در گفت‌وگو با میلاد شجره مطرح شد؛

نابودی جهان به دست یک دلقک

یک آخرالزمان برای زمینی که در آن زندگی می‌کنیم؛ این خلاصه‌ای از نمایش «گفتگوی برجای‌ماندگان» به نویسندگی محمد زارعی و کارگردانی میلاد شجره است که در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه رفته است.

نابودی جهان به دست یک دلقک

به گزارش خبر فوری به نقل از ایلنا، آنها که از «بهشت» آن طرف دیوار جا مانده‌اند در رویای رسیدن به آرمان‌شهری روز و شب را بهم گره می‌زنند که تصوری از آن ندارند. آرمان‌شهری که با یک دیوار حاشیه‌نشین‌ها را از خود رانده تا در فقر و بیچارگی روزگارشان را سپری کنند. «گفتگوی برجای‌ماندگان» راوی گفتگوی میان افراد این طرف دیوار است که می‌خواهند هر طور شده پایشان به آن طرف باز شود؛ گفتگویی که توسط یک دلقک به بحران کشیده می‌شود.

رضا بهبودى، محمدصادق ملک، باران کوثرى، محسن نورى، محمد خاکساری و امین اسلامی بازیگران و جهانگیر کوثرى و محمدحسن معجونی صداپیشگان این نمایش هستند.

در گفتگو با میلاد شجره، کارگردان نمایش، از این جامعه ضدآرمانی و فضای آخرالزمانی که تصویر کرده، صحبت کردیم که در زیر می‌خوانید:

چقدر موضوع آخرالزمانی نمایش شما با خشونت‌طلبی و نابودی جهان مرتبط است؟ با توجه به اینکه یک ضدآرمانشهر را نشان می‌دهد که می‌تواند به اتفاقات ناگواری که امروز در حهان می‌افتد مرتبط شود؛ از تصمیم‌های نژادپرستانه ترامپ تا حملات داعش و گروه‌های تروریستی دیگر برای نابودی جوامع انسانی.

به نظرم می‌شود اوضاع «گفتگوی برجای ماندگان» را کاملا با زمان فعلی که در آن زندگی می‌کنیم تطبیق داد. خیلی بعید نیست جهانی که ما الان برای خودمان ساخته‌ایم در آینده گرفتار جهانی شود که ما در این نمایش نشان دادیم.

فکر می‌کنید به این آخرالزمان نزدیک شده‌ایم؟

مدام داریم نزدیک می‌شویم؛ حالا نه اینکه دنیا تمام شود. بحثی را رضا بهبودی عزیز مطرح می‌کرد؛ می‌گفت مساله تمام شدن زندگی نیست، مساله چگونه زندگی کردن است. ما داریم زندگی می‌کنیم یا فقط داریم مصرف می‌کنیم؟ مرگ‌مان را به تاخیر می‌اندازیم و خودمان را سرگرم می‌کنیم. اگر بخواهیم نابود شدن دنیا را فاکتور بگیریم، مساله در اینجا چگونه زندگی کردن است. به نظر من کانسپت زندگی خیلی نزدیک است به اینکه کاملا بی‌اهمیت باشد.

به نظر می‌رسد ماهیت نمایش شما که تا آخر کار هم ادامه پیدا کرد بسیار ناامیدانه بود؛ فکر می‌کنید اگر شرایط امروز ما با همین سبک و سیاق ادامه پیدا کند یک پایان ناامیدانه در انتظارمان خواهد بود؟

الان هم به نظر من وضعیت دنیا خیلی امیدوارکننده نیست؛ حداقل در دید من و محمد زارعی نویسنده، الان هم اوضاع خوبی در دنیا نیست و دارید می‌بینید که صاحبان قدرت فقط به فکر خودشان و منافع‌شان و در بهترین حالت کشور خودشان هستند. نمی‌خواهم بگویم من آدم ناامیدی‌ام؛ ما انسانی به موضوع نگاه می‌کنیم و می‌پرسیم بر سر بشر چه دارد می‌آید و چه خواهد آمد؟ این یکی از حدس‌های ماست. و بله؛ با شما موافقم که اصلا نمایش امیدوارکننده‌ای نیست.

این تفکر شاید برای خیلی از ساکنان جهان سوم وجود داشته باشد که دچار جبر جغرافیایی هستیم و بدترین اتفاق‌ها اول برای کشورهای جهان سوم رخ خواهد داد؛ فکر می‌کنید جهان سومی بودن در چنین آینده ناامیدانه‌ای ما را تبدیل به حاشیه‌نشین‌ها و برجای‌ماندگان خواهد کرد؟

به‌هرحال در نمایش ما یک آن طرف دیواری وجود دارد که از امنیت و رفاه بیشتری برخوردار است و یک این‌طرف دیواری هم هست که این رفاه را ندارد و محروم است. این‌طرف دیواری‌های محروم به آن طرف دیوار می‌گویند «بهشت»؛ حالا این بهشت را هرکسی یکجور تفسیر می‌کند. به نظرم در شرایط فعلی اگر بگوییم ما آنجایی نشستیم که جهان سوم و طبقه محروم است، برای من آن طرف بهشت نیست؛ آن طرف اوضاعی است بدتر از این ور. یعنی نمی‌خواهم اینجور تطبیقش دهم که جهان سوم این طرف دیوار و جهان‌های پیشرفته آن طرف دیوارند. مساله این است که کمی شرایط تهدید‌آمیز است؛ چون وقتی طبقه متوسط از بین برود دو طبقه به وجود می‌آید: طبقه ثروتمند و طبقه فقیر. این دیوار درواقع به نوعی از بین رفتن طبقه متوسط خواهد بود. یعنی شرایطی که حد وسطی ندارد؛ یا در رفاه و امنیتی یا در فقر و عدم امنیت. این برای من اوضاع را هشداردهنده می‌کند. نمی‌خواهم با شرایط جهان پیشرفته یا جهان سوم تطبیقش دهم. همین ترامپ را که مثال می‌زنید؛ می‌آید اسلحه می‌فروشد تا منافع خودش و مردمش را تامین کند. می‌گوید کاری ندارم که در مناطق دیگر با این اسلحه‌ها چه اتفاقی می‌افتد. نمی‌خواهم بحث امریکاستیزی را مطرح کنم؛ این مساله در دیاربکر ترکیه هم هست و در غزه و همه دیوارهای دنیا وجود دارد باز نمی‌خواهم از امریکاستیزی بگویم؛ هرچند که مطرح کردنش گاهی اوقات بد هم نیست. ولی منظورم این است که می‌آیند این کار را می‌کند و از آن طرف می‌گوید مکزیکی‌ها حق ندارند بیایند این طرف. به خاطر اینکه صرفا منافع شخص امریکا یا هرجایی تامین شود و این باعث می‌شود که یک انسانیتی این وسط حذف شود. یعنی یک مرزبندی انقدر جدی می‌شود که تبدیل به دیوار می‌شود. حالا اگر الان دیوار نیست به نظر من بعدا دیوار می‌شود. چون وقتی گرسنگی بیشتر و رفاه کمتر شود تو دیگر حمله می‌کنی و به پلیس مرز کاری نداری که به تو ویزا می‌دهد یا نه؛ دیگر حمله می‌کنی. پس مجبورند ارتشی ترتیب دهند و دیواری بکشند. بحث من در وجود دیوار حذف شدن یک ویژگی انسانی است نه لزوما آزادی یا غیر آن، یا جهان سومی و پیشرفته بودن.

در دنیایی که شما تصویر کردید ما فقط حاشیه‌نشین‌ها را می‌بینیم؛ با اینکه این افراد روحیه گانگستری دارند و به فکر نابودی دنیا هستند اما ناخودآگاه همذات‌پنداری تماشاگر را برمی‌انگیزانند. این تعمدی بوده یا به دلیل این بوده که همه فکت‌های نمایش درباره این طرف دیوار است. به‌طور کلی به نظر می‌رسد اثر ناخودآگاه نمایش این بوده که منِ تماشاگر را با کاراکتر دلقکِ گانگستر داستان سمپات و همراه می‌کند.

اول اینکه این را بگویم که قبول ندارم دلقک قصه می‌تواند نماد داعش باشد چون داعش یک ایدئولوژی است و چیزی پشتش دارد ولو بسیار بسیار غلط. نمی‌خواهم خیلی به این بپردازم. موضوع ما موضوع مضحکی است؛ یعنی دنیا انقدر مضحک شده که سرنوشت بشر دست یک دلقک افتاده است. اصلا از ایدئولوژی رد می‌شود و آن دلقک حالا معنی تمام شعارهایی که تا حالا انسان‌ها داده‌اند را به همان‌ها می‌فهماند. می‌گوید من به عنوان دلقک قرار نبود در این موقعیت قرار بگیرم؛ قرار بود زور بزنم غذا پیدا کنم و بخورم. حالا که چنین بمبی دستم افتاده می‌خواهم به همه شما بفهمانم ماجرا چیست. در واقع ممکن است که شما کمی با آن دلقک سمپات شوید اما با اشاره‌ای به صحبت‌های اولیه‌مان باید بگویم من به هیچ عنوان دلقک را نمادی از گروه‌هایی مثل داعش و القاعده و بقیه گروه‌های تروریستی نمی‌دانم؛ به نظر من خیلی متفاوتند.

یعنی به نوعی این دلقک که می‌خواهد دنیا را نابود کند تبعات و محصول خشونت و از بین رفتن طبقه متوسط و اتفاق‌هایی است که به آن اشاره می‌کنید؟

دقیقا. بر اثر تصادفی محصول همه این اتفاق‌ها می‌شود آن دلقک. یعنی یک جایی دیگر کار از دست آدم در می‌رود و نمی‌تواند همه‌چیز را کنترل کند. می‌خواهم بگویم یک جایی اگر این روند فعلی جهان ادامه پیدا کند کار از دست بشر در می‌رود.

درباره کلیدواژه «تسویه» که بارها در نمایش تکرار می‌شود و از آن به عنوان نام عملیات انتقام‌جویانه حاشیه‌نشینان یاد می‌شود هم صحبت می‌کنید؟

اسمش روی خودش هست. وقتی اختلاف طبقاتی‌تان خیلی خیلی زیاد شود حتی دیگر در درون خودتان رضا نمی‌دهید به تسهیلاتی که بتواند وضع‌تان را بهتر کند؛ مخصوصا اگر آدم‌های جوشی باشید یا جزو 400 نفری باشید که در نمایش ما هستند و قرار است دنیا را در یک شب نابود کند... به قول معروف شما دیگر می‌گویید یا رومی روم یا زنگی زنگ؛ باید تسویه کنیم؛ حتی زندگی کمی بهتر از این را هم نمی‌خواهیم. باید تسویه شود و تمام این ماجرایی که ساخته شده خراب شود و دیوارها بریزد. اسمش روی خودش هست؛ مساوی شدن. و این شعاری است که برای آن مبارزه می‌کنند.

35

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها