به بهانه نکوداشت دکتر هما زنجانی زاده در دانشگاه فردوسی

دلنوشته های یک شاگرد برای همای جامعه شناسی ایران

ملیحه محمدپور / کارشناس ارشد جامعه شناسی، مدرس دانشگاه

دلنوشته های یک شاگرد برای همای جامعه شناسی ایران

در زندگی آدمها عواطف بی چشمداشت مهمتر از انی است که پنداشته می شود.

شاید هیج عملی مهمتر از این نباشد که بخواهی نیروی فزاینده که سالهاست ذهنت را انباشته است مثل که یک لحظه شهود که نمی شود که به کلمه تبدیلش کرد به رشته زبان دراوری .

دکتر هما زنجانی زاده شاید اغاز خاطرات دانشجویی خیلی از دانشچویان جامعه شناسی دانشگاه مشهد باشد. ؛ در شرایطی که فرهنگ جامعه برای حضور ,تحصیل و فعالیت های اجتماعی زنان محدودیت ها وسنن دست و پاگیری را برای ایجاد کرده بود همای جامعه شناسی ایران در یکی از قدمی ترین دانشکده های این برزوموم وارد می شود ،کلیشه های جنسیتی را درهم می شکند و نزدیک به چهار دهه به نقش افرینی اجتماعی می پردازد.

استادی که با جامعیت و کلیت شخصیتش برسرکلاس درس می امد و با جامعیت شخصیت دانشجویان ارتباط برقرار می کرد بر خلاف بسیاری از معلمان که فقط بعد با بعد علمی دانشجو مرتبط می شوند.

به گفته خودش وقتی پشت میز استادی قرار می گرفت احساس می کرد روی سن تئاتر رفته است با تمام وجودش درس می داد و از تمام اعضا و جوارح خود وحتی عواطف و احساساتش برای فهماندن درس به ما کمک می گرفت و به طور غیر منتظره وسط درس از دانشجو می پرسید : تو امروز خوبی؟

راستی ازدواج کردی؟

و وقتی از مشکلات دانشجویان آگاه می شدند در جواب می گفتند مشکلات تازه آغاز راه است.

تاکید می کرد که موفقیتش در زندگی زاده ی مشکلاتش بوده است و عقیده داشت در رفاه نمی توانیم شکوفا شویم و از خود گفت که تسلیم تقدیر نشد که البته سرگذشت زندگی اش خود چند واحد درسی برایمان بود

در کلاسهای صبح اگر دانشجویی دیر می رسید به اومی گفت از روی تختت افتادی فهمیدی باید بیای کلاس؟

و وقتی که تعداد دانشجویان دیرکرده که یکی یکی به کلاس وارد می شدند زیاد می شده برایمان می خواند که :اندک اندک جمع مستان می رسند.

او همواره عاشقانه معلمی کرد نگاه همدلانه اش با دانشجویان باعث شده بود که علی رغم تمام سخت گیری هایش برایمان می گفت شبها که شما امتحان دارید من تا صبح بیدارم.

در کلاس نظریه های جامعه شناسی ؛ همیشه دیدگاه جامعه شناسان را می گفت بدون اینکه حب و بغض و جزم اندیشی مطرح می کرد او هرگز از تفکر و ایدئولوژی خود نگفت و در جلسه اخر کلاس نظریه های جامعه شناسی به ما گفت به تعداد آدمهای روی زمین نظریه پرداز وجود دارد.

او در کمال وقار و سادگی بادلی که از آن خودش بود ما را به آفتاب معرفی کرد و از گردنه های گریز عبور داد.

برایمان از هویت شهرها سخن می گفت ، از گورستان های بی نام ، مدرنیته؛تغییر ،جهان پست مدرن و در پس همه این سخنان از ما می خواست که محکم باشیم برای ایجاد تغییر و نیز احقاق حقوق انسانی زنان ودر مقابل نگاههای بهت زده و پر از تردیدمان می خواند:

"اری شود ولی به خون جگر شود"

تاکید می کرد در این عرصه نباید دنبال موفقیت های فردی بود که موفقیت خود واژه ای گروهی است و توسعه پایدار در گرو استفاده مطلوب و به جا از ظرفیت های زنان و مردان جامعه است.

17

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها