روایتی از ترک اعتیاد نوجوانی 14 ساله
با پای خودش برای ترک آمد اما پشت در بسته ماند/کودکان معتاد هنوز هم حمایت نمیشوند
شنیدن سرگذشت کسانی که ناخواسته به دام اعتیاد میافتند به اندازه دردی که خودشان می کشند، دردناک است، چه رسد که این درد کشیدن از جانب کودکی باشد که ناخواسته سو مصرف به شیشه پیدا کرده است.

خبرنگار اجتماعی خبر فوری /اسمش یاسر بود. گفته بودند 14 سال دارد، چه تصوری می توان از پسر 14 ساله داشت؟ احتمالا در روستای کوچکشان درس میخواند، شغل فصلی دارد، احتمالا سرزنده و قبراق هر روز صبح با باقی دوستانش فوتبال بازی میکند، فیلم میبیند، کتاب میخواند، بچگی میکند، گشت میزند، لذت میبرد، شاداب است؛ دیگر چه؟ ما هم چنین تصوری از یک نوجوان 14 ساله اهل یکی از روستاهای شهریار داشتیم اما دریغ که بی خبر بودیم که تصورمان از دو سال پیش نابود شده است، درست از دو سال پیش که یاسر اعتیاد به شیشه پیدا کرده و حالا دیگر نه خبری از درس است، نه فوتبال نه کتاب و نه فیلم. نوجوان 14 ساله ای که اگر قد و قواره و شیطنت کودکیش را ندیده بودیم احتمالا از روی چهره اش تخمین میزدیم که 18 یا 19 سال دارد، یاسر درد میکشد، دردی که خودش مسبب آن نبوده و نیست، دردی که شاید تعداد زیادی از کودکان ما را درگیر خودش نگه داشته، دردی که اگر دوا نشود، میشود بلای جان شهرهایمان، بلای جان کودکانهها و عاشقانههایی که باید بسازند اما نمی توانند، این درد اگر ریشهاش پیدا نشود، اگر قطع نشود، ریشه همه ما را میسوزاند، خواسته یا ناخواسته، شاید اگر داستان امروز ما را که متعلق به یاسر است؛ بخوانید خودتان جزو نابودکنندگان این درد شوید.
در راه خانه، پر بودیم از استرس و غم
این تابعه کوچک از شهریار، روستایی کم جمعیتی که به گفته طراوت مظفریان، جامعه شناس و عضو داوطلب جمعیت دانشجویی امام علی(ع)، این نخستین باری است که کودک درگیر اعتیاد در آن پیدا شده است، تمام راه را با استرس و غم در جاده طی میکنیم در طول مسیر، طراوت میگوید، که مدت زیادی نیست که یاسر را به عنوان کودک درگیر اعتیاد شناسایی کردهاند، از همان زمان با پیگیریهای مکرر به صرافت ترک دادن او افتادهاند، حالا فرصت مناسبی بود که به بهانه مراجعه به دکتری در تهران او را بستری کنند تا یاسر برای همیشه از شر این درد تازه به جانش افتاده خلاص شود، خلاص شود و بشود همان یاسر سرزنده گذشته. زل میزنم به جاده و تصور می کنم که یاسر میتواند چه رفتاری داشته باشد بعد از اینکه بفهمد قرار است او را بستری کنیم تا درد از وجودش فرار کند، چه برخوردی میکند وقتی ما را ببیند و بفهمد که میدانیم دو سالی است که درد در وجودش رخنه کرده. غرق در همین افکار، به خانه او میرسیم، درب سفید کوچک خانه ای در کوچه ای بن بست که کنار یک زمین مخروبه بنا شده است. مادر یاسر درب خانه را باز میکند، یاسر کنارش ایستاده است.
زخمهای دستش، حکایت درد بی رحم بودند
یک تی شرت سفید و سیاه به تن دارد، روی صورتش جای چند خراش کوچک است که اگر دقت کنی می توانی پبدایشان کنی، دستانش اما پر است از جای چاقو، همینطور که یاسر را نگاه میکنیم، مادرش ما را به داخل خانه دعوت میکند، خانهای که به زحمت 40 متر میشود، دختر کوچک و بزرگتر و پدر خانواده خواب هستند، از سحر اما هم یاسر و هم مادرش به گفته خودشان خواب به چشمانشان نرفته و بیدار ماندند و منتظر. مادر یاسر از زخمهای روی دست یاسر میگوید، آرام و زمزمه کنان طوری که یاسر نشنود: «یاسر دیروز عصر از خانه بیرون رفت و من گمان میکنم که مصرف کرده، بعد که به خانه آمد با پدرش دعوا کرد و خودش را زد.» بعد از شنیدن این جمله حتی لحظهای تامل هم جایز نیست، سوار اتومبیل میشویم و به همراه یاسر و مادرش به سمت تهران حرکت میکنیم. یاسر خواب و بیدار است، پلکهایش ناخواسته روی هم میافتند، مادرش مضطرب است، یاسر مدام آستینهایش را پایین میکشد انگار که بخواهد زخمهایش را پنهان کند، اینکه خود خواسته آمده؛ خوشحال کننده است، طراوت میگوید، کمتر میشود که کودکان اینقدر راحت قبول کنند که دکتر آنها را معاینه و سپس معالجه کند. اما انگار یاسر هم خودش از این درد خسته شده. دردی که مستحقش نبود و نیست. به بیمارستان امام حسین (ع) می رسیم، بیمارستانی که بعد از روزبه و لقمان طی تماس تلفنی قبول کرده بود که در بخش اورژانس اعصاب و روان، یاسر را پذیرش کند. وارد بیمارستان میشویم، تا وقتی دکتر برای پذیرش بیاید، باید منتظر بمانیم، از یاسر میپرسم خسته شده؟ میگوید:« ای تقریبا» میپرسم دیشب خوب نخوابیده جواب میدهد: « نه»، مادرش در صحبتمان میپرد و میگوید: «خواب ندارد، شبها تخمه می شکند، صبح ها می خوابد، برنامه زندگیش عوض شده.» سرپرستارما را صدا میزند یاسر و مادرش وارد اتاق پزشک کشیک میشوند، حالا او و مادرش هستند که باید از این درد بگویند، دردی که خواب و خوراک را از یاسر گرفته و فقط منگی و استرس و این زخم ها را روی دستان پسرک به جا گذاشته بود.
پدرش توهم دارد، چندباری هم اقدام به گرفتن جانش کرده
«دیر به حرف آمد، درست از سه سالگی. از هفت سالگی اما معلمان از دستش شاکی بودند، بس که فعال بود و پر انرژی. پزشکان هر کدام چیزی میگفتند، تعدادیشان میگفتند بیش فعال است و به او قرص دادند، یک گروه اما میگفتند پرانرژی است و قرصهای دیگری به او تجویز کردند. اینقدر شیطنت داشت که در کودکی او را هیچ جایی نمیبردیم. پزشکان میگفتند که کیسه بوکس برایش بگیریم، تا میآمد به کیسه بوکس ضربه بزند و خودش را تخلیه کند، پدرش او را کتک میزد، پدرش 18 سال است که ناراحتی اعصاب دارد، توهم دارد که کسی را میبیند، قرص مصرف می کند و چندباری هم دست به خودکشی زده است برای همین تحمل شلوغی را ندارد. یکبار هم وقتی فهمید که یاسر قرص مصرف میکند تا این بیش فعالیش درمان شود، قرصهای او را دور ریخت. یاسراز دوازده سالگی شیشه مصرف کرد، قبلش فقط سیگار بود اما رفتارهای عجیبش به ما فهماند که چیزی جز شیشه مصرف نمیکند، پیش سر کار گله داری بود که اولین بار شیشه کشید همانها بودند که اولین بار به یاسر شیشه دادند. پرحرف شده بود، وسواسی، راه و بیراه ابراز احساسات میکرد، همه جا رو برق می انداخت و تمیز میکرد، اولین بار وقتی پدرش فهمید که شیشه مصرف کرده در خانه زندانیش کرد، اینقدر بچه را زد که خدا می داند. بعد از آن دیگر یاسر شیشه مصرف نکرد، یعنی مدتی خوب شد تا اینکه سه ماه پیش فهمیدیم که دوباره مصرف میکند، چند روزی است که پرخاش میکند و انگار مصرفش بالا رفته است، ما دوباره سعی کردیم که ترک کند با داروهایی که پزشک دوران کودکیش همان که گفته بود بیش فعال است اما انگار افاقه نکرد تا دیروز که خودزنی کرد، خودش و خواهرانش را می زد، با پدرش هم کتک کاری کرد تهدیدمان کرد که از خانه فرار می کنم می روم و ...».
مادر یاسر این جملات را روایت میکند و بعد به درخواست پزشک کشیک از اتاق خارج میشود، اینبار نوبت به یاسر است تا دردش را روایت کند.
به خاطر مادرم و خودم می خواهم ترک کنم
«مدرسه نرفتم، دوازده سالم که نرفتم چون پدرم از داربست افتاده بود و باید به خرج خانه کمک میکردم. رفتم چوپانی، سرکار برای اولین بار به من شیشه دادند، من واقعا در آن سن و سال نمی دانستم شیشه چیست، آن روزهای اول توهم داشتم، افرادی را در خانه میدیدم، میگفتند برای اینکه شب ها مرا بیدار نگه دارد، به من شیشه می دهند، میگفتند شیشه که بکشم بیدار میمانم و به گله آسیب نمی رسد، دستانم را هم می سوزاندند تا هوشیار بخوابم. سه ماهه که مصرفم بیشتر شده، پول بیشتری دستم آمده، در روستا زباله گردی میکنم، فروش ضایعات و ....اگر دعوا میکنم، اگر خودزنی میکنم فقط برای این است که اذیتم میکنند، دعوا میکنند، خودشان هم می زنند. دست خودم نیست وقتی کتک کاری میکنم، وقتی دعوا راه میندازم. دوستی ندارم، هرچه هست، همان افرادی هستند که چوپانی می کنند، همسنم نیستند هم سن و سالان کلاس بالاتری رفتند. سه روز است که نکشیدم مادرم فکر میکند که دیروز مصرف کردم اما اینطور نیست.»
یاسر سکوت میکند، بعد کمی از علائمش میگوید. با سوال پزشک که فکر میکنی کار خوبی میکنی که شیشه مصرف میکنی، ادامه میدهد:« نه، میدانم که کار خوبی نیست». پزشک می پرسد، به خاطر مادرت با پای خودت برای ترک آمدی؟ فکر میکند و بعد پاسخ میدهد، «هم مادرم و هم خودم. روحیه ام خوب است، زندگی را دوست دارم. »
بستری نمیکنیم
گمان می کنیم که همه چیز تمام شده و حالا یاسر قرار است از تمام دردهای این دوساله زندگیش رها شود، حالا قرار است بعد از چند روز بستری، بشود همان 14 ساله ای که همه ما توقع داریم از یک پسر به این سن ببینیم. اما پزشک کشیک چیزی می گوید که هضم آن بعد از شنیدن این همه تلخی دشوار است: « بیمارستان امام حسین، مرکز ترک اعتیاد نیست، مشکلات خودزنی این چه هم برای سو مصرف مواد است، او را به یک بیمارستان دیگر ببرید.» مستاصل شده ایم، حالا که یاسر با پای خودش آمده، حالا که خودش اعتراف به دوست داشتن زندگی کرده، حالا باید چنین جوابیه ای از سوی کادر بیمارستان بشنویم، آن هم درست وقتی که بیمارستان ها هر کدام یک بهانه ای می آورند، روزبه بدلیل بسته شدن بخش کودک، بیمارستان لقمان بدلیل بستری کودکان زیر سیزده سال و بیمارستان علی اصغر بدلیل بسته شدن بخش ترک اعتیاد کودکان، پذیرای یاسر نیستند. این درحالیست که وزارت بهداشت در همین سال جاری خبر از همکاری 5 بیمارستان برای درمان کودکان معتاد داده بود.
از فرصت استفاده میکنیم و با بیمارستان مفید تماس میگیریم، می گویند، فقط یک دکتر اگر موافقت کند می توانند یاسر را بستری کنند که آن یک دکتر هم امروز در بیمارستان نیست. اما فرد خیری است و اگر بتواند حتما کمک میکند. نمی توانیم به فکر بیمارستان خصوصی باشیم، استطاعت مالی خانواده یاسر حتی در حد یک ویزیت 4 هزار تومانی هم نیست چه رسد به بستری در بیمارستان خصوصی . پزشک می گوید، دارو در کنار مراقبت خانواده گاهی از بودن در بیمارستان بهتر است، مادر نگاهش را میاندازد زمین و احتمالا به همان چیزی فکر میکند که ما میاندیشیم. مادر یاسر با فرزندش با همان درد کهنه راهی روستایشان می شوند، با یک مشت داروی تازه که معلوم نیست پدر امان بدهد که یاسر آنها را مصرف کند یا خیر. افراد مشابه یاسر کم نیستند، افرادی که نه بیمارستان دولتی پذیرای آنهاست و نه میتوانند در بیمارستان خصوصی بستری شوند یاسر و یاسرها تنها نمونه کوچکی از این کودکان هستند که نظام سلامت درقبال آنها عادلانه عمل نمیکند. یاسر و مادرش با امید بستری شدن در بیمارستان مفید به سمت شهریار بازمیگردند. امیدی که اگر ناامید شود نمیدانیم چه طور میتوانیم آن جمله یاسر، همان که گفته بود زندگی را دوست دارم را از ذهنمان پاک کنیم.
باید بررسی و برخورد شود
درباره این عدم پذیرش یاسر با یکی از نمایندگان مجلس وارد گفت و گو شدیم. همایون هاشمی، عضو کمیسیون بهداشت و درمان در اینباره توضیح میدهد:از نظر من یک فرد معتاد، بیمار است و مشکل اصلی او هم در دسته بیماریهای روانپزشکی قرار می گیرد و بیمارستان های متخصص در این زمینه باید این افراد معتاد را تحت پوشش قرار دهند.
وی ادامه میدهد: تا جایی که من اطلاع دارم، وزیر بهداشت بخشنامهای منتشر کردند و در آن تمامی بیمارستان ها را ملزم کردند که هر مراجعی را بستری کند. اینکه این چند بیمارستان، از پذیرش بیمار شما امتناع کردند جای بررسی دارد.
همایون هاشمی معتقد است که این عدم بستری باید مورد بررسی و برخورد قرار گیرد چون یاسر، مورد خودزنی هم داشته است.
نگذاریم دوباره بی رویا بمانیم
سال گذشته بود که جمعیت امام علی(ع) از فوت نوزاد معتادی به اسم رویا خبر داد، رویایی که چهار ماه بیشتر نداشت و به دلیل سوتغذیه و اوردوز در بیمارستانی در ورامین رها شد و سپس به یک بیمارستان ترک اعتیاد منتقل شده بود. عدم قبول سرپرستی و حمایت همه جانبه از کودکانی مشابه رویا توسط نهاد دولتی و نداشتن مادر و پدر و نداشتن همراه درجه یک از دیگرعلل تشدید کننده وخامت حال این نوزادان مبتلا به اعتیاد به شمار میرود. دردی که حالا بزرگ شده بود و به جان یاسر افتاده بود، به جان یاسر و امثال او که کم نیستند و در همین چند ماه اخیر توسط همین جمعیت امام علی حدود 20 مورد آن شناسایی و 3 مورد آن ترک داده شدند. وزارت بهداشت بیست و چهار فروردین ماه حدود شش بیمارستان را موظف به همکاری و ایجاد بخش اعتیاد کودک کرد، شش بیمارستانی که البته اسمشان در خبر مربوط به وزارت خانه ذکر نشده بود. بیمارستانهایی هم که امروز برای درمان یاسر به آنها مراجعه شد همگی بیمارستانهایی بودند که پیش از این بارها و بارها اعلام همکاری کرده بودند اما حالا تغییر رویه دادند. نمیدانیم تقصیر کیست که امثال یاسرها درد به جانشان میافتد، تقصیر کیست که درد در وجودشان ریشه میدواند اما امیدواریم روزی کسی پیدا شود که این درد را با روی خوش از وجود این کودکان که ندانسته به درد مبتلا می شوند جدا کند، روزی که دیر نشده باشد.
سوگل دانائی
33