ماجرای نابینا شدن کمال‌الملک از زبان نوه دختر برادرش

در سالروز درگذشت کمال‌الملک، نوه ابوتراب غفاری (برادر کمال‌الملک) از خانه کمال‌الملک گفت و از خاطراتی گفت از مادر و مادربزرگش شنیده بود و آنچه از خانه استاد کمال‌الملک به یادش مانده بود.

ماجرای نابینا شدن کمال‌الملک از زبان نوه دختر برادرش

رباب مژدکانلو نوه دختر برادرِ کمال‌الملک است؛ فرزندِ فاطمه غفاری، فاطمه نیز فرزندِ آسیه غفاری است؛ آسیه، دخترِ میرزا ابوتراب غفاری (برادر استاد کمال‌الملک) است و البته ابوتراب نیز نقاش و نگارگر بود.

کمال‌الملک بعد از مرگ ابوتراب، سرپرستی آسیه، مادربزرگشان را بر عهده می‌گیرد و حتی در تقسیم ارث نیز به اندازه پسران خود به آسیه سهم می‌دهد.»

خبرنگار از او می‌پرسد، آیا از بنای اصلی خانه کمال‌الملک چیزی به یاد دارد که این گونه پاسخ می‌دهد: "خیلی کوچک بودم، اما به یاد دارم که پنجره‌های ساختمان رو به غروب خورشید بود و به باغ بزرگ و مصفایی باز می‌شد که نهر آبی در جلوی آن جاری بود و حوضی زیبا با آجرهای آبی رنگ لعاب خورده دیده می‌شد؛ در یک طرف دیگر حمامی به صورت زیر زمینی ساخته شده بود که ابتدا صاحب خانه و سپس کارگران از آن استفاده می‌کردند."

او از مادر و مادربزرگش نقل می‌کند: «یکی از خاطرات جالب، جمع‌آوری تابلوهای شخصی کمال‌الملک از مدرسه صنایع مستظرفه و انتقال آن‌ها به منزل استاد است.

چون رضا شاه اجازه انتقال آن‌ها را نمی‌داد، این تابلوها شبانه و به طور نا محسوس برداشته شد، بعد از باز کردن قاب‌ها پرده‌های نقاشی به صورت لوله شده زیر لباس‌های گشاد، پنهان و با درشکه به منزل استاد، منتقل و بعد از آنجا به حسین‌آباد آورده شد و در اتاق پشتی که متصل به اتاق خصوصی استاد بود به همان صورت قرار داده شد که بعضی از این تابلوها به وسیله موش سوراخ شدند که البته بعدا دوباره توسط استاد مرمت می‌شوند."

او از ماجرای نابینا شدن چشم کمال‌الملک و اینکه چرا برخی گفته‌ها در این باره متناقض است، گفت: "ماجرای نابینایی چشم استاد نیز از این قرار بود که کمال‌الملک به منزل آقای گنجی (باغ نشاط) دعوت می‌شوند. در اتاقی که به ایشان اختصاص داشته استراحت می‌کنند؛ صبح پیشخدمت صبحانه را می‌آورد؛

شیری که به همراه صبحانه آورده می‌شود، خراب و مانده بود که ایشان از خوردن آن امتناع می‌کند، آقای گنجی متوجه ماجرا شده و می‌خواهند پیشخدمت را تنبیه کنند که کمال‌الملک واسطه‌گری و میانجی‌گری می‌کند؛ آقای گنجی عصبانی شده و پاره آجری را به طرف پیشخدمت پرتاب می‌کند که به اشتباه به چشم استاد برخورد کرده و شیشه عینک وی شکسته می‌شود و به چشم آسیب می‌رسد."

مژدکانلو این‌گونه ادامه داد: "کمال‌الملک را به بیمارستان مشهد می‌برند ولی چشم او مداوا نمی‌شود، از آنجا استاد را به تهران منتقل می‌کنند که در تهران نیز مجبور به تخلیه چشم می‌شوند."

وقتی که برای تحقیق و کشف حقیقت ماجرا از تهران به نیشابور می‌آیند، کمال‌الملک و دوستانش داستانی غیرواقعی را عنوان می‌کنند که آقای گنجی گناهکار نشود و آن داستان نیز گیر کردن پا به طناب چادر و زمین خوردن استاد و آسیب دیدن چشم وی است؛

در واقع این داستان را برای ماموران باز گو می‌کنند که برای آقای گنجی گرفتاری درست نشود.»

"محمد غفاری" معروف به کمال‌الملک در کاشان زاده شد، او در سال 1307 به حسین‌آباد نیشابور که حالا در جغرافیایی سیاسی شهرستان فیروزه قرار دارد، کوچ کرد و ماجرای نابینا شدن چشم این هنرمند برجسته نقاشی نیز در باغ نشاط رخ داد.

کمال‌الملک بر اثر کهولت سن بیمار شد و در 27 مردادماه سال 1319 در سن ۹۳ درگذشت؛ آرامگاه وی در مجاورت مزار عطار در نیشابور است. 27 مردادماه سالروز درگذشت این هنرمند برجسته است.

منبع: ایسنا

24

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار سایر رسانه ها