امروز بچه هایمان ندارند و اینها فرصت های خیلی خوبی است و با توجه به همه این ظرفیت ها و انعطافی که وجود دارد به سراغ این رفتیم که این فعالیت را جایگزین پیک های نوروزی کنیم.

هدف از این کار چیست؟


همانطور که گفتم هدف این است که در عین اینکه بچه ها از تعطیلات عید لذت می برند، کنار خانواده هستند، مسافرت می روند و آن تنش ها را ما کم می کنیم، مهارت هایی که واقعا مهارت های پایه و مورد نیاز بچه های ما است از طریق داستان تقویت شود.

35

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 1
  • شهاب الدین باقری
    0

    با سلام سرکار خانم حکیم زاده چقدر روی این مسله حذف کنکور کار شده لطفا یکبرنامهای منظم وافراد متخصص ودلسوز متناسب با نظام مقدس جمهوری اسلامی فدا کار انتخاب کنید در زمان مشخص شده واز انها بخواهید که این موضوع بررسی واگرلازم شد که حذف انجام شود راه کار ان ارایه وجایگزین اعلام شود وخواهشمند است در راه کار جدید به شدت روی انسانی لازم اموزش ببیند یعنی هنگام شروع همه ی نیروها کاملا اماده باشند وخواهشمند است به چه در قبل بوده کاری نداشته باشیم

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها